کسی را تصور کنید که هر بار به استخر میرود، نهایتاً پایش را تا زانو توی آب میکند.
چنین فردی همیشه از اینکه رفتن به استخر کار بیهوده و بیثمری است مینالد و معتقد است دیگران در لذت آبتنی اغراق میکنند، البته گاهی هم از حس خوب فرو کردن ساق پایش توی آب ولرم میگوید و لذت کوتاهی که تجربه کرده.
آیا چنین فردی حق دارد راجع به تجربۀ رفتن به استخر و آبتنی نظر بدهد؟
در بیشتر اوقات رفتار ما در یادگیری مهارتها و دنبال کردن علایقمان شبیه به ماجرایی است که در بالا گفتم.
ما اغلب در انجام هر کاری خیلی کمتر از حد لازم تلاش میکنیم و با رسیدن به اولین مانع، به هر دلیلی، از اهمالکاری تا کمالطلبی و ترس از شکست و موفقیت، به سرعت دست از کار میکشیم.
این چرخۀ باطل دنبال کردن علایق مختلف و از این شاخه به آن شاخه پریدن یکی از دلایل باز ماندن بیش از نود درصد افراد از موفقیت است.
بیایید مشخصاً دربارۀ نویسندهشدن حرف بزنیم.
استخرِ نوشتن جای شنا کردن است، نه اینکه فقط نوک پایت را توی آن فرو کنی، بلکه باید هر روز بیشتر از دیروز بنویسی و خط بزنی، به این معنی که باید بسیار بخوانی و هرچه که خواندن آن برایت آموزنده و کارساز است را، نخوانی، ببلعی.
بیخیال بهانههایی مثل کارم کیفیت ندارد و نمیتوانم حرف تازهای بزنم و غیره. باید بارها خودت را در کار غرق کنی، دستوپا بزنی؛ حتی گاهی احساس کنی تو شنا کردن (در بحث نویسندگی، نوشتن) بلد نمیشوی، که نمیشوی.
نویسندۀ تازهکاری که هرازگاهی، به تفنن، و در رؤیای چاپ نوشتههایش دست به قلم میبرد، بیرون آب ایستاده و دربارۀ شنا کردن خیالپردازی میکند.
در استخر نوشتن نه تنها شنا، که اگر بیشتر میخواهی، باید بروی زیر آب و غواص ابدیِ علاقهات بشوی.
این استخریست که راه به دریا میبرد. نبوغ یعنی رفتن به عمق دریای نوشتن، بدون هراس از خفگی و گمشدن.
غوطهور شدن میان آبهایی که روح و تن تو را جلا میدهند نه تنها خفگی ندارد بلکه جان تازهای میبخشد برای هرچه بیشتر پیشرفتن در مسیری که انتها ندارد.
حالا شاید برایتان سوال پیش آمده باشد که: چگونه نویسنده شویم؟
نویسنده:شاهین کلانتری
7 پاسخ
غرق شدنی که آدم را مسحور دنیای زیبای زیر آب میکند، به یقین آدم تازهای را خواهد ساخت.
یکدم غرق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
حافظ
سلام
“غوطه ور شدن در میان آبهایی که روح وتن تورا جلا میدهند نه تنهاخفگی ندارد بلکه جان تازه ای می بخشد…
…در مسیری که انتها ندارد…”
چقدر زیبا نوشتید استاد نازنین نویسندگی.
به نظرم بایدهر چه زودتر آبهای خودمونو پیدا کنیم..
برای من به شخصه بیم وامید داره این حرف..ترس از اینکه اشتباه رفته باشم و هیحان فراوان وامید به اینکه روزی نتیحه ی زحماتم رو ببینم
به به سارای نازنین
دلتنگ شما هستیم.
من پیشنهادم اینه که حتماً یک وبلاگ بزنید و هر روز به روزش کنید.
بسیار زیبا و ارزشمند بود
درود بر شما
ممنونم از نوشته زیبای شما جناب کلانتری عزیز،در ادامه چند عبارت که به دلم نشست را دوباره برای خودم باز نویسی می کنم:«باید بسیار بخوانی و هر چه که خواندن آن برایت آموزنده و کارساز است را ،نخوانی،ببلعی».این جمله شما مرا یاد سخن فرانسیس بیکن انداخت که در جایی خواندم:
«بعضي کتابها را فقط بايد چشيد و برخي را بايستي يکباره بلعيد ولي معدودي را بايد کاملاً جويد. به عبارت ديگر بعضي کتابها را بايد براي تفنن خواند و برخي را بايد از اول تا آخر مطالعه کرد ولي خود را به زحمت موشکافي و تعمق در آن نينداخت و عدهاي معدود را بايستي جزء جزء با نهايت دقت و حوصله مطالعه کرد».
«اگر بیشتر می خواهی باید بروی زیر آب، و غواص ابدی علاقه ات بشوی» ،آری به راستی که در و گوهر اصیل در اعماق دریاهای علاقه مان یافت می شود.
متن گیرا، آموزنده و همراه با تعابیر جالب بود،