برای خلق دستآوردهای بزرگ کاری به قدری سماجت نیاز داریم.
-ناهید عبدی
نبردی که هماکنون بین چشمهای آستیگمات من در جریان است بین نوشتن و ننوشتن، بین چسبیدن و رهاکردن، بین نشستن و برخاستن، میان ماندن و رفتن، و بودن و نبودن است. کشمکشی از نوع شلکن سفتکن دائمی که گیجی رقیق حاصل از آن، بهانۀ اتلاف وقتهای عجیبوغریبم میشود. داستان دیگری از همان نزاع قدیمی بین دو فرشته نیک و بد که نمیدانم با اجازه چه کسی روی شانههایم بسط نشستهاند و نبردی لفظی حین رقابتی بیوقفه را در سرم رهبری میکنند.
حدس میزنم برای من حکایت تلاش مغزم یا _به قول عدهای تسخیرکنندگان آن_ در منصرف کردن از ادامه کار و وسوسهکردنهای بیامانش، از نخستین روزهای مدرسه آغاز شده است. اما قطعا دوران آموزشیِ لجاجت و بازیهای آن، چون دیگر کودکان لجباز به چند سال قبل ازمدرسه برمیگردد. آن زمان که گریه تنها سلاح پیروزی در میدان نبرد نابرابر بین کودک و بزرگترها در رسیدن به هدفی معین است. که صد البته نتیجه آن به عوامل متعدد و متفاوتی چون فرکانس و جنس صدای کودک، طول مدت زار زدن خشک و تر گریستن، حوصله والدین و نرخ تورم و… بستگی دارد.
اما نکته مهم ماجرا اینجاست که با وجودی که کودک از این شگرد برای بردن استفاده میکند، اما عامل اصلی این موفقیت پرسروصدا نه اشکها و صدای غیرقابلتحملش بلکه سماجتش در بهکارگیری از این روش است که برگ برنده او محسوب میشود.
سمج بودن همان ویژگی مثبت و موثری است که اثرش به صورت تصاعدی و در گذر زمان پررنگتر و آشکارتر میشود.
بعضیها راز موفقیت را در داشتن انگیزه میدانند و برخی در برنامهنویسی خفن و یادگیری مهارتهای روز و عدهای هم داشتن یک بابای پولدار، اما همۀ اینها (البته بهجز آخری)، بدون پشتکار دانههایی کشت شده در کویرند.
فئودور داستایوفسکی در کتاب ابله میگوید:
پیوسته شکایت میکنند که ما اهل عمل کم داریم، اما مثلاً اهل سیاست تا بخواهید هست، ژنرال هم کم نیست، رئیس هم از همه جور فراوان است، هر قدر بخواهید فوراً پیدا میشود، اما آدم اهل عمل نه.
من فکر نمیکنم منظور داستایوفسکی آن نوع عملی باشد که اینجا باب است و شخص را به فضا میبَرد که در این صورت ما آدم اهل عمل کم نداریم، بلکه مقصود و منظور ایشان آدمی است که سمجوار و سرسختانه به کار بچسبد. عمل را بعمل بیاورد. پا را از حرفزدن و فکر و خیال کردن فراتر بگذارد.
اما قطعا به کسی که صرفا روزهای اول ضربتی و تراکتوروار کار میکند، نمیگویند اهل عمل. لازمه چنین تلقی و برداشتی به نتیجه رساندن است که آن هم بدون پشتکار و سماجت بهدست نمیآید.
اما آیا هر نوع سماجتی توصیه میشود؟
سماجتی که اثر معکوس و مخرب در زندگی و کار فرد میگذارد به اَشکال پافشاری بر سر عقاید کهنه و مهجور، روشهای منسوخ و ناکارآمد یا کسب نتیجه مقطعی ولو به قیمت گزاف و تحمل ضرر در درازمدت اعمال میشود.
اثر تخریبی و مهلک سماجتهای اشتباهی، نطفۀ برخی ساختارشکنیها و تحولات سیاسی و تاریخی را رقم میزند. سماجت برای تغییر ماهیت یک ساختار مشخص، منجر به تغییر عملکرد آن میشود که ممکن است به قیمت فروپاشی و نابودیاش تمام شود.
اما نوع کارآمد و صحیح سماجت است که می تواند با تغییرکلی یا جزیی ساختار، موجبات تغییر ماهیت یک فرایند، شی، رفتار، جریان، باور، سبک، سیستم، مکتب، اجتماع و … در راستای هدفی مطلوب و مفید شود.
یکی از این ایستادگیها را در دنیای قلم و ادبیات میبینیم. شواهد زیادی از مخالفت و تحقیر و تمسخر از سوی متعصبان به سبکهای قدیمی در برابرتغییرات تازه و بدیع وجود دارد. اما این ایستادن و جا نزدن هنرمند، شاعر و نویسنده است که تن نحیف سبک و سیاق جدید را با دقت و توجه و پرداخت و معرفی میپروراند و موجبات درخشش و تداوم آن را فراهم میسازد.
جستار، سبکی حاصل از سماجت نویسنده
یکی از این سبکها که با قدری سماجت و کار مستمر در دنیای گسترده و بیپایان ادبیات و به شکل امروزی محتوا، راه یافته و جای خود را باز کرده، جستارنویسی است.
جستار (essay) چهره برجسته و محبوب ادبیات امروزی مجالی برای عرض اندام تفکرات، نظرات، توهمات و خیالات نویسنده است. جستار امکان نوشتن از هر چیزی به هر شکلی را فراهم میکند.
اما یقینا هر جستاری خواندنی نیست.
قطعا جستارهای خوب از قاعده و قوانینی تبعیت میکنند که یادگیری و بکارگیری آنها برگ برنده یک جستارنویس خوب است.
البته که جستار نوشتهای شخصی است و نویسنده ملزم به رعایت دستورالعملهای مشخص و اصول و قواعد سخت حاکم بر آن نیست. اما با وجود رسوخ روح بیقیدی در آن، جستار هم صاحب ساختار است. شکل و شمایل و قاعدهای که درک صحیح و رعایت آن به بهتر نوشتن و در نتیجه بهتر خوانده شدن منتج میشود.
هر چند در جستار میتوان رودهدرازی کرد، از تصورات شخصی و نظرات صد تا یه غاز گفت و در هر موضوعی سرک کشید، اما همین آزادنویسی بیحدوحصر نیز با ترفندها و توجه به نکات ساختاری است که متنی منسجم و خواندنی و مفید را پدید میآورد تا از افتادن در دام پراکندهنویسی و سر بردن حوصلۀ خواننده جلوگیری شود.
پدر جستارنویسی کیست؟
شاید پدر ژنتیکی خیلیها را نتوان تشخیص داد اما قطعا پدر جستارنویسی «میشل مونتنی» است. مونتنی به عنوان اولین جستارنویس موفق، پانصد سال پیش نمونههایی از این قالب نوشتاری را باب کرد که همچنان مورد توجه است.
در دنیای رسانه و نوشتههای امروزی یافتن نمونه جستارهای خوب چندان سخت نیست. اما کم نیستند جستارهای بد که به دلیل عدم درک و توجه به نکات نگارشی، خشک و بیروح نوشتن و نامربوط بودن موضوع پاراگرافها و اصرار نویسنده بر اثبات بیچون و چرای رای و نظر شخصی خود، در قفسه کتابخانهها و میان انبوه نوشتهها مهجور مانده و از دهان افتادهاند.
کالبدشکافی جستار
بیایید جستار را تکه تکه کنیم.
میخواهیم کمی دل و روده جستارها را دربیاوریم و آنها را به سالن تشریح ببریم. قصد ما از این مثله کردن، شناخت نقش و اثر هر جز در کل ساختار متن و گیرایی و اثرگذاری آن است، که صد البته از چشم بزرگان ادبیات قابل بخشش است.
اگرچه هدف ما بررسی جستارهای خوب از نظر نکات نگارشی یا روانی قلم نویسنده و موضوعاتی از این قبیل نیست، اما در خلال توضیحات به نمونههایی از این جهت نیز اشاره شده است.
مثالهایی از جستارهای خوب از نظر ساختار
در این مقاله برایتان مثالهایی از چند جستار خواندنی و محبوب که موفق به رعایت اصول ساختاری شدهاند میآوریم. چرا که یک جستار خوب و دلچسب، بدون ساختار مناسب و منسجم، حتی اگر مملو از لغات جدید، استعارهها، طنز و بیان ظریف و گیرا باشد دچار نوعی پراکندگی و هرزرفتگی میشود که به یکپارچگی متن و جذابیت آن آسیب میرساند.
ساختار سه مرحلهای جستار
سادهترین ساختار جستار از سه مرحله معرفی، بدنه و نتیجهگیری تشکیل شده است.
مرحله اول: معرفی جستار
در توضیح معرفی میتوان گفت که بهترین راه برای شروع متن جستار استفاده از جملاتی است که خواننده را مجذوب خود کند. تا جایی که او را به خواندن بقیه متن تشویق و ترغیب نماید.
هر چند رعایت این نکته در تمامی قالبهای نوشتاری برای همراهی خواننده تا انتهای متن ضروری است و فقط مختص جستار نمیباشد.
برای رسیدن به این منظور جستارنویس موفق سعی میکند با ارائهی ایده و موضوع اصلی خود با بهترین کلمات و جملات و درگیر کردن احساس خواننده، به او سطحی از اطمینان را نشان دهد که از خواندن متنِ کامل لذت خواهد برد.
مرحله دوم: بدنۀ متن
با توجه به این که یک جستار در کوتاهترین حالت بهتر است ۱۰۰۰ کلمه باشد، بدنه از چند پاراگراف تشکیل شده که ایده اصلی را از زبان نویسنده و از جهات مختلف به خواننده معرفی میکند.
برای اینکه بدنه خواندنی و مرتبط با موضوع اصلی باشد لازم است در هر پاراگراف از یک منظر و دیدگاه شخصی یا متفاوت به موضوع پرداخته شود. از درهمآمیختن چند نظر متفاوت در یک پاراگراف و یا پرت شدن از اصل داستان پرهیز شود. بهتر است هر پاراگراف نیز از سه قسمت معرفی، بدنه و نتیجهگیری برخوردار باشد. نکته مهم آن ادامهدار بودن پیام هر پاراگراف به پاراگراف بعدی ولی با پرداختی تازه و نگاهی متفاوت است. طوری که تمام پاراگرافها با یکدیگر هم راستا بوده اما حرف تازهای داشته باشند.
مرحله سوم: نتیجهگیری
بهتر است بخش پایانی جستار به ارائهی یک نتیجۀ شخصی اما بدون تعصب بیانجامد. نتیجهای که با کل پیام متن همخوانی و اتصالی پیوسته دارد، اما بدون اشارۀ مستقیم، عقیدهی کلی نویسنده را که در کل متن مشهود است با یک پاراگراف به اطلاع خواننده برساند. به گونهای که خواننده بتواند نظر شخصی خودش را با جمعبندی و بینش نویسنده از هم تمیز داده، قادر به رد یا قبول آن باشد.
نوشتن جستار هم مثل سایر قالبهای ادبی و نوشتاری با تمرین و تکرار به چالاکی قلم، و ظریف و دلچسبگویی منجر میشود.
حال اگر در ابتدای راه هستید میتوانید با دقت در نمونه جستارهای خوبی که از ساختار قاعدهمند سه مرحلهای منسجم و هماهنگ برخوردارند، برای الهام گرفتن و پیشبردن هنرمندانه و ماهرانۀ متن بهره بگیرید.
اولین نمونه را با توجه به حق مونتنی به عنوان طلیعهدار این نوع نوشتار به ایشان اختصاص میدهیم.
از مونتنی چند رساله یا همان جستار به جای مانده است. ما ساختار رساله «در باب دوستی» را که در کتابی با همین عنوان به چاپ رسیده، بررسی میکنیم.
بخش معرفی
جستار مذکور با یک خاطره آغاز میشود.
مونتنی روایتی شخصی از یک دیدار و تجربهای خاص را برای شروع انفجاری رساله خود برگزیده است. برای خواننده جالب است که نظر نویسنده را دربارۀ داستان نقاشی دیواری زنی زیبا که دنبالهاش ماهی است را بداند. نوعی چشاندن ذرهای از طعم یک معجون خوشمزه به مشتری به جهت تحریک غدد بزاقی و اقناع آن به خرید پاتیلی از این مزه احتمالا تازه.
پاراگراف بعدی از بخش معرفی، با ادامۀ داستان نقاشی شروع میشود.
«میتوانم به مرحله دوم کار آن نقاش بپردازم اما این مطلب را کوتاه میکنم و به سراغ موضوع بهتری میروم.»
کمی بعد از جملۀ آغازینِ بخش اول یعنی معرفی، در همان دو سه خط ابتدایی، موضوع نقاشی بهطرز استادانهای به فردی به نام «اتین دولا» که از دوستان نویسنده است متصل میشود. توضیحاتی مختصر دربارۀ دوست مورد نظر میدهد تا به معرفی آثاری از او میرسد.
پایان پاراگراف اشارهای است به آخرین اقدامات دوست مرحوم در خصوص واگذاری تمام کتابها و اوراق خود به نویسنده در واپسین روزهای عمر خود. مونتنی با معرفی دوست خود در حقیقت از موضوع اصلی نوشته خود پردهبرداری میکند.
بدنۀ جستار «در باب دوستی»
مونتنی سپس وارد بخش بدنه نوشته شده، آن را با اظهار نظر شخصی در مورد یکی از نوشتههای دوستِ از دست رفتۀ خود شروع میکند. همان جزیی که مسبّب دوستی و صمیمیت خاص بین آنها گشته است.
از این قسمت به بعد نویسنده از جهات مختلف نظرات و دیدگاه شخصی خود را دربارۀ «دوستی» در سرتاسر نوشتار با خواننده به اشتراک میگذارد.
شروع هر پاراگراف با نوعی بههم پیوستگی ظریف و تداوم موضوع پاراگراف قبلی همراه است. در طول هر پاراگراف نویسنده آزادانه دیدگاه خود را از زوایای مختلف در مورد ایدۀ اصلی مکتوب میسازد. نظر و دیدگاه خود را ساده و بیتکلف در اینباره اعلام میکند. در پایان هر پاراگراف نیز با تیزبینی خاص خود در جملات انتهایی زمینه و حرف خود را به انواع دیگر معاشرت میکشاند. این پیوستگی و ترتیب در تمامی بدنه جستار به وضوح مشهود است.
در بیان هر چه بهتر برای بعضی از ایدههای پاراگرافهای خود مثال میزند. آنها را از دید فرهنگهای رایج آن زمان و حتی دورههای گذشته مقایسه میکند. در ارائهی خوبیها و نقایص هر نوع معاشرت دست به ابراز عقیده آزادانه و گاه خودخواهانه، قصهگویی، تحلیل منطقی و حتی ناملموس میزند. اما با رعایت یکپارچگی و پرهیز از حاشیه رفتنهای پرت و بیربط، ماهرانه انسجامی ستودنی در ساختار را به تصویر میکشد.
من باب مثال به جملات پایانی و ابتدایی این سه پاراگراف کوتاه زیر توجه کنید.
1
حسب سنت و آیین مردمانی در گذشته، فرزندان پدران خود را و پدران فرزندان خود را به جهت رفع موانعی که بر سر راهشان ایجاد میکردهاند، میکشتهاند. طبیعتاً بقای یکی منوط به زوال دیگری بوده است.
2
فلاسفهای بودهاند که چنین محدودیتهای طبیعی را تحقیر کردهاند، که از آن جمله میتوان به آریستیپوس اشاره نمود، که بهشدت تحت تاثیر مهربانی فرزندان خود بود! یکی دیگر از این اندیشمندان “پلوتارک” بود که سعی کرد با برادرش آشتی کند اما او رشته الفت را گسست!
3
نام برادر حقیقتاً زیبا و سرشار از محبت است. به همین دلیل نیز من و” لابوتی” پیمان برادری بسته بودیم…
به اتصال لطیف و سلسلهوار از دوستی به رابطه پدر و فرزندی و برادری و مجدداً بازگشت به دوستی دقت کنید.
مونتنی با حفظ و نمایش پیوند دوستی و دیگر روابط انسانی، شباهتها و تفاوتهای گوناگون بین آنها را از نظر خود و دیگران ارزیابی میکند.
از رابطۀ پدر و فرزندی به مفهوم عشق میرسد، بر پایهی مشاهدات و زندگی شخصی خود در باب ازدواج بحث را گسترش میدهد و در نهایت تا پایان مقاله از دوست و دوستی میگوید. در شرح و توصیف دوستی واقعی و قاعده و قوانین مرسوم آن، عمق احساساتش و دیدگاه شخصی خود با پرداختی سرگرمکننده و با بکارگیری زبان ادبی ساده و روان اما گیرا و غنی خود قلمفرسایی میکند. تا بدانجا که خواننده با تمامی زوایای روحی، احساسی و منطقی ذهن نویسنده در مورد دوستی آشنا میشود.
بخش نتیجهگیری جستار
اما قسمت آخر و پایانی رساله بدین شکل ظاهر میشود، با اشاراتی به نوشته منسوب به «اتین دولا» که در پاراگراف آغازین به آن پرداخته بود:
«بگذارید به سخنان این پسر شانزده ساله (منظور نوشتهای از دوستِ مرحوم خود در این سن است) گوش فرا دهیم.»
در پایان خواننده هر آنچه که نویسنده از دوستی و سایر روابط شاخص انسانی میداند را یا میپذیرد و یا رد میکند. با نظرات، افکار، آداب و رسوم و فرهنگ آن زمان آشنا میشود. به تمامی در اینباره از زبان نویسنده میشنود و درک خود از دوستی را در سطحی وسیعتر و شاید تازه تجربه مینماید.
این الگو و هماهنگی موجز در سایر جستارهای مونتنی نیز به وضوح دیده میشود.
البته ذکر این نکته هم اینجا ضروریست که برای مفید و خواندنی بودن یک جستار الزاماً رعایت ساختار کفایت نمیکند.
یک جستارنویس با بهرهگیری از توانمندی خود در بکارگیری از زبان ادبی و زیبانویسی، افزودن میزان کافی از چاشنی طنز، وسعت اندیشه به سبب مطالعۀ گسترده و عمیق در علوم انسانی و اجتماعی، گستردگی دامنۀ واژگان، آشنایی با نویسندگان و هنرمندان و سردمداران آن حیطه و موضوع مورد بحث، هنر دقیق و نقادانهاندیشی و بسیاری عوامل موثر دیگر، در این عرصه خلاقانهتر و در نتیجه موفقتر عمل میکند.
باری از آنجا که جستارنویسی بستری مناسب برای ایدهپردازیهای آزادانه و پرداختن بیحدوحصر به علایق شخصی است، میتوان با نوشتن دربارۀ هر موضوعی، با تازهنویسی و بسط اندیشههای نو در این مسیر به تبحر و پیشرفت در نوشتن امیدوار شد.
مثالهای دیگری از جستارهای خوب
در ادامه مثالهایی از دیگر جستارها که از نظر ساختار الگوی صحیحی را برای نویسندگان نوقلم به نمایش میگذارند، آوردهایم.
رساله در باب گفتگو از مونتنی
مونتنی در این رساله برای معرفی ایده اصلی خود، از پرداختن به نحوۀ تنبیه و تادیب خطاکاران در سیستم قضایی جامعۀ آن روزگار کمک میگیرد.
نظر شخصی خود را دربارۀ توجه به کاستیها، شرارتها و جرایم و زشتیها بهعنوان راهی موثرتر در مقابل نقش نمونههای شریف و بارز، تحسینها و تمجیدها در یادگیری عمیق ارزشها و مهارتهای مختلف انسانی، آزادانه ابراز میکند. مثالهای متعددی میزند تا صحبت را به گفتگو میکشاند. بدین ترتیب مونتنی در معرفی موضوع جستار ظرافت، تنوع و آهستگی را درهم میآمیزد.
در ادامه یا بهتر است بگوییم در بخش بدنۀ رسالۀ مذکور با توضیح و تفسیر دربارۀ مراوده و گفتگو با دیگران، آداب و روشهای مختلف مرسوم در مذاکره و گفتگو، ایرادها و تعارضات رایج حین مباحثه و… بهصراحت موافقت یا مخالفت میکند.
برای بسط و ارائهی نظراتش در باب گفتگو و مباحثه مثال میزند، غر میزند، از ضربالمثل و نقلقول استفاده میکند، شور و اشتیاق و سلایقش را عیان میکند. بیزاری خود از برخی رفتارهای رایج را نشان میدهد و به زیبایی هر آنچه را که در ذهن دارد بر روی کاغذ بیرون میریزد.
در جهت تشریح و ارائهی مجموع دیدگاههای موجود، نویسنده پای خیلیها را به میان میکشد. نظرش را در مورد مشاغل مختلف و ارزش و ضدارزشهای اخلاقی واضح و مستتر در کلام، هنر سخنوری و رابطهاش با افراد، تاریخ، سیاست و… را بیتکلف و جزءبهجزء بیان میکند، تا بالاخره با نوشتن از آداب تاریخنگاری و درست و غلط آن، رسالهاش را به پایان میرساند.
نویسنده با سبک خاص خود که هوشیاری و تسلط او را در ابراز و بیان موثر عقایدش میرساند، در تمامی جستارهای این کتاب ساختار سه مرحلهای ساده یاد شده را حفظ مینماید. الگویی که خواننده به راحتی میتواند از ارتباط بین بحثها و موضوعات گاه بهظاهر ناهمخوان ارائه شده در پاراگرافهای مختلف آگاه شده و در کل متن از پیوند زنجیرهای استدلالات و نظرات لذت ببرد.
جستاری از محمد قائد
در ادامه معرفی نمونه جستارهای موفق از نظر ساختار میرسیم به نمونههای درخشان و بینظیری از محمد قائد که به شکل کتابی به نام «دفترچه خاطرات و فراموشی» گرد آورده شدهاند.
محمد قائد که از اساتید این سبک نوشتاری در زبان فارسی به شمار میرود، با بهرهگیری از تسلط و آشنایی با رشتههای مختلف علوم انسانی در کنار زبان گیرا و جذاب آمیخته به شیرینی و طنز خود نمونههای فاخر و فوقالعادهای از جستار را در ادبیات ما به نام خود ثبت کردهاست.
هر جستارنویسی میداند که برای تمرین و کمک گرفتن از نمونههای خوب ناگزیر است این کتاب را بارها و بارها، نه فقط برای خواندن و لذت بردن بلکه بهعنوان یک کتاب درسی مطالعه نماید.
یکی از شاهکارهای محمد قائد در این کتاب رساله «اسنوبیسم» است. نویسندۀ توانمند این جستار طویل و جامع، با در نظر گرفتن سه بخش اصلی و قطعی در ساختار در کنار سایر قابلیتهای منحصربهفرد خود موفق به خلق یکی از بهترین نمونههای قابلتامل در این زمینه شده است.
در ستایش بخش معرفی این جستار ذکر این نکته کفایت میکند که قائد نقلقولی از “نیچه” را انتخاب کرده است که با کوتاهترین جملات در یک نظر آنی بستر و پشت زمینه مستتر در کل رساله را در ذهن خواننده ناخواسته حک میکند.
من نخستین کسی بودم که بو کشید و بوی دروغ را حس کرد. نبوغ من در بینی من است.
-نیچه، آنک انسان
جستار اسنوبیسم با پاراگرافی پا به عرصه وجود میگذارد که تجربهای فرضی، عجیب و باورنکردنی از برخورد با ناشناسی نیمهمجنون و وراج در یک مهمانی را به تصویر میکشد. داستانی ساختگی، غریب و گیرا که به جرأت میتوان گفت هر خوانندهای را در همان نقطۀ شروع متحیر ساخته، و حس کنجکاوی و انگیزه لازم برای خواندن ادامهی آن را یکباره از صفر به صد میرساند.
البته این نوع میخکوب کردن آنی و هنرمندانه از ویژگیهای ثابت تمامی جستارهای ایشان است. دقت و وسواس محمد قائد در انتخاب جملات ابتدایی که معمولا در قالب نقلقول، روایت شخصی یا تاریخی و یا تصوری خیالی از یک جریان جذاب است، منجر به شروعی انفجاری، خیرهکننده و خاص در جستارهای این نویسنده توانمند شده است.
در دو پاراگراف بعدی که خط اتصالیِ نامرئی خود با یکدیگر را حفظ میکنند، به روشنی و با بیانی بهدور از پیچیدگی و اصطلاحات عجیبوغریب، بخش معرفی با تعریفی کوتاه و کلی از اسنوبیسم به اتمام میرسد.
خواننده در پایان دو پاراگراف ابتدایی به وضوح میداند که قرار است در چه مورد بخواند. حال یا تصمیم به ادامه آن میگیرد یا نه، که البته با توجه به قدرت بینظیر قائد در استفاده از چاشنی طنز و تسخر و زبان هنری دلچسب معمولا خوانندگان متن را تا به آخر خوانده و لذت میبرند.
اما بدنه جستار که متشکل از قریب به 88 پاراگراف نسبتا بلند میباشد، مثالی حقیقی از اصطلاح «گفتن از سیر تا پیاز» است. در تمامی طول بدنه نویسنده با عنایت به رعایت اتصال زنجیروار و هدفمند بین موضوع هر پاراگراف با پاراگراف بعدی اسنوبیسم را از زوایای بیشماری مورد واکاوی قرار میدهد.
اسنوبیسم را از منظر اقشار مختلف، جوامع، مکاتب، افراد مشهور، نویسندگان، دورانهای مختلف تاریخی و سیاسی و اجتماعی توصیف مینماید.
در بسط و تشریح هدف اصلی، با پرهیز از هرز رفتن و اضافهگویی، به هر شاخهای که به نوعی به اسنوبیسم ربط دارد وارد میشود. تجانس و همخوانی ظریف و گاه دور از انتظار و حتی متضاد آن را با ایده اصلی همچون کاشفی بیرون کشیده، با حرکتی نرم و زیرکانه باز بر سر شاخه اصلی برمیگردد. این رفتوبازگشت ماهرانه و مثالزدنی در تمام پاراگرافها مشهود است.
تنوع و عمق مشاهدات قائد از زوایای گوناگون به موضوع اسنوبیسم، به وضوح دید وسیع متاثر از مطالعات گسترده در حوزههای مختلف را به نمایش میگذارد. قائد هر جا که لازم باشد شاخهای متفاوت و فرعی را چسبیده، طعم شیرین ارتباط جذاب و مفید آن را با تنهی بحث _با بهرهمندی از زبان ادبی پرنقشونگار خود که فراست و شیرینی و طنز و تسخر از ویژگیهای شاخص آن است_ به خواننده میچشاند. با همان استادی و زبردستی باز سر صحبت را از دری دیگر، مکانی دیگر، شخصیتی دیگر و … میگشاید، بهطوری که خواننده خود را در فضایی دیگر اما همچنان در ارتباط با یک موضوع واحد میبیند.
قائد به عمق مطلب رفته و در این غرق شدن خواننده را نیز با خود میبرد. خوانندهای که غرق لذت خواندن و فهمیدن شده، بیآن که بداند کی و چگونه، خود را در دریایی دیگر با موجوداتی دیگر میبیند. درحالیکه همچنان پسزمینه و سخن اصلی از نظرش غایب نیست، رفتهرفته واضحتر و حقیقیتر عرضاندام میکند.
البته کم نیستند مواقعی که خواننده برای درک این رابطه و فهم بهتر آن لازم میبیند که به پاورقی مراجعه کند و یا اطلاعات بیشتری از اشارات متعدد موجود در سراسر متن کسب کند.
این نوع موشکافی و جستجوی هوشمندانه و دلچسبِ ارتباطات و بههمچسباندن تکههای مختلف و متنوع اما هماهنگ، تجربهای شیرین و بهیادماندنی در ذهن خواننده بهجا میگذارد.
شکلی از دانستن عمیق و واقعی اما بهدور از کسالت و خشکی و اجبار که برعکس خوشایند نیز هست، از ابتدا تا انتها ذهن خواننده را درگیر میکند.
محمد قائد در نهایت در مرحله نتیجهگیری، جستار خود را با چند جمله از برداشتهای ریزبینانه و ذکر تشابهی ملموس و بهجا که ماحصل دریافت از تمامی جوانب و زوایاست خاتمه میدهد.
شما را به خواندن این چند جمله پایانی دعوت میکنم.
اسنوبیسم عارضهای است شبیه سرماخوردگی، یا ابتلا به سردرد در جاهای گرم و شلوغ. افرادی گاه دچار چنین حالاتی میشوند، اما مهم این است که در بیشتر اوقات دچار چنین حالاتی نیستند. آمار کسانی که مدام سرما میخورند یا همواره سردرد دارند در گزارشهای پزشکی ثبت میشود. شاخص بودن و ثبت شدن به دلیل چنین عارضههایی در حکم تمایز رقتآوری است و تمام بحث اسنوبیسم بر سر تمایز است.
باری برای موفقیت در خلق جستارهای مفید و خواندنی نیز به کمی سماجت در نوشتن و تمرین کردن نیاز داریم.
نویسنده: معصومه اسماعیلی
4 پاسخ
مقاله خوبی بود. کاش راجع به انواع جستار روایی و تحلیلی و ترکیب این دو هم بنویسید
سلام و درود بر شما
ممنون از نظرتون و همراهی که با ما دارید.
حتما این موضوع رو در برنامه محتوایی مقالات پیش رو قرار میدیم.
موفق باشید.
بسیار عالی بود ، لذت بردم.چقدر خوب توصیف کردید ، چه مثال های زیبایی و چه جملات قشنگی از بزرگان ادبیات استفاده کردید.
خیلی عالی بود لذت بردم.
موفق و بر قرار باشید و قلمت مانا.👏👏👏
سپاس از مهر و توجه شما فروزان گرامی