امروز آخرین جلسۀ سی و ششمین کلاس آنلاین نویسندگی خلاق برگزار شد.
بخش اصلی این جلسه به موضوع طرح و پیرنگ در ادبیات داستانی اختصاص داشت.
در بخش دیگری به موانع موجود در مسیر یک نویسندۀ حرفهای اشاره شد.
در نهایت اعضای دوره با هم قرار گذاشتند تا با جدیت پروژۀ نگارش کتاب خودشان را دنبال کنند و نسخۀ اولیه آن را تا چهارم آذر ماه سال جاری بنویسند.
مدرسه نویسندگی پس از پایان این دوره نیز به ارتباط با اعضاء ادامه خواهد داد. برگزاری جلسات پرسشوپاسخ رایگان یکی از اقدمات مدرسه نویسندگی در جهت تداوم با اعضای دورههاست. این جلسات کمک میکنند تا اعضای دورههای قبلی نویسندگی خلاق علاوه بر رفع اشکال، انگیزۀ دوبارهای بیابند و از مسیر نویسندگی دور نیفتند.
دورۀ نویسندگی خلاق، تنها کلاس مدرسه نویسندگی برای آموزش نویسندگی است. در کنار این کلاس کارگاههایی مانند کارگاه تولید محتوا نیز به عنوان مکمل آموزشی در نظر گرفته شده است.
دورۀ جدید نویسندگی خلاق از نیمۀ دوم مهرماه امسال آغاز خواهد شد.
18 پاسخ
ضمن ابراز سپاس قلبی ام از زحمات بی شائبه شما عزیز بزرگوار لازم است این را بگویم، وجود جوانی مصمم و ثابت قدم را همچون درخشش نور ستاره ای در آسمان کم فروغ وطنم می بینم و از پرتو نورش دلگرم می شوم. گر چه بسیاری از ما پدران ومادران راهمان را بیراهه رفته ایم، باز لطف و رحمت پروردگار نهال درخت تنومندی را از دل تاریک زمینمان بارور کرده و بار دیگر بارقه امید را در دل پر درد ما تابانده و پایداری و برقراری آینده ای درخشان را برای جوانان کشورم نوید می دهد .
شکوفایی روزافزون شما آرزوی قلبی من است .
سلام و درود,
دوره نویسندگی خلاق, خلاقانه تلنگرهای خوبی به هنرجویانش می زند. این بستگی به سطح هوشیاری یا خواب ما دارد که چقدر با این تلنگرها, سیگنال های نوشتاری مان فعال شود. بتوانیم در رویا غوطه ور شویم, اما گرفتار خیال پردازی نشویم, که این دو, شاید از یک سنخ اما کارکرد های متفاوتی دارند.
این دوره برای من آموزنده بود, ای کاش بر اساس رده های سنی یا مهارتهای نوشتاری تفکیک می شد!
منتظر بازخوردتان هستم, همچنانکه من باز هم دارم می نویسم, همین چیزهاست که ما را همجوار می کند, حتا اگر دو سوی کره ی زمین باشیم که دلدادگی سالهاست که گوی را از جهات جغرافیایی ربوده است!
دانیال
کلاس نویسندگی خلاق در واقع کلید دری بود برای من که سالها پشتش بست ایستاده بودم مثل این بودن که ایدهای نوشتن اجازه خروج از درون قلعه ذهن من نداشتن تا حوالی درهای آن می رفتم اما بدون کلید باز می گشتم انگار در سرزمین عجایب به سرمی بردم ونمی دانستم از کدام سمت باید رفت پس از سالیان درازی برحسب اتفاق سایتها رو جستجو می نمودم تا اینکه ناگهان به صفحه استاد شاهین کلانتری بزرگوار برخوردم هراسان هراسان مطالبها رو بررسی نمودم و کلیدی که سالها در مخفی گاه ذهنم خفته بود ناقوس بیدار شدنش مرا به خود آورد در قلعه به رویم گشوده شد و خانم مهربونی به نام مبینا ایمانی بهم گفتن از محضر استاد مستفیض شوید واکنون بعد از اتمام دوره من دارای کد هایی هستم برای رمز گشایی گاوصندق ذهنم که فرمول تمام خلاقیتها نوشتن برایم مهیا شدن استادی که سالها بودن اما منه شاگرد از وجودشون بی خبر بودم وچیزهایی رو به من آموختن که برای کشف مرواریدهایی کهدر اقیانوس بی انتهای حروف واعداد وجودداشتن آگاه نمودن ودوره نویسندگی خلاق برای من یک دوره خیلی پر بار و ارزشمند بود وحتی بودن با دوستانی که در دنیایی مجازی بسر می بردن اما از وجودشون شاد میشدم امیدوارم برای استاد گرانقدرمان وبرای تمامی عزیزانی که به نحوی در این دوره حضور داشتن بهتر ینها برایشان رقم بخورد شاد وموفق باشید
حقيقتا زمانيكه در اين دوره ثبتنام كردم، اميد زيادي به آن نداشتم، سالها نوشته ام، اما هيچگاه نويسندگي را بطور جدي دنبال نكرده بودم، كلاسهاي آموزشي زيادي رفته بودم، و اين اولين بار بود كه به فكر كلاس نويسندگي مي افتادم، تا قبل از آن خيال ميكردم نويسندگي استعداد و شهود و الهام است، اما وقتي تصميم به نوشتن كتابم گرفتم، شهود بيشتر از يك صفحه مرا ياري نكرد، براي همين تصميم گرفتم به كلاس بروم براي اينكه يا بفهمم استعداد ندارم يا مثل همه ي كلاسهاي ديگر بعد از دو سه جلسه آن را ول كنم، شايد بالاخره بعد از بيست سال نوشتن خِرَم را رها كند، جلسه اول كه شاهين عزيز تمريني (قطعه نويسي) را با اصول و چهارچوب برايمان تعيين كرد فهميدم اين كلاس مسير مشخصي دارد، تمريني بود هدفمند، اميدوار شدم، تمرين جلسه سوم، يعني اتوبيوگرافي را خيلي دوست داشتم، من بارها ريز به ريز زندگيم را نوشته بودم، اما چهارچوب اين تمرين (انتخاب ده كلمه) نظمي به ذهن و نوشته ام داد كه حتي در واقع بينانه ديدن زندگيم هم تاثير عجيبي داشت. وقتي براي تمرين كلاس اولين داستان كوتاهم را نوشتم (هرچند اصلا دوستش نداشتم) فهميدم دوست ندارم اين كلاس هيچ وقت تمام شود.
من جز شاگردان ته كلاس نشين بودم، هميشه كلاس ضبط شده را از كانال تلگرام گوش ميكردم اما انرژي خوب كلاس را در تمام اين سه ماه همراه خود داشتم.
با سپاس از شاهين عزيز كه نگاه ديگري از نويسندگي به ما هديه داد.
یکی از آرزوهام نویسنده شدن هست چون آدم درونگرایی هستم و هیچ چیز اندازه نوشتن و خواندن حالمو خوب نمی کنه. همیشه فکر می کردم برای نوشتن وقت هست. اول باید خیلی مطالعه کنم فقط بعضی مواقع که چیزی ذهنم را درگیر می کرد می نوشتم. و کل وقت آزادم را مطالعه می کردم. شاید بزرگترین اشتباهم در این مسیر بود. توی ذهنم اصولی برای نویسندگی نداشتم. تا این اتفاقی یه روز سرچ کردم ببینم هزینه کلاس های نویسندگی چقد هست با سایت استاد آشنا شدم و بعد با پیج شخصی و پیج مدرسه نویسندگی. بعد متوجه شدم که نویسندگی هم اصول داره نیاز به تمرین داره. و تصمیم گرفتم که تو دوره نویسندگی شرکت کنم خیلی خوشحال بودم و پنجشنبه ها که کلاس داشتیم بهترین روزهای تابستان امسالم بود. تا حد ممکن تکالیف رو انجام می دادم. تجربه بی نظیری بود و استاد هر آنچه ما را تو این مسیر متوقف می کند یا به چالش می کشد را شرح داد و راه حل ارائه داد. هر چند کلاس تمام شد ولی به قول استاد شروع دوباره برای آغاز دوستی هست. دوستی با خودمان با نوشتن و با همه آرزوهایی که برای رسیدن باید مسیر نردبانی موفقیت را طی کنیم.خوشحالم در این مسیر زیبا راهنمایی مثل استاد کلانتری دارم.
با سلام آقای کلانتری
این تابستان بهترین سه ماهی بود که تا به الان داشتم.
هدف من از این دوره انجام تمرین های متنوع و آشنایی با دیگر نویسنده های نوپا بود. وبلاگم را مدوین این دوره و شما هستم.
کلاس شور خاصی داشت. شوخی های به موقع، اشاره به نقص هایی در فیلم های امروزی و شوخی با آنها حس و حال خاصی به کلاس می داد.
تمرین ها و تکلیف ها بسیار جذاب بودند. از زندگی نامه نویسی گرفته تا پروژه ی کتاب.
شما مسیر رشد در نوشتن را نشانم دادید. امیدوارم تابستان بعد افتخار حضور در کلاس را دوباره داشته باشم.
https://kardovaisi.com/%d8%a2%d8%ae%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%ac%d9%84%d8%b3%d9%87-%db%8c-%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%82/
همچنین در این پست از محتوای دوره گفته ام
سلام.. نقطه ی عطف زندگی من آشنایی با این مدرسه و استاد شاهین کلانتری هست..
سلام
واقعیت توی این مطلب یکم از نویسندگی خلاق نوشتم🙂 امیدوارم لذت ببرید.
http://mohammadjavadzare.ir/2038/00-6-26/
عرض سلام و ادب.
استاد عزیز حقیقتن باید بگویم که یکی از خاطرهانگیزترین و مفیدترین تابستانهای عمرم را با شما گذراندم و برای تمام شدنش اندوهگینم. اگر میدانستید که بعدازظهرهای پنجشنبه چطور انگیزهی تمام طول هفتهمان را شارژ میکرد، حالا حالاها تمامش نمیکردید. قبلن یکجا به شما گفته بودم که ایکاش رهایمان نکنید، ما هنوز برای پرواز آماده نیستیم؛ اما اکنون فکر میکنم این هم یکی دیگر از راهکارهای شما برای آموزش دادن به ماست. حالا باید خطر پرواز بدون شما را تجربه کنیم. اگرچه ارتباطمان کمتر و خلاصهتر میشود اما همان هم جای سپاسگزاری دارد.
و اما در رابطه با خلاقیت بیبدیع شما؛ استاد بیاغراق کمنظیرید و خودتان هم این را میدانید! که اگر نمیدانستید هرگز موفق نمیشدید. شما شغل موردعلاقهتان را دارید، خلاقانه و آگاهانه از آن لذت و سود میبرید، حالتان با آن خوب است و با شوق و هیجان به توسعهی هرچه بیشترش میکوشید و کجای دنیا این به معنای موفقیت نیست؟ بسیار جای تبریک و تحسین دارد. راستش آن زمانی که کتابهای خانم ریچل هالیس تمام دنیا را گرفتهبود و با حسرت میگفتم ایکاش همچین فردی در ایران هم وجود داشت و میتوانستم در زمینهی نوشتن و توسعهی فردی توأمان از او کمک بگیرم، شما را نمیشناختم. شما نه تنها آموزگاری نو اندیش در زمینهی هنر و ادبیات بهشمار میروید بلکه یک مربی انگیزشی فوقالعاده در راستای موفقیت و توسعهی فردی هم هستید که سبک خاص خودتان را دارید. پیش از شما بنده یک عدد گیجِ سرگردان بودم که دنیای اهداف و آرزوهایش دور سرش تاب میخورد و نمیدانست باید با آنها چهکار کند. یک روز که به پیشنهاد مادرم تصمیم گرفتهبودم فعلا روی نویسندگی تمرکز کنم، داشتم، تا زیر پوستِ یوتیوب را به دنبال یک آموزش جدید و تازه زیر و رو میکردم که شما را دیدم. ویدیو را باز کردم. صحبت کردید. چشمانم را ریز کردم و گوشهایم را تیز. باز صحبت کردید. جا خوردم. نفوذ کلامتان همان سحر و جادویی بود که من را به خود جذب کرد. برآن شدم تا تمام ویدیوهایتان را از گوشه و کنار یوتیوب جمع کنم. نشستم یک روزه حریصانه همه را دیدم، یادداشت کردم و مطالب را خواندم. سایتتان را پیدا کردم، کانال را باز کردم، خواندم و خواندم.
بعد فریاد زدم: «ماماااان پیداش کردم! خودشه. همینو ثبتنام میکنم.»
مادرم گفت: «مطمئنی یاسمن؟ بعد دوباره پشیمون نشی بگی این یکی هم بدرد نمیخوردا!!»
گفتم: «نهههه یَنی آره مطمئن مطمئنم، بیشتر از همیشه. بهشون پیام دادم و منتظر تماسشونم، نظرت چیه؟»
مادرم گفت: «خودت میدونی.»
میدانید استاد، به قول کوین ترودو «احساس ما راهنمای ماست». احساس من میگفت اینبار چیز تازهای در انتظارم است و همانطور هم شد.
خلاصه بعد تماس گرفتید و صحبت کردیم و انگیزه دادید و برای شروع کلاس لحظه شماری کردم و شروع شد و گذشت و گذشت و تمام شد. شما به من کمک کردید که به اهدافم، نوشتههایم، دانستههایم و حتی به زندگیام نظم و جهت بدهم. شما یک استاد، دوست و راهنمای بینظیر در آموزش هنر، ادبیات و توسعهی فردی هستید. بارها گفتهام برای حضورتان سپاسگزارم. سپاسگزارم. سپاسگزارم.
و در نهایت: ناگهان چقدر زود دیر میشود…
اما به قول خودتان این تازه شروع ماجرای دوستیِ ماست، بله؟
•یاسمن، ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، شیراز.
میگویند، انار میوه ای بهشتی است، که نباید یک دانه ی آن را هم حیف کرد.
من در شهری زندگی میکنم که انار مرغوب و بی کیفت را بهتر میشناسم.
من، جناب شاهین کلانتری را، به اناری شیرین و قرمز تشبیه میکنم، که یک روز هم بدون او را حیف میدانم.
دوستون دارم❤ محدثه غدیری
سلام و درود خدمت استاد گرانقدرم.
قلمم را روی کاغذ، دور و نزدیک میکنم. کلمه ای می نویسم و ناتوان به فکر فرو میروم، که چه کلمه ای، وصفی از شما روی برگه حک کنم، که لایق شخصیت، وجودت شما باشد.
تابستان ۱۴۰۰ برایم از هر تفریح و همنشینی، دلنشین تر بود.
شما برایم استادی بودین به زیبایی بهار.
شما دانه ای از نوشتن در من کاشتین که وقتی به بار نشست و طعم شیرینش را چشیدم، هرگز ریشه اش را فراموش نخواهم کرد.
مهربانی، دلسوزی، آموخته های بینظیرتان در بند بند وجودم جریان دارد.
دوستون دارم وبرای تک تک محبتهاتون سپاس.
محدثه غدیری❤
باسلام و درود خدمت استاد کلانتری کم نظیر و مدرسه نویسندگی
دوره نویسندگی خلاق برای من دوره ای پربار بود.و کلی مطلب یاد گرفتم. با شرکت در این دوره متوجه شدم که هنوز آغاز راهم و مسیری طولانی برای رسيدن به چشم انداز مورد نظرم دارم. امیدوارم بتوانم از آموزشهای استاد کلانتری نازنین بهره وافی و کافی را ببرم. ممنون از استاد عزیز بابت آموزشها و حس و حالهای خوبی که در طولِ دوره به ما تزریق میکردند🙏🌹
عالی
سلام به استاد عزیزی که بعد از چند روز، چند ماه یا حتی چند سال برای اولین بار و یا چندمین بار دارن این یادگاری رو میخونن :)❤❤ اگه بخوام از خوبیای این دوره براتون بگم خیلی طول میکشه امیدوارم براتون ثابت شه تاثیراتتون. ☺🌹
من نوشتنو پناهگاه خودم میدونستم یعنی اونطوری باهاش ارتباط داشتم الان شده دوستم به لطف شما باهاش دارم زندگی میکنم :))) 🌹
قول میدم بهتون که تا توانم هست به چرخه نوشتن احترام بزارم و سر پا نگهش دارم. خلاصه که این کلاس منو با خودم آشنا کرد! بار سنگینمو از رو دوشام برداشت و با تمامی اجزای بدنم تقسیمش کرد :)🤍 دستمو گرفت. پشتم بود! امیدوارم هر جا که هستین شاد و سلامت باشین اگه هم یه روز یه جایی نیازمند کمک بودین فرشته ای مثل خودتون جلو راهتون قرار بگیره و همونجور که شما با ما مثل پدر، مثل رفیق، مثل حامی بودین. باهاتون رفتار کنه. اگر یه روزی کسایی پیدا شدن که حینِ خوندن کتابم لذت ببرن، همش از رویِ زحماتی بود که این همه مدت برامون کشیدید و قراره بکشید
ممنونم ازتون بابت این که رابطتونو با ما پایدار کردید و نذاشتین ما بعد از اتمام این دوره با نوشتن قهر باشیم :)) خلاصه کلییییی ممنونم بابات اینکه هستید بخاطر اینکه با تمام وجود تلاش میکنید وجودتونو حس کنیم.
خسته نباشیدددد امیدوارم به اوج موفیقت و آرامش و شادی برسید. ☺☺☺❤❤❤🔥🔥
شاهین کلانتری، خود، یک مکتب است.
مدرسه نویسندگی از هر دانشگاهی، برتر است.
دوره نویسندگی خلاق، ۱۰ جلسه بود که راه من را برای ۱۰ سال نوشتن و خواندن و دیدن، هموار کرد.
سلام به استاد عزيز و همه دوستاني كه اين متن كوتاه را ميخوانند.
در اين كلاس خيلي چيزها ياد گرفتم:
١- خواندن مفيد چگونه است.
٢- نوشتن مثل هوا و آب و غذا ضرورت زندگي است.
٣- موفقيت فقط با نظم شخصي امكان پذير است.
٤- خواندن دوباره خواندن است.
٥- عامل تمايز تكرار است.
و خيلي موارد ديگر كه قابل بيان نيست.
اين كلاس براي من فقط كلاس نويسندگي نبود كلاس زندگي هم بود.
خيلي ممنونم از استاد عزيز به خاطر:
١- با دلسوزي تمام سعي كردند دانسته هاي خودشان را در اختيار ما قرار دهند. دانسته هايي كه با سالها مطالعه و زحمت به دست آمده است.
٢- دريچه هاي زيادي از زندگي را برايم باز كردند.
٣- اين چند ماه به اندازه مطالعه صدها كتاب برايم مفيد و ارزشمند بود.
٤- در كنار اساتيد تأثير گذار زندگيم مثل مولانا، حافظ، سعدي، دكتر مشايخي، دكتر مهدوي قرار گرفتند.
از اين كه يكي از شاگردهايشان بودم و هستم بسيار ممنون و شكر گزارم.
آخرین جلسه نویسندگی در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۲۵ تمام شد.ولی این پایان،نوید آغازی است.
نوید تولدی و نوید دوره ای جدید از زندگیم.
به روزهای زندگیم می نگرم. روزهای سخت،تلخ،ترسناک،بدون لبخند، بدون احساس،شیرین،به یاد ماندنی و تاثیر گذار.
شاید بهترین ساعات زندگیم ؛لحظه های کلاس نویسندگی بوده است.گمشده ای در وجودم که بعد از سالها با کمک دوستی عزیز نمایان شد.و شکوفا شدن این هدف احساسی است نا گفتنی
برای روح خسته ام.
امروز یاد گرفتم که نوشتن است که روح و روانم را جلا میبخشد نه شهرت نه چاپ کتاب.
من با نوشتن عاشق میشوم.کودکی میکنم.سوار بر بال پرنده ها میشوم.پرواز را با قاصدک تجربه میکنم.و رنگین کمان را در آغوش می کشم بعد از نوای باران.
شاید اتفاقات کودکی مسیری بسیار شیرین را برایم رقم زده است.
نور خورشید درخشان تر شده است و زندگی دوست داشتنی تر.
استاد دوستتان دارم