بخش‌های مختلف کتاب را چگونه بنویسم

How to start writing a book

بخش دیگری از سلسله مقالات «چگونه شروع به نوشتن کتاب کنیم»

 

تا به حال به فکر نوشتن کتاب داستان، زندگی‌نامه‌ یا یک کتاب تخصصی بوده‌اید؟

برای نوشتن کتاب چیزی که بیشتر از همه لازم است عطش انتقال یک حرف و ارزش‌آفرینی برای دیگران است. باید این عطش در درون شما ایجاد شود.

مایا آنجلو شاعر و خاطره‌نویس آمریکایی می‌گوید:

«هیچ درد و رنجی بزرگ‌تر از داشتن یک داستان ناگفته در درون خود نیست.»

اگر تصمیم به نوشتن کتاب دارید و نمی‌دانید بخش‌های مختلف کتاب چیست و چطور باید آن‌ها را بنویسید، تا آخر این مقاله با ما همراه باشید.

در ادامه‌ی سلسله مقالات «چگونه شروع به نوشتن کتاب کنیم» بخش‌های اصلی و لازم برای هر کتاب را معرفی می‌کنیم و اصول و قواعد چگونگی نوشتن و قراردادن آن‌ها را به شما یاد می‌دهیم. هر یک از این بخش‌ها باید درست و صحیح نوشته شوند و سپس طراحی و ویرایش گردند.

بخش‌های اصلی کتاب به ترتیب به شرح زیر است:

1. اسم کتاب
2. فهرست‌‌ کتاب
3. مقدمه‌ی کتاب
4. بدنه و محتوای اصلی کتاب
5. پایان‌بندی کتاب
6. پاورقی‌ها و منابع
7. پشت جلد

 

اولین بخش در نوشتن کتاب

 

اسم کتاب را چگونه انتخاب کنیم

در نگاه اول این اسم کتاب است که چشم مخاطب را می‌گیرد و اگر عنوان، جذاب و هوشمندانه باشد مخاطب در یک نگاه جذب می‌شود.
البته عنوان یک کتاب نمی‌تواند مطابق تمام سلیقه‌ها باشد. پس متناسب با موضوع، اسم را انتخاب کنید.

ضمن اینکه با انتخاب یک اسم مناسب و مرتبط، در همان ابتدای نوشتن این پیام را به ذهن می‌فرستیم که پروژه‌ی مهمی را شروع کرده‌ایم. این کار می‌تواند بر بهبود عملکرد ذهن در هنگام نوشتن کتاب موثر باشد و جلوی پرت‌شدن حواس از موضوع اصلی را بگیرد.

نکته: دقت کنید مبادا به بهانه‌ی پیدانکردن یک عنوان خوب از انتخاب اسم طفره بروید. جای نگرانی نیست چرا که قبل از انتشار، همه چیز قابل تغییر است. کمال‌گرایی را کنار بگذارید و همان ابتدا یک اسم موقت انتخاب کنید. معمولاً اسم کتاب تا پایان کار چندین‌بار تغییر خواهد کرد.

 

5 ویژگی‌ که اسم کتاب باید داشته باشد

فراموش نکنید اسم خوب اولین دلیل شناخته شدن و فروش کتاب است. فارغ از سبک کتاب که آیا داستانی یا غیر داستانی است، اسم کتاب باید این 5 ویژگی‌ اصلی را داشته باشد:

1- منحصر‌به‌فرد و خلاقانه
2- اثرگذار بر احساسات مخاطب
3- کنجکاوی‌برانگیز و ترغیب‌کننده
4- اشاره به یک نیاز یا درد مخاطب
5- گویای موضوع کتاب همراه با تعلیق

 

به مثال‌های زیر دقت کنید. در هریک از اسامی‌ کتاب‌های زیر حداقل یکی از 5 ویژگی‌ بالا را می‌توان دید.

o کتاب «شیطان پرادا می‌پوشد» از لورن ویزبرگر. این اسم حس کنجکاوی را برمی‌انگیزد و ترغیب‌کننده است.
o کتاب «عشق سال‌های وبا» از گابریل گارسیا مارکز. این اسم نوعی تعلیق را نشان می‌دهد. عشق که نشانه‌ی زندگی‌ست در کنار وبا که نشانه‌ی مرگ است قرار گرفته.
o کتاب «آیین دوست‌یابی و تاثیرگذاری بر افراد» از دیل کارنگی. اسم اشاره به یک نیاز یا درد مخاطب دارد.
o کتاب «آیا اندرویدی‌ها رویای گوسفند برقی می‌بینند؟» از فیلیپ کی دیک. اسم منحصر‌به‌فرد و خلاقانه است.

 

توضیحات بیشتر: زیرعنوان چیست؟

گاهی اسم کتاب برای مفهوم بودن به توضیح بیشتری احتیاج دارد. برای اینکه اسم طولانی نشود می‌توان از زیرعنوان استفاده کرد.
زیرعنوان همان متن کوتاهی است که برای توضیح بیشتر درباره‌ی موضوع کتاب روی جلد با فونت کوچک‌تر پایین اسم نوشته می‌شود.
برای مثال ماریو پریکن در تکمیل اسم کتابش، زیرعنوان را به این شکل آورده است:
اسم کتاب: مبانی خلاقیت در تبلیغات

زیرعنوان: ایده‌ها و تکنیک‌هایی برگرفته از بهترین تبلیغات دنیا

 

دومین بخش در نوشتن کتاب

 

فهرست‌‌‌بندی کتاب را چگونه انجام دهیم؟

فهرست یکی از مهم‌ترین بخش‌های کتاب است. چرا که بعد از اسم، دومین مواجه‌ی مخاطب با فهرست کتاب است. در فهرست، خلاصه‌ی آنچه نویسنده ارائه می‌دهد، تیتروار آورده می‌شود. پس باید برای مخاطب ترغیب‌کننده باشد و به او وعده‌‌ای برای رفع نیاز‌ش بدهد.
فهرست برای نویسنده مانند یک قطب‌نما عمل می‌کند تا در جریان نوشتن در مسیر درست حرکت کند. بعد از گسترش ایده‌ی اولیه باید برای رسیدن به هدف‌ِ نوشتن کتاب، یک نقشه ترسیم کرد و فهرست را به عنوان نقطه‌های راهنمای آن در نظر گرفت.

فهرست اولیه معمولاً در روند نوشتن تغییر می‌کند ولی در ابتدا با تنظیم آن می‌توان به ذهن جهت داد تا از موضوع کتاب‌ دور نشویم.

 

نکته: برای نوشتن فهرست نهایی بهتر است خلاقانه عمل کنید تا مخاطب را برای خواندن مشتاق نگه‌دارید.

 

در کتاب‌های غیرداستانی، فهرست باید نماینده‌ی فصل یا مطلبی که می‌نویسیم باشد و ذهن را نسبت به محتوای فصل آماده‌ کند. همچنین بهتر است روشن و واضح باشد و در عین حال کنجکاوی را برانگیزد.

درکتاب‌های داستانی ممکن است فهرست همزمان با نوشتن فصل‌ها یا داستان‌ها شکل بگیرد.
دقت کنید در فهرست کتاب‌های داستانی، تعلیق و خلاقیت حرف اول را می‌زند و شفافیت چندان مدنظر نیست.

از نمونه فهرست‌های خلاقانه می‌توان به فهرست کتاب «چگونه با ماهی قزل‌آلا سفر کنیم؟» نوشته اومبرتواکو اشاره کرد. در این کتاب اکو با لحنی طنزی که در فهرست مشهود است، نگاه شخصی‌اش درمورد عصر موبایل، کامپیوتر، تلویزیون و… را بیان می‌کند.

 

بخشی‌هایی از فهرست کتاب «چگونه با ماهی قزل‌آلا سفر کنیم؟»
چگونه به چهره‌های آشنا واکنش نشان دهیم؟
چگونه بستنی بخوریم؟
چگونه در مورد فوتبال حرف نزنیم؟
چگونه می‌توان با کشیدن سیگاربرگ پیام فرستاد؟
چگونه کسی را که هرزنامه می‌نویسد مجازات کنیم؟

در این فهرست نویسنده با آوردن تضادی مثل حرف‌نزدن از فوتبال، آشنایی‌زدایی از کاربرد سیگاربرگ و… کنجکاوی مخاطب را برمی‌انگیزد.

 

سومین بخش در نوشتن کتاب

 

اهمیت مقدمه در کتاب چیست؟

چیزی که انسان را مجاب به خواندن کتاب می‌کند، مشکل یا سوالی است که در زندگی با آن مواجه شده است. از این رو کتاب‌هایی پرفروش هستند که بیشترین کمک را به آدم‌ها می‌کنند.

مقدمه مجالی‌ست تا نویسنده از درد یا مسئله‌ای که در کتابش به آن پرداخته بنویسد. مقدمه‌ یکی از بخش‌هایی است که می‌توان در آن مستقیم در مورد کتاب حرف زد.

 

نکته: البته کتاب‌های داستانی معمولاً بخش مقدمه ندارند و بیشتر پیش‌گفتار دارند.

 

گاهی مقدمه توسط خود نویسنده یا فرد شناخته‌شده‌ای نوشته می‌شود تا به کتاب اعتبار ببخشد و نوعی تبلیغ به حساب می‌آید.

در کتاب‌های ترجمه شده‌ گاهی مقدمه توسط مترجم و خیلی کوتاه نوشته می‌شود.

برای نوشتن مقدمه می‌توان درباره‌ی چگونگی شکل‌گیری موضوع کتاب یا تجربه‌های نویسنده در زمان نوشتن کتاب نوشت. مقدمه باید خواننده را متقاعد کند که این کتاب ارزش خواندن دارد و یک تصویر الهام‌بخش برای بعد از خواندن کتاب به خواننده بدهد؛ تصویر فرآیندی که خواننده بعدها درگیرش خواهد شد.
طول مقدمه معمولاً بیشتر از یک صفحه است و حداکثر تا 5 الی 6 صفحه ادامه دارد. تعداد صفحات مقدمه به حجم کل کتاب بستگی دارد. برای مثال 6 صفحه‌ مقدمه برای کتاب 50 صفحه‌ای زیاد است.

مهم، مقدمه نباید از حوصله‌ی مخاطب خارج باشد و او قید خواندنش را بزند. بلکه باید او را مجذوب خواندن کتاب کند.

 

چهارمین بخش در نوشتن کتاب

 

بدنه و محتوای اصلی کتاب 
بدنه‌ی اصلی کتاب بعد از فهرست و مقدمه شروع می‌شود و تا پایان کتاب ادامه دارد.

بدنه‌ی اصلی به سه قسمت شروع، میانه و پایان تقسیم می‌شود.

 

چرا بدنه و محتوای اصلی کتاب حیاتی است؟

چیزی که موقع نوشتن بدنه اهمیت دارد توزیع مناسب اطلاعات در متن است. اگر خواننده را با اطلاعات بمباران کنیم، یادگیری و فهم‌اش دچار اختلال می‌شود و احتمال رهاکردن کتاب بالا می‌رود.
برعکسِ این مسئله هم، اتفاق می‌افتد. زمانی که حرف‌ها تکراری باشند و داده‌ی جدیدی اضافه نشود مخاطب خسته می‌شود.

در نتیجه اطلاعات باید با یک شیب ملایم به خواننده منتقل شوند.

 

شروع بدنه‌ی اصلی و محتوای کتاب را حرفه‌ای بنویسید
استفاده از روش داستان‌سرایی برای پاراگراف اول و در شروع کتاب، می‌تواند پیشنهاد خوبی باشد.

اگر کتاب داستانی می‌نویسد می‌توانید با توصیف فضا یا یک اتفاق، داستان را آغاز کنید.

اگر کتاب‌ غیرداستانی است، تکنیک داستان‌سرایی کمک می‌کند شروع کتاب تاثیرگذارتر باشد و کیفیت آن را چند درجه ارتقا می‌دهد.

نه تنها در شروع بلکه در میانه و پایان کتاب هم می‌توان از داستان‌سرایی استفاده کرد. قصه‌ی خوب مخاطب را همراه می‌کند و یکی از سلاح‌های نویسندگان پرفروش جهان همین مهارت قصه‌گویی آن‌هاست.

یکی از شروع‌های قوی و ماندگار در دسته کتاب‌های داستانی شروع رمان «بیگانه اثر فرانتس کامو» است. کامو این‌طور آغاز می‌کند:

« امروز مامان مُرد. شاید هم دیروز. نمی‌دانم. تلگرافی از خانه‌ی سالمندان به دستم رسید: «مادر درگذشت. مراسم تدفین فردا. با احترام.»

کامو در شروع کتاب خود با جملاتی کوتاه و تکان‌دهنده خواننده را با یک اتفاق به وسط ماجرا پرتاب می‌کند. گاهی لازم است برای نوشتن یک شروع خوب چندین صفحه را دور بیندازید.

 

بخش‌های مختلف بدنه‌ی اصلی کتاب

بدنه‌ی اصلی کتاب پنج بخش است:

« شروع – طرح مسئله یا گره‌افکنی – نقطه‌ی اوج – حل مسئله – پایان»

برای درک بهتر، بدنه کتاب را مانند نمودار داستانی فری‌تاک، دانشمند آلمانی در نظر بگیرید. نموداری که بعد از سال‌ها همچنان یک الگوی موفق در داستان‌نویسی است.

در این نمودار، داستان یا نوشته‌ی کتاب به شکل یک کوه در نظر گرفته می‌شود.

داستان یا نوشته از دامنه‌ی کوه آغاز می‌شود.

بعد از نوشتنِ شروع و بدنه که در بخش قبل به آن پرداخته شد، نوبت به طرح یک مسئله یا مشکل می‌رسد. در این نقطه چالشی که مخاطب با آن درگیر است مطرح می‌شود.

 پس از آن، قبل از نقطه‌ی اوج باید کشمکش بین مخاطب و شخصیت‌های داستان را با مسئله و مشکل مطرح کرد. در این بخش راه‌های احتمالی برای حل مشکل مطرح می‌شود. به فرض در کتاب‌های داستانی این بخش به مبارزه‌ی قهرمان با عوامل گره در داستان اختصاص می‌یابد.

اوج کتاب به عنوان قلّه‌ی نمودار در نظر گرفته می‌شود که می‌تواند یک نکته‌ی کلیدی و برگ برنده داشته باشد و مخاطب را غافل‌گیر کند.

نقطه‌ی اوج مثل کلیدی طلایی است که مخاطب می‌تواند قفل‌ مشکلات را با آن باز کند.

بعد از این نقطه، راهکارها و پیشنهاد‌ها آورده می‌شوند و به سمت پایان کتاب می‌رویم. نقطه‌ی اوج در داستان می‌تواند صحنه‌ای باشد که زندگی قهرمان را زیر و رو می‌کند و بعد از آن گره‌گشایی اتفاق می‌افتد.

نمودار داستانی فری‌تاک، یک الگوی کلاسیک است. در دوره‌های مختلف، نویسندگان با ایجاد تغییراتی در نقطه‌ی شروع یا حذف نقطه‌ی پایان، الگوهای جدیدی را از دل آن خلق کرده‌اند.

 

نکته: نمودار داستان فقط مختص کتاب‌های داستانی نیست بلکه راهنمایی برای نوشتن یک متن جذاب و پرکشش غیر داستانی نیز محسوب می‌شود.

 

پنجمین بخش در نوشتن کتاب

 

چگونه پایان‌بندی کتاب را تاثیرگذار بنویسیم
فرض کنید سوار هواپیما شده‌اید و بعد از یک تیک‌آف خوب، مسیر را بدون مشکل طی کرده‌اید. اما همین که به فرودگاه نزدیک می‌شوید خلبان اعلام می‌کند چرخ‌های هواپیما باز نمی‌شود. در آن لحظه چه حالی دارید؟ آیا دیگر آن سفر را سفری خوب و لذت‌بخش می‌دانید؟

پایان‌بندی برای کتاب مثل چرخ‌‌های فرود هواپیما هستند. شما نمی‌توانید وسط راه مخاطب را تنها بگذارید، باید او را به مقصد برسانید.

در کتاب‌های غیر داستانی نویسنده باید در فصل آخر به یک جمع‌بندی درمورد مطالب و فصل‌های قبل برسد. اگر کتاب شما جلدهای بعدی هم دارد می‌توانید در پایان، مخاطب را به خواندن آن‌ها دعوت کنید.

در کتاب‌های داستانی پایان خوب بسیار با اهمیت است. سردرگمی، حس لذت‌بخشی به خواننده نمی‌دهد. در آخر داستان بهتر است به تمام تعلیق‌ها و پرسش‌های او پاسخ داده شود.

 

ششمین بخش در نوشتن کتاب

 

محل قرار گیری پاورقی‌ و منابع در کتاب
مطالب کتاب باید برای خواننده‌ در هر سطح، ساده و قابل فهم باشد. اما گاهی به ناچار در کتاب از اصطلاحاتی نام برده می‌شود که برای همه شناخته شده نیست؛ به خصوص در متن‌های تخصصی. پس نیاز است که نویسنده به جهت آگاهی‌ خواننده، توضیحاتی را ارائه دهد. این توضیحات همان پاورقی‌ها هستند که بهتر است در پایین هر صفحه آورده شوند.
البته پاورقی‌ها شامل معرفی منابع و نقل قول‌ها نیز می‌شوند. به یاد داشته باشید ذکر منابعی که استفاده کردید، جزو وظایف یک نویسنده‌ی متعهد است. ضمن اینکه به کتاب شما اعتبار هم می‌بخشد.

هر چند در ایران قانون کپی‌رایت رعایت نمی‌شود اما شما آن را رعایت کنید.

 

هفتمین بخش در نوشتن کتاب

 

چگونه پشت جلد کتاب را جذاب بنویسیم
بعد از روی جلد و عنوان کتاب، نوشته‌ی پشت جلد تاثیر زیادی در جذب مخاطب و تهیه‌ی کتاب دارد. پس باید به آن‌چه در پشت جلد کتاب می‌نویسید دقت کنید چون می‌تواند یکی از دلایلی شود که خواننده کتاب شما را بخرد.

خودم کتاب «روزی در سرزمینی»  از عزیز نسین را با آنکه به خوبی نویسنده را می‌شناختم به خاطر پشت جلد عجیبی که داشت خریدم.

متن پشت جلد آن به این صورت است « حادثه‌ای که می‌خواهم تعریف کنم در سال 128 قبل از میلاد رخ داده است. دقت بفرمایید نمی‌گویم رخ داده بود، می‌گویم رخ داده است. من این ماجرا را از کتاب‌های تاریخی نگرفته‌ام. بلکه آن را از سر گذرانده‌ام. کوچ کردن روح، یعنی زندگی در قالب انسان‌هایی که در گذشته زیسته‌اند را باور دارید؟»
این متن آن‌قدر برایم جذاب بود کتاب را خریدم، به همین سادگی.

سعی کنید پشت جلد را ساده و قابل فهم بنویسید. هرچقدر برای نوشتن پشت جلد خلاقیت به خرج دهید بهتر است. می‌توانید خلاصه‌ای از موضوع کتاب را بنویسید البته موضوع اصلی را برملا نکنید فقط به نوعی آن را تبلیغ کنید. مثلاً یک نکته جذاب از کتاب را طرح کنید یا یک سوال بیاورید که خواننده برای رسیدن به جواب آن ترغیب به خواندن کتاب شود.

حتی نویسنده می‌تواند درباره‌ی خودش در پشت جلد بنویسد و خودش را معرفی کند. این روش در کتاب‌های غیرداستانی، نتیجه‌ی خوبی دارد.

همچنین در کتاب‌هایی که مبنای آموزشی و علمی دارند، می‌توان از کارکرد و علت اینکه چرا باید این کتاب خوانده شود صحبت کرد.
هرچقدر پشت جلد را جذاب‌تر و بهتر بنویسید،  مخاطب بیشتری پیدا می‌کنید.

 

آنچه بعد از این مقاله باید انجام دهید.

نوشتن کتاب خود را آغاز کنید و به راحتی آن را بر اساس بخش‌های استانداردی که توضیح داده شد، تنظیم نمایید. می‌توانید قسمت‌هایی را به دلخواه، کم و زیاد کنید. ملاک، درست‌نوشتن است.

پس از آنکه کتاب را نوشتید نوبت به ویرایش و بازنویسی آن می‌رسد که در مقالات بعدی، درباره‌ی نحوه‌ی ویرایش کتاب مطالب خوبی ارائه می‌دهیم.

این مقاله را به اشتراک بگذارید:
دیدگاه‌ها:

4 پاسخ

  1. سلام استاد کلانتری گرامی
    ممنون استاد از مطالب خوب تان
    مواردی که در مورد بخش های کتاب در اینجا نوشتید، در رشته کتابداری و اطلاع رسانی بر اساس قوانین و استانداردهای ملی و بین المللی، به شکل دیگری است که در اینجا خدمتتان
    می نویسم.
    به عنوان نمونه : فهرست کتاب در کتابداری، فهرست مندرجات یا فهرست مطالب است.‌
    بدنه اصلی همان متن کتاب است.
    پانویس به جای پاورقی است.
    کتابنامه، فهرست منابع به جای منابع است.
    موخره به جای پایان بندی کتاب است.
    عنوان فرعی به جای زیر عنوان است.
    یکی دیگر از بخش های اصلی در کتاب واژه نامه و نمایه است.
    فهرست پیش از انتشار کتاب(فیپا) به جای شناسنامه کتاب است. فهرست کتاب شناسنامه کتاب نیست.
    موخره به جای پایان بندی کتاب است.
    اگر مایل بودید درباره ی اینها میتوانم کتاب خدمتتان معرفی کنم.

    با سپاس و احترام

    1. سلام دوست خوبم. ممنونم از اشتراک‌گذاری اطلاعات مفید. موفق باشین و پرنور.

      1. سلام دوست عزیز
        خواهش می کنم.
        از لطف شما ممنونم.
        سلامت و موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *