چندی پیش، در مقالهای با عنوان «داستاننویسی برای کودکان | ۱۳ قدم تا نگارش کتاب کودک»، شناخت مخاطب را به عنوان اولین قدم برای نوشتن کتاب کودک معرفی کردیم. در این مقاله بار دیگر به قلم نسیم فرخنده، مخاطبشناسی در ادبیات کودک و نوجوان را بهطور گستردهتری مورد بحث قرار داده و چیسی، چرایی و چگونگی آن را بررسی خواهیم کرد.
مطمئن باشید پس از مطالعهي این مقاله و آشنایی با مبحث مخاطبشناسی در ادبیات کودک، قدم اول در نگارش کتاب کودک را محکمتر و اصولیتر برخواهیدداشت.
مخاطب کیست؟ مخاطبشناسی چیست؟
«مخاطب» در فرهنگ لغت به معنای «طرف خطاب و صحبت» آمده است. در اصطلاح مورد بحث این مقاله، «مخاطب» همان مصرفکنندهی محتوا است؛ کسی است که محتوای تولید شده، اعم از کتاب و مقاله و پادکست و ویدیو و غیره، به هر نحوی، به او عرضه میشود.
«مخاطبشناسی» به معنای شناخت مخاطب از جنبههای گوناگون است. در مخاطبشناسی به این موضوع میپردازیم که دریافتکنندهی پیام کیست؟ در چه شرایطی زندگی میکند؟ چه باورها و اعتقاداتی دارد؟ دغدغههایش چیست؟ احساساتش چگونه برانگیخته میشود؟ چه انتظاراتی دارد و سوالاتی از این دست که محتواگر را با ویژگیهای مخاطبش آشنا میسازد.
برای آن که بتوانیم در هر گونهای از تولید محتوا، مخاطب را از جنبههای مختلف بشناسیم، نیاز داریم تا راهی برای ارتباط با او بیابیم. بدیهی است که مطالعات تئوریک هرگز نمیتواند چهرهای واقعی از مخاطب را به نمایش بگذارد. این تنها ارتباط است که دستیابی به شناختی عمیق و همهجانبه را از مخاطب، برای تولید کنندهی محتوا، ممکن میسازد.
البته توجه داشته باشید که مخاطبشناسی، هر چقدر هم که گسترده باشد، نمیتواند موجب دستیابی به شناخت تمام طیف مخاطبین یک محتوا شود. آنچه در مخاطبشناسی حاصل میشود، در بهترین حالت، دستیابی به شناختی کلی از طیف متوسط مخاطبین است.
رویکردهای اصلی مخاطبشناسی در ادبیات کودک کدامند؟
در یک بخش از مقالهی «تأملی در مبحث مخاطبشناسی ادبیات کودک و نوجوان» به قلم علیاصغر سیدآبادی میخوانیم:
«ما میتوانیم به ادبیات کودک و نوجوان، بسته به انتظاراتی که از ادبیات کودک داریم، رویکردهایی متفاوت داشته باشیم. این رویکردها در یک طیف متنوع قرار میگیرند؛ طیفی که یک سر آن، رویکرد ارتباطی صرف به ادبیات است و سر دیگرش، رویکرد ادبی محض. به عبارت دیگر، وقتی در بحث انتظاراتمان از ادبیات، کانون توجهمان را به مخاطب معطوف کنیم و عناصر دیگر را بر این اساس سامان دهیم، رویکردمان، رویکرد ارتباطی خواهد بود و اگر کانون توجهمان متن باشد، رویکردمان، رویکرد ادبی محض تلقی خواهد شد.»
همانطور که از این تعریف مشخص میشود، خلق اثر ادبی با در نظر گرفتن یکی از این دو رویکرد ارتباطی یا ادبی محض حاصل میشود. در ادامه، هر یک از این دو رویکرد را به اختصار توضیح داده و آنها را به طور خاص در مورد ادبیات کودک و نوجوان مورد بررسی قرار خواهیم داد.
رویکرد ارتباطی
در رویکرد ارتباطی، مخاطبشناسی در ادبیات کودک از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و مولف در طی خلق اثر، به رضایت مخاطب میاندیشد. در این رویکرد، ترسیم جزئینگرانهی پرسونای مخاطب میتواند تا حد زیادی بر نحوهی نگارش کتاب کودک موثر باشد.
اصلیترین انتقادی که به این رویکرد وارد میشود، از بین رفتن تفکرات فردی مولف، به عنوان پدیدآورندهی اثر است. در واقع، این احتمال مطرح میشود که توجه مولف به مخاطب او را از فردیت خودش دور کند. حال آنکه به عقیدهی من، هر چقدر شناخت نویسنده از کودک و نوجوان عمیقتر و دقیقتر باشد، این شناخت برای او حالت درونی پیدا کرده و دیدن از دریچهی چشم کودک به بخشی از خصوصیات وی تبدیل میگردد. در نتیجه دیگر لازم نیست مولف در حین خلق اثر، خودش را نادیده بگیرد، بلکه از این ویژگی درونی خود در راستای جلب رضایت مخاطب استفاده خواهد کرد.
انتقاد دیگری که به این نوع رویکرد وارد میشود این است که در هنگام خلق اثر توجه مولف به ناچار به طیف متوسط کودکان و نوجوانان معطوف میشود و طبقهی نخبه و همچنین، طبقهی کمهوش در نظر گرفته نمیشود. در این مورد نیز، میتوان گفت هیچ لزومی ندارد که مخاطبشناسی در ادبیات کودک تنها به طیف متوسط محدود گردد.
کمااینکه نمونههای فراوانی از آثار وجود دارند که به کودکان بالاتر یا پایینتر از سطح متوسط و حتی کودکان اوتیسم و استثنایی اختصاص یافتهاند. پس، اتخاذ رویکرد ارتباطی مانعی برای پرداختن به طیفهای گستردهی کودکان محسوب نمیشود؛ بلکه بسته به این است که مولف روی شناخت کدام یک گروه از کودکان تمرکز بیشتری داشته باشد.
رویکرد ادبی محض
در رویکرد ادبی محض، مولف در زمان خلق اثر، تنها به خود متن و ذات ادبیات توجه دارد و اثر او بعدها توسط خود او یا منتقدان و متخصصان و ناشران، در طبقهبندی ادبیات کودک یا سایر انواع ادبی قرار میگیرد. در این رویکرد مخاطبشناسی جایگاهی ندارد؛ چرا که شناخت مخاطب در خلق اثر تاثیرگذار نیست.
اما بهنظر میرسد این رویکرد چندان مناسب ادبیات کودک و نوجوان نباشد؛ زیرا احتمال اینکه مخاطب کودک و نوجوان هیچ گونه ارتباطی با اثر برقرار نکند بسیار زیاد است. اثری که بدون درنظر گرفتن احساس و نیاز کودک نوشته میشود، احتمالاً جذابیتی هم برای این طیف از مخاطبان نخواهد داشت. از سوی دیگر، با توجه به اینکه ادبیات کودک ظرفیت بالایی برای آموزش غیرمستقیم انواع مهارتهای زندگی دارد، استفاده از این رویکرد ما را از بهکارگیری این ظرفیتها باز خواهد داشت.
در واقع میتوان گفت، در ادبیات کودک، حتی در صورت اتخاذ رویکرد ادبی محض نیز، شناخت مخاطب کودک مهم و ضروری است؛ هرچند که این شناخت پس از خلق اثر کاربرد دارد. بنابراین، مخاطبشناسی در ادبیات کودک، چه در زمان خلق اثر توسط مولف صورت گیرد و چه بعدها توسط متخصصان و ناشر انجام شده باشد، امری ضروری و بدیهی تلقی میشود.
با توجه به این موضوع، میتوان گفت اتخاذ رویکرد ارتباطی در ادبیات کودک و نوجوان توسط مولف ارجحیت دارد، به شرط آنکه اصالت تفکرات مولف نیز زیر سوال نرفته و خلق اثر در حد انجام سفارش از طرف والدین کودک یا نهادهای مختلف، تنزل پیدا نکند.
چرا مخاطبشناسی در ادبیات کودک اهمیت ویژهای دارد؟
در ادبیات عام، اتخاذ رویکرد ادبی محض و پرداختن به خود اثر بدون درنظر گرفتن مخاطب، امری ممکن و رایج است. نویسنده اثری را بدون توجه به اینکه چه کسی قرار است آن را بخواند خلق میکند و در برخی از موارد، توسط طیف گستردهای از مخاطبین مورد استقبال قرار میگیرد و در مواردی نیز به هیچ عنوان نظر کسی را جلب نکرده و مطرود میشود.
اما مخاطبشناسی در ادبیات کودک نسبت به ادبیات بزرگسال، از جایگاه مهمتری برخوردار است. کودک باید به عنوان مخاطب خاص درنظر گرفته شود. در اغلب مواقع، کودک تنها با اثری ارتباط برقرار میکند که برای او خلق شده باشد. بنابراین، در مورد کسی که میخواهد برای کودکان بنویسد، مخاطبشناسی از اهمیت ویژهای برخوردار است و نباید دستکم گرفته شود.
توجه به این نکته ضروری است که مخاطب کودک و نوجوان در هر سنی، ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارد و در سنین طلایی رشد بهسر میبرد. در دوران کودکی، هر عامل بیرونی که وارد ذهن انسان میگردد، بر شکلگیری باورها و برداشت او از زندگی نقشی تعیینکننده دارد. حال، با توجه به اینکه یکی از عوامل بسیار تاثیرگذار در زندگی کودکان و نوجوانان، آثار ادبی هستند، اهمیت مخاطبشناسی در ادبیات کودک بیشتر مشخص میشود.
در این قسمت، اهمیت مخاطبشناسی در ادبیات کودک را از چند جنبه مورد بررسی قرار خواهیم داد.
پذیرش اثر توسط کودک
یکی از ویژگیهای بارز کودکان، حسی بودن آنها است؛ به این معنا که قدرت دریافت احساسات در آنها بسیار قویتر از قدرت منطقشان کار میکند. اگر شما والد هستید یا با کودکان در ارتباط هستید، احتمالاً تایید میکنید، روزی که حالتان خوب نیست، گرچه از نظر خود شما، رفتارتان عادی باشد و احساسات خود را بروز نداده باشید، کودک بلافاصله متوجه حال بد شما شده و در مورد آن از شما سوال میپرسد. در واقع، کودکان اندوه، شادی، ترس، خشم و سایر احساسات را از محیط پیرامون دریافت کرده و نسبت به آن واکنش نشان میدهند.
کودکان در مورد پذیرش داستانهایی که برای آنها مینویسیم نیز، حسی عمل میکنند؛ به این معنا که در مواجهه با آثار ادبی، حس و حال نویسنده را در هنگام خلق اثر دریافت میکنند و هر اثری مورد پذیرش آنها واقع نمیشود. به همین دلیل کودکان خیلی راحت، یک اثر سفارشی را که والدین یا مربیان به منظور آموزش مستقیم یا نصیحت برای او تهیه کردهاند، کنار میگذارند و در اغلب موارد، علاقهای به آن نشان نمیدهند.
اما در مقابل، داستانهایی را با آغوش باز پذیرا میشوند که نویسنده در نگارش آنها از چاشنی عشق استفاده کرده و با شناخت دقیق از کودک، اثری برای خود او خلق کردهاست؛ اثری که پاسخگوی نیازها و دغدغههای اوست.
ایدهیابی برای نوشتن کتاب کودک
بسیاری از نویسندگانی که برای مشاوره در زمینهی نوشتن کتاب کودک به من مراجعه میکنند، دغدغهی ایدهیابی دارند. آنها میخواهند بدانند چطور میتوانند در داستاننویسی برای کودکان به ایدههای ناب برسند. پاسخ من همواره به این دسته از عزیزان این است که حضور در جمع کودکان، برقراری ارتباط با آنها و شناخت روحیات آنها بهترین و نابترین ایدهها را به شما خواهد داد.
شناخت مخاطب کودک مستلزم برقراری ارتباط با اوست. ارتباط با کودکان ما را با احساسات، نیازها و دغدغههای آنها آشنا میسازد. در این صورت است که درمیابیم کودک در مواجهه با جهان امروز چه سوالاتی در ذهنش شکل گرفته است.
هر یک از این سوالات میتواند ایدهای برای خلق داستانی کودکانه باشد. وقتی نویسنده از کودک شناخت کافی داشته باشد، میتواند با استفاده از ایدههایی که از دل ارتباط با کودکان بهدست آورده و افزودن چاشنی خلاقیت به آن، داستانی را بنویسد که کودک را در مسیر یافتن پاسخ سوالاتش هدایت کرده و جهان امنتری را به او معرفی کند.
پیشنهاد میکنم هر زمان که در ارتباط با کودکان هستید، قلمی کوچک به همراه یک دفترچه یادداشت همراه خود داشته باشید تا ایدههای نابی را که از دل این ارتباط شکل میگیرد، بلافاصله ثبت کنید. با گذشت زمان، بخش عمدهای از این ایدهها از ذهن شما پاک خواهد شد.
آموزش غیرمستقیم
از دیگر مزیتهای مخاطبشناسی در ادبیات کودک، استفاده از این شناخت برای آموزش غیرمستقیم مفاهیم پیچیدهی انتزاعی به کودکان است.
از آنجایی که ذهن کودک کاملاً عینی است، درک برخی مفاهیم انتزاعی مانند مهربانی، بخشش، حریم، مرگ و غیره، برای او دشوار است. اگر در شناخت مخاطب کودک موفق عمل کنیم، متوجه میشویم آنها در شناسایی کدام مفهوم بیشتر مشکل دارند و با استفاده از چه روشهایی میتوان این مفاهیم را از به صورت غیرمستقیم و لذتبخش به آنها آموزش داد.
شناخت مخاطب کودک چه اطلاعاتی دربارهی گروههای سنی به ما میدهد؟
در سالهای اخیر، انتشارات مختص آثار کودک دیگر گروه سنی مخاطب هدف را مانند گذشته در یک بازهی سنی خاص تعریف نمیکنند؛ بلکه تنها حداقل سن کودک را تعیین میکنند و با علامت + نشان میدهند که از این سن به بالا میتوانند با این کتاب ارتباط برقرار کنند (به عنوان مثال: ۵+ یعنی از سن پنج سال به بالا). علت این تغییر در ردهبندی سنی کتاب این است که کارشناسان حوزهی کودک عقیده دارند کودکان بزرگتر هم میتوانند با کتابی که برای سنین پایینتر نوشته شده ارتباط برقرار کنند و درک کاملتری از آن داشته باشند.
اما مخاطبشناسی در ادبیات کودک به ما نشان میدهد که این ردهبندی نیز کامل نیست؛ چرا که سن کودک نمیتواند نشاندهندهی تمام ویژگیهای او باشد. به عنوان مثال، یک کودک چهارساله که در یک خانوادهی فرهنگی، در بستر شعر و ادبیات بزرگ شده، در مقایسه با یک کودک کار چهارساله که در فضایی رقتانگیز به دور از هرگونه کتاب و امکانات زندگی کرده، نمیتواند درک یکسانی از یک اثر ادبی داشته باشد.
نویسندهای که برای شناخت مخاطب کودک، به میان اقشار مختلف جامعه رفته این موضوع را به روشنی درمیابد که تعیین گروه سنی برای اثرش اساساً مردود است. آنچه میتوانیم در مورد آن با قطعیت نسبی صحبت کنیم این است که کتاب برای «کودک» است و برای نوجوان یا بزرگسال نوشته نشده است. حال آنکه هر کودکی در هر سنی که باشد، میتواند به فراخور درک خویش، از آن بهره ببرد.
شاید کودکی در سن سه سالگی تنها از شنیدن آوای کلمات و تماشای تصاویر کتاب لذت ببرد و کودکی شش ساله، درکی کامل از ساختار داستان داشته باشد و پاسخ بسیاری از سوالاتش را در همان کتاب بیابد.
روشهای مخاطبشناسی در ادبیات کودک کدامند؟
تا این قسمت از مقاله، از چیستی و چرایی مخاطبشناسی در ادبیات کودک به تفصیل سخن گفتیم. حال، نوبت به آن رسیده که از چگونگی مخاطبشناسی در ادبیات کودک سخن بگوییم و بهترین روشهای شناخت مخاطب را در ادبیات کودکان مورد بررسی قرار دهیم.
همانطور که در مقالهی قبل گفتم، موثرترین روش در دستیابی به شناخت دقیق از کودکان، برقراری ارتباط مستقیم و مستمر با کودکان متعدد و متفاوت است.
بر طبق این الگو، شناخت کودک با ارتباطی مقطعی و غیرمستقیم حاصل نمیگردد. ارتباط با کودکان باید بهصورت متناوب و حضوری صورت گیرد. در ادامهی مقاله، با روشهایی کارآمد برای مخاطبشناسی در ادبیات کودک آشنا خواهید شد.
در جمع کودکان حضور پیدا کنید
به عنوان کسی که می خواهد اولین قدم برای نوشتن کتاب کودک را بردارد، تا میتوانید در جمعهای کودکانه حضور یابید. حتی هنگامی که به مهمانی میروید، بهسادگی میتوانید جمع بزرگسالان را با بحثهای غیرجذاب گرانی و تورم و مهاجرت رها کرده و با کودکان فامیل وقت بگذرانید.
از مکانهایی که میتوانید با هزینهی کم، کودکان فراوانی را مشاهده کنید، زمینهای بازی پارکهای مختلف شهرتان است. سعی کنید به یک پارک مشخص و یک جمع محدود از کودکان بسنده نکنید. شما نیاز دارید تا کودکان را در طبقههای اجتماعی مختلف بشناسید.
سینماهایی که فیلم کودک نمایش میدهند، تئاترهای کودک و بخش کودک کتابفروشیها، موزههای کودک، شهربازیها، مدارس و مهدهای کودک نیز از دیگر مکانهایی است که میتوانید در یک زمان کوتاه، با تعداد زیادی از کودکان وقت بگذارنید.
با کودکان بازی کنید
بازیکردن با کودکان بهترین راه برای تعامل با آنهاست و به راحتی میتواند باعث دستیابی شما به شناخت کودک شود. هنگامی که در جمع کودکان هستید، اوقاتی را به دور از تلفن همراه و هر عامل حواسپرتی دیگر، سن و سال خود را فراموش کرده و با تمام وجود به بازی با کودکان مشغول شوید.
بازیهای گروهی بیشتر از بازیهای انفرادی میتواند ذائقهی کودک را به شما نشان دهد. اگر بازیهای زیادی بلد نیستید، میتوانید قبل از حضور در جمع کودکان با جستجو در اینترنت چند بازی را یاد بگیرید و در زمان مناسب، با کودکان اجرا کنید. به یاد داشته باشید که هرگز در بازیها برنده و بازنده تعیین نکنید و از فرآیند بازی لذت ببرید.
از کودکان سوال بپرسید
بخشی از مخاطبشناسی در ادبیات کودک آشنایی با الگوی ذهنی کودکان است. شما میتوانید از طریق پرسیدن سوالات متنوع و خلاقانه از کودک و به چالش کشیدن او با انواع سوالات، با طرز فکر کودکان آشنا شوید.
مطمئن باشید در بسیاری از موارد از شنیدن پاسخهای خلاقانهی آنها به پرسشهای دشوار، شگفتزده خواهید شد. البته پیشزمینهی هم صحبتی با کودکان و دریافت پاسخ، جلب اعتماد آنهاست. شما باید دو اقدام قبل را به خوبی انجام داده باشید، تا بتوانید در فضایی امن و دوستانه با کودکان به صحبت بنشینید.
مشاهدهگر باشید
کسی که قصد داستاننویسی برای کودکان را دارد و میخواهد به شناخت دقیقی از کودکان برسد، باید در همه حال مشاهدهگر کودکان باشد. گاهی در گوشهای از پارک بنشینید و خوب آنها را تماشا کنید. به رفتار و حرفزدنهایشان توجه کنید، به اینکه در چه مواقعی خوشحال و در چه مواقعی غمگین میشوند، چه چیزی آنها را به شدت عصبانی میکند، روحیات هر یک از آنها چه تفاوتی با سایرین دارد و مواردی از این دست توجه کنید.
اگر در حین مشاهدهگری دریافتهای خود را یادداشت کنید، مطمئن باشید این نکات در بحث مخاطبشناسی و ایدهیابی برای نوشتن کتاب کودک، بسیار برای شما الهامبخش خواهد بود.
در زمینهی روانشناسی کودک مطالعه کنید
مطالعه در حوزهی روانشناسی کودک یکی از مهمترین و موثرترین روشهای شناخت کودک از جنبههای گوناگون است. سعی کنید مطالعات خود را در این زمینه به یک الی دو کتاب محدود نکنید. شما نیاز دارید تا به طور مستمر در این زمینه مطالعه کرده و با انواع رویکردها در روانشناسی کودک آشنا شوید. شرکت در دورههای مفید فرزندپروری نیز میتواند در این زمینه بسیار موثر باشد.
مطالعات روانشناسی نه تنها شما را با روحیات کودکان آشنا میکند بلکه میتواند ویژگیهای رشدی آنها را به شما بشناساند و شما را به درک جامعی از خصوصیات کودک برساند. در نظر گرفتن دانستههای روانشناسی در هنگام داستاننویسی برای کودکان باعث میشود تا داستانهای شما عاری از هرگونه آسیب و مسمومیت باشد.
با والدین همصحبت شوید
گاهی اوقات همصحبتی با والدین در مخاطبشناسی کودک بسیار موثر است. در بسیاری از موارد، آنچه شما در میان جمع از کودکان مشاهده میکنید با واقعیت آنها در منزل، هنگامی که نزد والدین خود هستند، زمین تا آسمان تفاوت دارد. این تفاوت اغلب به سبک زندگی و بستر تربیتی آنها برمیگردد.
همصحبتی با والدین و آشنایی با دغدغههای آنها در مورد کودکانشان، شما را با این تفاوتها آشنا میسازد و به شما کمک میکند داستانهای خود را در راستای تحکیم روابط والد-فرزندی بنویسید.
کتاب کودک بخوانید و کارتون تماشا کنید
نویسندگان کودک باید بیشتر از هر قشر دیگری کتاب کودک بخوانند. حضور شما به عنوان نویسندهی داستانهای کودکانه، در بخش کودک کتابفروشیها و وقت گذاشتن در این مکانها به شما این امکان را میدهد تا از سلایق کودکان در انتخاب کتاب آگاه شوید.
شما میتوانید علاوه بر مطالعهی کتابهای متنوع، مشاهدهگر انتخابهای کودکان نیز باشید: اینکه آنها به خرید کدامیک از کتابها بیشتر تمایل نشان میدهند؟ این تمایل به چه دلیل است؟ آیا کودک موفق میشود که کتاب مورد علاقه اش را بخرد یا در نهایت این والدین هستند که انتخاب نهایی را انجام میدهند؟ در انتخاب کتاب، چه فاکتورهایی برای کودک جذاب است و چه فاکتورهایی برای والدین؟
طرح این قبیل سوالات باعث میشود تا شناخت شما از سلایق فرهنگی کودکان و خانوادهها بیشتر شده و در زمینهی مخاطبشناسی در ادبیات کودک کمک شایانی به شما میکند.
تماشای کارتون به همراه کودکان نیز درست به همین شیوه، شما را با سلایق کودک آشنا خواهد کرد و منبع خوبی برای ایدهسابی خواهد بود.
با کودک درونتان مرتبط شوید
بر اساس تحلیل رفتارهای متقابل اریک برن، روان ما انسانها از سه بخش والد، بالغ و کودک تشکیل شده است. توجه به هر سه بخش روان بسیار مهم است. ارتباط با کودک درون شاید اصطلاحی بسیار مستعمل و دستکاریشده بهنظر برسد، اما در مورد کاری که شما پیش رو دارید، یعنی نوشتن کتاب کودک، نقشی بسیار تعیینکننده دارد.
در هنگام داستاننویسی برای کودکان، آنچه بیش از همه در پیشبرد داستان به شما کمک میکند، لذت کودک درون شما از متن داستانی است که در حال نوشتن آن هستید. اوست که در ناخودآگاه شما حضور دارد و لذتی دلنشین را از نگارش کتاب کودک به شما میبخشد.
ارتباط میان شناخت شما از بخش کودک روانتان، با شناخت شما از کودکان دیگر رابطهای مستقیم دارد. هر چقدر میزان شناخت شما از کودک درونتان بیشتر باشد، در مخاطبشناسی کودک در ادبیات نیز موفقتر خواهید بود. اصولاً افرادی که با کودک درون خود در صلح هستند، بیشتر مورد اعتماد و علاقهی کودکان دیگر خواهند بود. به همین دلیل، کودکان تمایل پیدا میکنند تا با او همصحبت شوند. درنتیجهی این اعتماد و تعامل دوجانبه، شناخت کودک به بهترین و صمیمانهترین شکل حاصل میشود.
اولین قدم برای نوشتن کتاب کودک را محکم بردارید
همانطور که خواندید، مخاطبشناسی در ادبیات کودکان و نوجوان بهعنوان اولین قدم برای نوشتن کتاب کودک، نقشی بسیار تعیینکننده در پذیرش داستان شما توسط کودک دارد.
کودکان نیازمند اثری هستند که فراتر از زیباییشناسی محض باشد؛ اثری متعلق به خودشان. آنها نیاز دارند تا توسط بزرگسالان به رسمیت شناخته شوند. وقتی اثری با توجه به دغدغههای ذهنی آنها و بر پایهی اصول مخاطبشناسی در ادبیات کودک نوشته شدهباشد، ارتباط بهتر و بیشتری با آن برقرار میکنند و تاثیری شگرف و عمیق بر آنان خواهد گذاشت.
سخن آخر اینکه، فقط ما بزرگسالان نیستیم که به کودکان زندگی کردن را میآموزیم، بسیاری از اوقات، این کودکان هستند که به ما درس زندگی میدهند. در واقع، یکی از دستاوردهای شناخت کودک فراهمسازی فرصتی است که از رفتار و کردار و خلاقیتهای بینظیرشان درسهای نابی بیاموزید.
من در سری داستانکهای «از کودکان بیاموزیم» به چند نمونه از این اتفات روزمره اشاره کردهام که دعوت میکنم مطالعه کنید و خودتان نیز در این رابطه دست به قلم شوید.
اگر این مقاله برای شما مفید بوده و درِ جدیدی را در رابطه با مخاطبشناسی در ادبیات کودک به روی شما عزیزان گشوده، چنانچه خودتان تجربهای در این زمینه دارید و یا اگر سوال یا ابهامی در رابطه با این موضوع دارید، حتماً در کامنتها با ما به اشتراک بگذارید تا در اسرع وقت پاسخ خود را دریافت کنید.