نویسنده: افلیا فصیحی | آخرین بروزرسانی: 24 آبان 1402
وقتی به موضوعی علاقهمند هستید و میخواهید در آن زمینه کار کنید، طبیعی است که نیاز به مطالعهی تخصصی و سنجیده دارید. معمولاً کتابهایی که مطالعه میکنید، به چند دسته طبقهبندی میشوند. مثلاً درمورد موضوع نویسندگی، دستهای از کتابها، غیرداستانی و کاملاً آموزشی هستند. یعنی به شما، تکنیک و دستورالعمل میدهند. دستهی دیگر نمونههای خوب است که لازم است برای آشنایی با سبک، افزایش دامنهی لغات و درواقع تمرین آنچه در کتابهای دستهی قبلی خواندهاید، مطالعه کنید.
اما دستهای از کتابها هستند که نه آنقدر آموزشی هستند و نه داستانی. آنها کتابهایی هستند که نویسنده به طرز خلاقانهای نکات مختلف مربوط به موضوع را به صورتی زیرپوستی ارائه میدهد. گاهی به مواردی اشاره میکند که شاید اصلاً به نظر شما مربوط به موضوع تخصصی نباشد. به عبارت دیگر کتابهایی که گسترهی دید شما را نسبت به موضوع بزرگ میکنند و جعبه ابزار مهارت شما را با فوتوفنهای کوزهگری مجهز میکنند.
کتابهای «احمد اخوت» از جملهی این کتابها هستند. کتابهایی مثل: «کار نویسنده» که مجموعهای از مصاحبهها با نویسندگان بزرگ است، «به انتخاب مترجم» که مجموعهای از مقالات و داستانهای کوتاه کمتر دیده شده است و «خود نوشتن» که مقالاتی دربارهی نوشتن و نویسندگی است.
در این کتابها، شما بایدها و نبایدهای نویسندگی را مستقیماً یاد نمیگیرید. بلکه با مطالعهی آنها «نویسندهشدن» و «نویسندهماندن» را میآموزید.
دربارهی نویسنده
احمد اخوت (1330، اصفهان) نویسنده، مترجم و منتقد ادبی است. او دارای مدرک دکترای زبانشناسی و نشانهشناسی از امریکا و استاد دانشگاه است. بااینکه پدرش تاجر بود، اما آنچه به گفتهی خودش از کودکی در ذهنش مانده، تصویر دست پدر در حال نوشتن است. او پدر را در 8 سالگی از دست داد. مادرش نیز علاقهی زیادی به خواندن رمان داشت و از او کتابخانهای کوچک که بیشتر کتابهای آن رمان است، برایش باقی مانده است.
یکی ديگر از شانسهای زندگیاش اين بود كه در دوران دبيرستان، «محمد حقوقی» معلم ادبياتش بود. از طريق او بود كه علاقهاش به ادبيات سمتوسوی مشخصی پيدا كرد و بعد از آن دوستان دوران دبيرستان همچون «يونس تراكمه» و همچنين شركت در برنامههای «جُنگ اصفهان» تأثير بنيادی بر شكلگيری علايق او به سمت ادبيات داشتند.
از احمد اخوت تابهحال بیش از 30 كتاب تأليفی و ترجمه منتشر شده است. او همچنين علاوهبر مجموعه داستان «برادران جمالزاده»، داستانهای ديگری نوشته كه در نشريات مختلف به چاپ رسيده است.
خود نوشتن
کتاب «خودِ نوشتن» 514 صفحه و 22 فصل است. هرفصل درمورد موضوعیست که به نوعی به نویسندگی مربوط است. منبعی غنی از نویسندگان و نمونههای کوتاه و بلند برای رساندن بهتر منظور و ملموس کردن بحث. هرچند که اخوت و اغلب دیگر نویسندگان گذران زندگی از راه نوشتن و نویسندگی را بهخصوص با وضعیت فعلی کشور ما، بعید میدانند، اما این کتاب، نوری نه در انتها، بلکه ابتدای این تونل تاریک و مسیر سخت و طولانی نویسندهشدن است. لابهلای جملات این کتاب، شما با کار نویسندگی آشنا میشوید. با سختیها، ناامیدیها، رنجها و البته لذتها، پاداشها و جاودانگی.
درادامه گلچینی از فصلهایی که بیشتر به درد نویسندگان و اهلنوشتن میخورد، برگزیدهایم. اما خواندن چندبارهی این کتاب در تلاش برای نویسندهشدن، لازم است.
صحنههای نوشتن
«نویسنده سرگرم نوشتن است و هرکدام از اینها حال و فضای نویسندگی خاص خود را دارد و به نظر میرسد به تعداد نویسنده، صحنهی نوشتن هست. اما اینها را مسلماً میتوانیم طبقهبندی کنیم و تصاویر نوعیشان تفکیکپذیرند. اینجا به چند تا از این تصاویر اشاره میکنیم:
- نویسنده به مثابه آدم تنها
- نویسنده به مثابه زندانی نوشتن یا فرد نفرینشدهای که محکوم به نوشتن است.
- حالا نویسندهای را میبینیم که خودش میگوید ماشین نوشتن است.
- نویسندهی این صحنهی ما آدم دلی است. او با متنی که مینویسد ارتباط وجودی دارد.»
زمان امضای نوشته
«زمان امضای نوشته یا تاریخ امضای نویسنده، وقت پایان روایت نویسنده است. یعنی گواهی میکنم نوشتهام در این تاریخ به پایان رسید. اما مشکل اینجاست که هرچند زمان پایان روایت مهم است، اما معمولاً کسی چندان به آن توجه نمیکند.
محل تاریخ امضای نوشته در آستانهی متن است در paratext یا threshold of text یعنی جایی که هنوز وارد خود متن نشدهایم. هر متن مثل یک ساختمان دارای دو آستانهی ورودی و خروجی است. محل تاریخ نوشته در آستانهی خروجی متن است، جایی که نویسنده روایتش را تمام میکند و از آن خارج میشود.
زندهیاد مهدی اخوان ثالث پایین شعرش «خوشا خواب تو» مینویسد:
«پلشت ورامین، تیر ماه 1330. (سه ماه قبل ازاینکه من –احمد اخوت- به دنیا بیایم. میبینید چقدر این تاریخها مهماند و چه دستاوردهایی دارند. هرکس با دل خود یار آنها میشود.)»
حذفها و نانوشتهها
«این حذفها واقعاً مشکلی شدهاند. معضل به تمام معنا. متاسفانه فراوان میبینیم آثار ترجمهای را مزین به این جملهی ترسناک در پایین صفحه: این اثر ترجمهی خلاصهشدهای است از … یا ترجمه و تلخیص از … طوری حرف میزند انگار تلخیص (مثلهکردن) یک اثر واقعاً هنر است. بدتر و توهینآمیزتر از این، حذف پانوشتها و مراجع بعضی از مقالههاست.
اما حذفهای بافضیلت هم وجود دارند. ادبیات با حذفها و گزینشها سروکار دارد. دربارهی داستانی که میخواهی بنویسی صدها صفحه مطلب میخوانی که ممکن است تنها چند سطرش بهدردت بخورد.
گاهی حذف به علت پوشیده حرفزدن است. سربسته و حذفی حرف میزند چون موضوع برایش دردناک است.
این حذفهای سه نقطه یاریرسان نویسندهاند و از توانایی خوبی برخوردارند. کسی که بریدهبریده حرف میزند و سخنش را نصفهنیمه میگذارد، هم گفته هم نگفته.
مکثهای پرشی نیز مقام مهمی در دنیای حذفها دارند. نویسنده دارد چیزی را برایمان تعریف میکند ناگهان مکث میکند، رشتهی سخنش را ناتمام میگذارد و صحنهی دیگری را شرح میدهد. مسلماً از این کارش هدفی دارد.
نویسنده هرآنچه را که میداند در اختیار خواننده نمیگذارد و بسیاری از مطالب را حذف میکند. نویسنده میتواند چیزهای زیادی را حذف کند و ناگفته بگذارد مشروط برآنکه به حذف اینها آگاه باشد و حذفها داستان را قدرتمندتر سازد و باعث شود خواننده فراتر از اطلاعات موجود در داستان، چیزهایی را احساس و درک و دریافت کند.»
جایی که مینویسم
«نویسنده در جمع خود را برهنه احساس میکند. او برای نوشتن باید از سوراخ کلید نگاه کند. یعنی نویسنده صحنه را ببیند اما خودش ناپیدا باشد. بسیاری از نویسندهها نمیتوانند در آکواریوم یا به قول میشل فوکو در دستگاه تمامنما (برج شیشهای) بنویسند. انگار نویسنده نشسته توی (یا پشت) ویترین دارد مینویسد. با این همه در دنیای نویسندگی هیچ چیز حتمی نیست.
هرمان ملویل و ویلا کاتر در کتابخانهی شهر نیویورک مینوشتند. جای نوشتن ویرجینیا وولف، جرج الیوت و جرج برنارد شاو در قرائتخانهی بریتیش میوزیوم بود.
برخی نویسندهها دو (یا حتی چند) جا برای نوشتن دارند. ایزابل آلنده معتقد است هرجای دنیا میتواند بنویسد.»
در این فصل اطلاعات بسیار جذاب و خواندنی درمورد محل و عادت نوشتن بسیاری نویسندگان معروف وجود دارد.
در فصل میز تحریر من هم چهار مقاله از چهار نویسنده دربارهی میز تحریرشان میخوانید که بسیار جالب است.
نوشتن در ذهن
«ذهننویسی سه شکل عمده دارد: گفتگوی درونی، جریان سیال ذهن و نوشتن در ذهن. در ذهننویسی نویسنده با این معضل روبروست که چگونه میشود ذهنیت یک شخصیت داستانی را بیان کرد. اینکه نویسنده چقدر به فکر شخص داستانی نزدیک میشود.
یک نوع از ذهننویسی هم هست که (شکل کامل جریان سیال ذهن) که افکار شخصیت را آنطور که عیناً در ذهنش میگذرد (نه دستکاری و مرتب شده، منسجم و پشت سرهم بدون گسیختگی) بیاوریم.
از خوبیهای ذهننویسی این است که هر جایی میشود در ذهن نوشت. اما ذهننویس (برخلاف عینینویس که دست و قلمش راهنمای مسیر ذهنی او هستند و هدایتش میکنند) باید بدون هیچ راهنما، آن هم در شب تاریک ذهن حرکت کند.»
مثالها و نمونههای موجود در این فصل به ملموس شدن معنای ذهننویسی بسیار کمک میکنند.
دستهای نویسنده
«وقتی با دست مینویسیم انگار با قلبمان، با تمام وجود مینویسیم. وقتی با دست مینویسیم به صدایمان نزدیکتریم. انگار میگوییم و مینویسیم. نفسهای نویسنده را در کلمات میتوان حس کرد. احساساتش را.
میان دست و تفکر هم رابطهی مستقیم است. دست (نویسا) دلالتگر است. دست نویسا دنیایی مخصوص به خود دارد زیرا دنیاساز است.»
افقهای نویسنده
«نویسنده کیست؟ نویسنده چیست؟
نویسنده میتواند افراد مختلف باشد: آنکه آثارش را بسیاری از خوانندگان میخوانند، کسی که هنوز هم پس از سالها خواننده دارد یا آنکه هرچند نویسندهای قدر بوده (و شاید هنوز هم هست) و آثار گرانقدر نوشته اما امروز فراموش شده و دیگر کسی کتابهایش را نمیخواند. همهی اینها نویسندهاند.
ما خود نویسای نویسنده را نمیبینیم زیرا او همیشه در خلوتش مینویسد. از دیدهها پنهان است. افقهای نویسنده چندان مرئی نیستند. در افقهای نویسنده با صورتهای پیدا و پنهان او سروکار داریم. »
سطل کاغذهای باطلهی نویسنده
«هرچه را که خط بزنیم و یا بیندازیم در سطل کاغذهای باطله مقاومت میکند و نمیخواهد از بین برود و دنبال راهی میگردد که بازگردد. عیناً مثل کفشهای میرزانوروز.
پارهکردن نوشتههایی که نویسنده با تمام وجودش نوشته و ریختن آنها در سطل آشغال بهراستی کاری سخت، اما لازم است. «پاره کردن با فضیلت» همین است دیگر.
آیزاک باشویس سینگر میگوید بهترین دوست نویسنده سطل آشغال است. یعنی نویسنده نباید از خطزدن و پارهکردن دستنوشتهایش بترسد.
به سطل کاغذ باطلههای نویسنده بهمثابه موجودی امانتدار هم میتوانیم نگاه کنیم. بعضی سطلها نسبت به صاحبانشان خیلی وفادارند و حتی از نوشتههایی که نویسندههایشان با بیمهری دور ریختهاند مواظبت میکنند تا به دست اهلش تحویل دهند.»
برای تکهای نان
«میتوانیم حرف آخر را اول بزنیم و راحت بگوییم: نه جانم، در وضعیت ما نویسندهی حرفهای معنا ندارد و بعید است نویسندهی هموطنی بتواند از راه قلمزنی (و نه البته قلمزنی) امرار معاش کند.
فکر نکنید که این داستان ماست و فقط نویسندههای ایرانی موجوداتی غریب و ناشناختهاند. نه، حتی در جوامعی که شغل نویسندگی را به رسمیت میشناسند باز هم به قلمزنها به شکل مخلوقاتی عجیب نگاه میکنند.
نویسندههای حرفهای که با نوشتن روزگار میگذرانند سختیهای زیادی کشیدهاند تا به اینجا رسیدهاند. »
اضطراب انتشار
اضطراب ناشی از منتشر شدن. خوانده و دیده شدن لذتبخش است اما اضطرابآور هم هست. اینکه: چه بر سر اثر عزیز و دلبندت میآید و با انتشار آن دیگران چه نظری دربارهات دارند و ارزیابیشان نسبت به تو چیست؟
انتشار با تکثیر سروکار دارد و همینطور کثرت و به هرصورت دیدهشدن (که الزاماً با خواندهشدن همراه نیست، چون معمولاً میبینند و میشناسند اما نمیخوانند) و از گمنامی درآمدن. حالا اگر این با خواندن همراه باشد لذتش برای نویسنده دوچندان میشود.
به قول همینگوی از وقتی قلم را روی کاغذ میگذاری تا وقتی کتابت را در آغوش میگیری باید دلواپس باشی. بااین همه لذتی بالاتر از درآغوشگرفتن کتابی که نوشتهای نیست.»
بازده نزولی متن
«ظاهراً دیر و زود دارد اما بلاخره به آخر میرسد. البته آرزوی جاودانگی یا بهقول جورج استاینر هوس جاودانگی معمولاً هست. این در میان نویسندهها بیشتر دیده میشوند. اینکه آثارشان پس از مرگ آنها هم خوانده شوند.
بازده نزولی اصلاً اصطلاحی اقتصادی نیست و اینجا عبارت است از:
نمود مقادیر متوالی هریک از عوامل تولید که مقادیر متوالی کمتری از بازده اضافی به بار آورد. اگر هر مقدار متوالی از یک نهاده بازدهی کمتر از بازدهی ماقبل به بار آورد، هم تولید نهایی آن نهاده و هم بازدهی متوسط آن، یعنی بازده در واحد نهادهی متغیر نیز کاهش مییابد.
این قانون را دربارهی ادبیات و تولید ادبی نیز صادق میدانند. متن ادبی هم مانند هر چیز دیگر عمر مفید دارد و به تدریج ارزش اولیه خود را از دست میدهد و از رونق میافتد.
قانون بازده نزولی شامل تواناییهای (جسمی و مغزی) نویسنده نیز میشود.
به نظر نویسنده و ناقد بزرگ انگلیسی دکتر ساموئل جانسون طول عمر یک متن مهم است (یعنی مدت زمانی که خواننده دارد)، نه اینکه کی نوشته شده و شمارگانش چقدر بوده و چند نسخه فروخته است. مانند شکسپیر که همچنان بعد از صدها سال هنوز خواننده دارد.»
در کنار فصولی که انتخاب شد، فصلهای دیگری نیز هستند با موضوعاتی جذاب در باب نوشتن، همراه با نمونههای بسیار و مثالهایی از نویسندگان مختلف که مبحث را روشنتر میکنند. میتوان گفت این کتاب بهمثابه پژوهشی در موضوع نوشتن و دریچهای به دنیای گسترده و متنوع نویسندگی، نویسندگان و تولید ادبی است. خواندن آن را به اهلنوشتن پیشنهاد میکنیم.
مشتاق خواندن کامنتهایتان درباره تجربه خواندن این کتاب هستیم.
3 پاسخ
این کتاب حقیقتا بسیار گران هست و عزیزی رو در کتابفروشی من دیروز دیدم متأسفانه نتونست بخره کتاب رو؛ و این من رو بسیار آزار داد
درود بر شما
متاسفانه قیمت کتاب بسیار افزایش داشته. شما میتونید نسخه الکترونیکی کتاب رو تهیه کنید.
سلام, وقتتون بخیر.
من مدتیه که اولین کتابم چاپ شده و از بازخوردهایی که تا حالا گرفتم, متوجه شدم باید علاوه بر انتقال موضوع, از تکنیک های نویسندگی هم کمک بگیرم تا مخاطب جذب بشه.
امکانش هست که شما کتابم را بخونید و از نظرات و راهنماییهاتون استفاده کنم؟