وینستون چرچیل میگوید: «دوست دارم یاد بگیرم اما نمیخواهم کسی به من یاد بدهد.»
استیو زورسمر با تبعیت از این نظر چرچیل، کتاب «زندگینامۀ خودتان را بنویسید» را به نگارش درآورده است.
مطابق با عرف کتابهای آموزشی در زمینۀ نوشتن و نویسندگی، او در این کتاب تلاش نمیکند تا چیزی را به خوانندگانش یاد بدهد و همانطور که خودش اشاره میکند، اصراری برای انجام تمرینهای آخر فصل یا یاد دادن اصول و قواعد سفت و سخت ندارد.
این کتاب برای کسانی نوشته شده است که دوست دارند یاد بگیرند اما نمیخواهند کسی به آنها یاد بدهد.
در واقع این کتاب به خوانندگانش مهارت زندگینامهنویسی را توضیح میدهد و با ارائۀ چارچوبها و طرح کلی نوشتن کتاب، خواننده را به سمتوسوی نوشتن زندگینامهاش هدایت میکند.
این کتاب کمک میکند تا خواننده درنهایت، رهیافت خودش را پیدا کند و از مسیر ترجیحات و علایق خود، دست به نوشتن ببرد.
او مختار است تا از بین الگوهای برشمرده در متن کتاب، آنهایی را انتخاب کند که با روحیات و احوالاتشان همخوانی بیشتری دارد.
نویسنده خاطرنشان میکند که دلیل اصلی این نوع نگاه به ارزشمندی گوهر وجودی هر نویسنده برمیگردد.
او نمیخواهد خوانندگانش درگیر مسائل جزئی و پیشپاافتادهای چون فن و تکنیک نگارش شوند.
اگر قرار باشد از بین تمام موضوعات مطرح شده در کتاب، دو موضوع به صورت شکاری جداسازی و مورد توجه قرار بگیرد، این دو موضوع چیزی نخواهند بود جز:
- اهمیت شروع خوب و چگونگی آن
- توجه به مسائل و رویکردهای پیش از نوشتن و رسیدن به درک درستی از نوشتن زندگینامۀ شخصی
سلیس بودن متن کتاب به همراه محتوای ارزشمند و قابل استفاده باعث میشود بتوانیم این کتاب را در شمار راهنماهای خوب نویسندگی قرار بدهیم.
14 فصل کتاب با عناوین مختلف و مرتبط با دنیای نوشتن زندگینامه در حدود 350 صفحه گردآوری شده است.
انتشارات سورۀ مهر این کتاب را با ترجمۀ خوب حسن هاشمی میناباد منتشر کرده است.
فصل اول از کتاب را با این عنوان میخوانیم:
نویسنده بنا دارد تا از همان ابتدا ساختمان فکری و باورهای خواننده را به سمت و سویی که درستتر میداند هدایت کند.
یعنی ما این کتاب آموزشی را با تمرکز بر تغییر نگرش و مدل ذهنی میخوانیم.
درواقع مدل ذهنی غالبی که نوشتن کتابهای زندگینامه را تنها مربوط و مناسب برای افراد خاصی از جامعه میداند همین ابتدا زیر سؤال میبریم و با دیدگاه نویسنده چنانکه شرحش رفت، همراه میشویم.
البته نویسنده سعی نمیکند به ما خوانندگان امیدی واهی بدهد.
او شرح میدهد که نوشتن کتاب زندگینامه کاری است کارستان و ازجمله فعالیتهای سخت به شمار میرود.
از طرفی، به مهمترین دغدغههای ذهنی اشاره میکند که چرا خیلیها باوجوداینکه میدانند باید زندگینامهشان را بنویسند اما دست از این کار میکشند یا اصلاً به سراغش نمیروند:
«چرا باید به این نتیجه برسم که سرگذشت من ارزش کتاب شدن دارد؟ آخر من که نویسنده نیستم. حتی اگر بتوانم از عهدۀ نوشتن کتاب زندگینامهام هم برآیم یقین دارم که هیچکسی آن را نخواهد خرید.»
این طرز فکر عموماً برای کسانی بیشتر اتفاق میافتد که هدفشان از نوشتن کتاب رسیدن به شهرت و پول است.
طرز فکر دیگری که از همین ابتدا باید جلویش را گرفت چون بیاندازه غلط و نابجاست این است که نویسنده تصور کند میتواند کتابی بنویسد که جهان را تکان میدهد و با باقی زندگینامههای نوشتهشده فرق دارد.
بهترین کار این است که زندگینامه فقط برای افرادی محدود نوشته شود.
همسر، بچهها، اعضای خانواده یا حتی فقط خود نویسنده.
زندگینامۀ هر فردی آنقدر جالب هست که به رشتۀ تحریر درآید.
پس اینکه خیلیها فکر میکنند حرفهای زیادی برای گفتن ندارند یا زندگیشان بیاندازه بیرنگورو است، تصوری بهغایت غلط است.
اما برای نوشتن کتابی که ارزش نوشته شدن داشته باشد نویسنده توصیهای ارزشمند دارد:
«عشق و اشتیاق را با آمادگی خوب، تصمیمات خوب و دانش بیهمتایی که از زندگی خود دارید بیامیزید و آنگاه به سلاحی قوی مجهز شوید.
با این سلاح کتابی مینویسید که بارها و بارها دلنشینتر و استثناییتر از کتابی است که حرفهایها نوشتهاند.»
از همین ابتدا تکلیف ما با نوشتن مشخص میشود.
نویسندگی کار سختی است و باید این را بدانیم و دلیل این موضوع میتواند به این رویکرد برگردد که وقتی قلم به دست میگیریم تا بنویسیم، با آگاهی از سختیهای راه، دیگر بند دلمان پاره نمیشود و بهیکباره با دنیای نویسندگی خداحافظی نمیکنیم.
همانطور که در ابتدای کتاب اشاره شده، لازم است بدانیم که در این نبرد سخت، یکه و تنها هم هستیم.
نویسندگی کاری انفرادی است. حتی اگر فردی معاشرتی هم باشیم، درنهایت باید در تنهایی بنشینیم و بنویسیم.
وقتی با این مدل ذهنی پیش برویم میتوانیم به این باور برسیم که نوشتن کتاب زندگینامه میتواند به یکی از بهترین و شیرینترین تجربیات زندگیمان بدل شود.
همچنین باعث میشود بهعنوان نویسندهای گمنام دیگر دغدغۀ دیده شدن یا دلمشغولیهایی که متمرکز بر دیگران است را نداشته باشیم و با فراغ بال بیشتری بنویسیم.
«اینگونه میشود که کتابی خلق میکنید فقط برای دل خودتان و برای مخاطبان محدود و خصوصیتان. مخاطبانی که بهدقت دستچینشان کردهاید.
بهاینترتیب، دیگر مجبور نمیشوید کتابتان را به قامت کسان دیگر ببُرید.»
نوشتن زندگینامه علاوه بر تمرکز بر دنیای نوشتن و نویسندگی باعث خواهد شد تا آگاهانه به دنبال لایههای معنایی در لابهلای سالهای زندگی باشیم.
دستوپنجه نرم کردن با این چالش میتواند قدم بزرگی برای رشد و توسعه فردی شخص نویسنده باشد.
نویسندۀ این کتاب در فصل دوم به مطرح کردن پرسشهای رایج و عمومی در رابطه با نوشتن زندگینامه پرداخته است.
مهمترین این پرسشها و خلاصهای از پاسخ آنها به این شکل است:
کتابم باید چند صفحه باشد؟
از مهمترین تفاوتهای نویسندهها و نانویسندهها این است که نویسندگان میدانند که مشکلشان زیادی حجم مطالبی است که دارند نه کوتاهی این مطالب.
اگر در حالت کلی بخواهید زندگینامهتان را بنویسید ممکن است شروع کنید و کل زندگیتان را تنها در دو پاراگراف جای دهید؛ اما برای نوشتن زندگینامه لازم است که وارد جزئیات نوشتن شوید.
باید هر جمله و هر رویداد مهم زندگیتان را به یک فصل از کتاب تبدیل کنید.
به این ترتیب بهتر است اصلاً به حجم کتاب توجه نکنید اما اگر به عدد و رقمی تقریبی نیاز دارید شاید 120 صفحه عدد مناسبی باشد که مشتمل بر دوازده فصل دهصفحهای یا ده فصل دوازدهصفحهای باشد.
چقدر طول میکشد تا مطالبم را بنویسم؟
بهتر است با توجه به مهارتها و چیزی که از خودتان سراغ دارید زمانی را تخمین بزنید و بعد آن را سه برابر کنید.
چون نوشتن همیشه خیلی بیشتر از حدس اولیه طول میکشد.
میتوانید این تخمین را با مدتزمانی که هرروز میتوانید برای نوشتن کتاب اختصاص دهید، به واقعیت نزدیکتر کنید.
محتوای مورد نیازم را از کجا بیاورم؟
پس بهتر است کمترین زمان ممکن را برای پیدا کردن اسناد و منابع مانند آلبوم و نامهها و اسنادی از این دست اختصاص بدهید.
حافظه را مانند موتور جستجوگر در نظر بگیرید و آن را به سراغ بوها و طعمها و حسها ببرید.
در حافظۀ خود موضوعی را تایپ کنید و منتظر باشید تا این موضوع شما را به تعداد بیشماری از وبسایتهای ذهنیتان ببرد.
خیلی وقتها بهجز موقع نوشتن، خاطرهای یا داستانی به ذهنتان خطور میکند.
پس بهتر است وقتهایی که در آرامش هستید و کار خاصی هم انجام نمیدهید گوشهای از ذهنتان به کتابی که مینویسید فکر کنید و این امکان را فراهم کنید تا جرقۀ فکری تازه در آن روشن شود.
وقتی دارم مینویسم باید چه کار کنم و محیط کارم بهتر است چگونه باشد؟
چرچیل وقتیکه مطالبش را به دستیارش دیکته میکرد با گامهای سنگین و بلند در اتاقش راه میرفت.
همینگوی پشت میز کافههای پاریس مینوشت.
مارسل پروست روی تختش دراز میکشید و مینوشت.
بعضی دیگر از نویسندگان بهجای نوشتن صدای خود را ضبط میکردند و بعد آن را پیاده میکردند.
با این تفاسیر بهتر است عادات نویسندگی خودتان را کشف کنید و بدون محدود کردن خودتان ، هر طوری که راحتتر هستید بنویسید.
در فصل سوم کتاب نویسنده تلاش میکند تا چهار دلیل و انگیزۀ مهم را برای نوشتن کتاب زندگینامه برشمرد.
بهتر است نوشتن کتاب زندگینامه با هدفی مشخص انجام شود.
پس حتی اگر قرار است کتاب زندگینامه فقط بیست صفحه هم باشد بهتر است با هدفی مشخص و شفاف نوشته شود.
چهار انگیزۀ اصلی که میتوانید در آن عمیق شوید و دلیل نوشتن خود را از لابهلای آنها استخراج کنید عبارتاند از:
- کشف و شهود
- نسلهای آینده
- تاریخ
- تحریک میلتان به خلاقیت
کشف و شهود:
نوشتن باعث میشود وارد فرآیندی شوید که مدام خودتان را غافلگیر کنید و چیزهای تازهای را کشف کنید که تا پیش از دست به قلم بردن ممکن بود از نظر پنهان بماند.
نوشتن انسان را باهوشتر و خلاقتر میکند.
نوشتن روند فکری دائمی است و قدرت تمرکز را افزایش میدهد. این کار باعث میشود تبدیل تجربه به آگاهی و خرد خیلی سادهتر و البته باارزشتر شود.
نسلهای آینده:
برای نوشتن به این منظور بهتر است قطعههایی از داستان زندگیمان را جدا کنیم که جاذبۀ انسانی بیشتری داشته باشند.
آنهایی که هدفی را دنبال میکنند و میتوانند برای افرادی دیگر آموزنده یا سرگرمکننده باشند.
«به نظرم ما باید صرفاً به این دلیل در یادها باقی بمانیم که زندگی کردهایم و زنده بودهایم.
این است صلاحیت و پیام ما برای آیندگان: ما اینجا بودیم.
آنچه مهم است قطعاً دستاوردهایمان نیست چون امکان دارد در اندک مدتی فراموش شود.
اما آنچه حائز اهمیت است پژواک و جنبۀ انسانی صدای ماست که در نوشتههایمان آشکار میشود؛ بنابراین باید مطمئن شویم که داستانهایی از زندگیمان انتخاب کردهایم که جاذبۀ انسانی دیرپایی دارد.»
تاریخ:
از بین نویسندگان کسانی هستند که تاریخ را اینقدر ارزشمند میدانند که با خودشان قرار میگذارند در مسیر فراموش شدنش، آن را بگیرند و ثبت و ضبطش کنند.
این کار مانند آن است که از خود،کپسول شخصی زمان به جای بگذارید.
مطمئناً برای فرزندان شما یا افرادی از نسلهای آینده جذاب خواهد بود که از بخشی از تاریخ گذشته که برای همیشه از بین رفته است، مطالبی موثق را بخوانند و آن را در خاطراتشان دوباره زنده کنند و چیزهای مهمی را بهواسطۀ آن بیاموزند.
تحریک میل شما به خلاقیت:
خیلی وقتها که دست به انجام کاری میبریم هدفی جز رسیدن به مقصد و یک نقطۀ مشخص در آینده نداریم؛ اما بهتر است گاهی از این طرز فکر دست برداریم و به آرمانهای مهمتری بچسبیم.
یکی از این آرمانها میتواند معنادهی به خودِ مسیر حرکت باشد.
سیر و سلوک میتواند راهی برای پرورش خلاقیت فرد باشد و انگیزهای برای نوشتن و لذت بردن از مسیر نویسندگی.
«زندگینامهنویسی تصورات و تخیلات شما را برمیانگیزاند.
خاطرات نهفتۀ شما را بیدار میکند، فکر شما را یک جا متمرکز میکند، روحیۀ خلاقانۀ شما را تحریک و تقویت میکند و شما را با چالشهای نیروبخش و فرحانگیزی روبهرو میکند که همانا نوشتن جملهای کوتاه و خوب است و نیز نوشتن چیزی که هرگز فکرش را نمیکردید: یعنی نوشتن یک کتاب.»
خلاقیت میتواند تمرینی روزانه و مداوم برای ذهن باشد.
یکی از بهترین راههایی که میتوان بهواسطۀ آن چنین تمرینی را به بهترین نحو ممکن انجام داد، نوشتن از زندگینامۀ شخصی است.
در فصل چهارم کتاب چراییِ نیاز مبرم به اصول ساماندهی را میخوانیم.
در این فصل با چند الگوی نوشتن آشنا میشویم که کمک میکند تا ساماندهی مطالب هر چه بهتر انجام شود.
اهمیت ساماندهی مطالب به آنجا برمیگردد که وقتی کتابی میخوانیم و آن را دوستنداشتنی و غیر جذاب مییابیم، شاید بتوانیم مهمترین دلایلش را نداشتن ساماندهی درست محتوایی بدانیم.
خیلی از کتابها با رویکرد مشخصی نوشته نشدهاند.
بهعنوانمثال، نویسنده از همان ابتدای نوشتن کتاب نتوانسته است اسم مناسبی را برای آن برگزیند.
همینطور ممکن است کتاب، خط داستانی مشخص و انسجام لازم در ارتباط با محتوا نداشته باشد.
این موضوع به داشتن ساختار فکری خلاق و البته نظم و ترتیببندی محتوایی که قرار است نوشته شود و به خوبی در ذهن نویسندهاش جای گرفته است، برمیگردد.
وقتی محتوایی که قرار است نوشته شود بهخوبی در ذهن ساماندهی میشود، نویسنده به این نتیجه میرسد که کدام مطالب را بنویسد و کدام را حذف کند.
بهتر است از کدام دورۀ زندگیاش بنویسد و در کجای داستان ، روند پیشروی مطالب را متوقف کند؟
دقیقاً چه میخواهد بگوید و چرا میخواهد به شکل نوشتهای مکتوب و شفاف عنوان باشد؟
موفقیت در نوشتن زندگینامه تا حد زیادی به این قضیه برمیگردد که نویسنده تا چه حد قادر است فراتر از توالی رخدادها برود و به چیزی بهجز تقویم محتوایی از داستان زندگیاش برسد.
زندگینامۀ نویسندگان مبتدی به این شکل نگاشته میشود که داستانها و اتفاقاتی با ترتیب زمانی از گذشته تا آینده به تصویر کشیده میشوند.
اینگونه کتابها هراندازه هم دارای محتوایی غنی باشند بازهم ممکن است به اوج زیبایی نوشتاری نرسند.
یکی از الگوهایی که برای گریز از این دام در نوشتن مورد استفاده قرار میگیرد این است که بهجای قدمبهقدم پیش رفتن از گذشته تا به امروز، از زمان حال تا به عقب بروید.
در این صورت مانند ناظری خواهید بود که زندگی خود را در بعدی از زمان تماشا میکند.
در اینجا هم برای اینکه دچار دام تکرارینویسی نشوید میتوانید حالت چرخشی در توالی اتفاقات را رعایت کنید و گاهی هم جایگاه و زاویه نگاهتان را تغییر دهید.
زندگی بعضی از مردم مضمون و خط داستانی تقریباً واحدی دارد.
به این الگوی نوشتن، الگوی پیوند مضمونی گفته میشود.
اگر زندگی شما هم از این الگو تبعیت میکند برای نوشتن کتاب خود درنگ نکنید.
«دوستی دارم استاد دانشگاه است و به قول خودش سه عشق بزرگ در زندگیاش دارد: زنش، دینش و دانشگاه استنفورد. او میتواند نوشتن زندگینامه را با همین سه بخش مجزا آغاز کند.
مضامینی واحد و تکرارشونده مثل شکستها، پیروزیها، فراز و نشیبها، دوستان و دشمنان میتوانند نمونههایی از این موضوعات مهم باشند.»
بعضیها زندگیشان با تاریخهای مهمی گره خورده است. مثل جنگ جهانی دوم، حوادث 11 سپتامبر، جنایات یا شورشهای معروف، بیماریهای وحشتناک.
ارتباط این حوادث با زندگی میتواند موضوعی برای نوشتن یک زندگینامۀ جنجالی بسازد.
تأثیر این رخدادها در زندگیهای خصوصی و شخصی تا حد زیادی میتواند جالب باشد. از این الگوی نوشتن به عنوان الگو براساس پیوند تاریخی نام برده میشود.
و اما الگوی جریان سیال ذهن وقتی است که نویسنده قلم به دست میگیرد و بدون ملاحظات یا برنامهریزی خاصی، هر آنچه را که به ذهنش خطور میکند روی کاغذ میآورد.
اگر فکر میکنید این الگوی نوشتن برای شما مناسبتر است از آن غفلت نکنید و حتماً با همین شیوه پیش بروید.
تنها لازم است دقت داشته باشید که بسیاری از اوقات نوشتن با این سبک در نهایت به آشفتهبازار نوشتن تبدیل میشود و خواننده را با متنی مواجه میکند که عاری از نظم خاصی است.
پس بهتر است اگر بدون ملاحظه و رعایت چهارچوبهای خاصی مینویسید، روی مهارتهای نگارشی و نویسندگی تسلط بیشتری پیدا کنید و این قواعد را به کار بگیرید تا درنهایت آنچه مینویسید خوشخوان و جذاب باشد.
فصل پنجم کتاب به آمادگی برای نوشتن اختصاص داده شده است.
در این فصل با مضامینی مانند:
پژوهش،
آمادهسازی رئوس مطالب،
و انضباط فردی سروکار داریم.
توصیه میشود زمان پژوهش تا حد امکان محدود باشد چون بههرحال نوشتن کتابی از زندگینامۀ فردی نسبت به دیگر کتابها نیازمند زمان کمتری برای تحقیق و پژوهش کردن است.
بهتر است زیربنای کار ساده شود و با استفاده از یادداشتهای کوتاهی که بهمرور نوشته میشود و جمعآوری اسناد و مدارک ابتدایی که نشان از رویدادهای خاصی دارد، نوشتن مطالب آغاز شود.
بهتر است موقع نوشتن هیچگونه توقفی وجود نداشته باشد و جریان ذهنی به بهانۀ پیدا کردن نقلقول یا مطلبی جذاب، قطع نشود.
این کار ممکن است خلاقیت را برای همیشه بکشد و یا آن را تا حد زیادی کمرنگ کند.
برای بعضیها نوشتن بدون پیدا کردن رئوس مطالب و تهیۀ یک پیشنویس اولیه، تقریباً غیرممکن است؛ اما بعضی دیگر ترجیح میدهند بدون طرح اولیه شروع به نوشتن کنند. این افراد احساس میکنند آزاد نویسی باعث بروز خلاقیت بیشتری در نوشتن میشود.
فروید میگوید: «وقتی مینشینم تا بنویسم و قلم به دست میگیرم، همیشه کنجکاوم چه خواهم نوشت و این امر آمرانه مرا به کار سوق میدهد. نیروهای دخیل در خلق روایت تا پایان کار نامعلوم است.»
پس میتوان از افراد بزرگ و نامی را هم دید که بدون تعیین رئوس خاصی برای نوشتن، قلم به دست میگیرند و اجازه میدهند تا ذهن، آنها را به سرزمینهای ناشناخته ببرد.
مهم این است که جریان نوشتن متوقف نشود و نویسنده وقتی شروع به نوشتن کتاب زندگینامهاش میکند، هرروز حتی اگر شده مطالبی کوتاه را بنویسد.
برای رسیدن به این منظور نباید کار نوشتن را برای خودتان سخت کنید.
نظم و ترتیب بیشازحد نهتنها دست و پای خلاقیت را میبندد بلکه باعث میشود برنامهریزیها نهایتاً به ضرر شما تمام شود و نتوانید نتیجۀ دلخواهی مطابق با آنچه تصور میکردید بگیرید.
فصل ششم کتاب به شناسایی مخاطبان اختصاص دارد.
بههرحال هر نویسنده نیاز دارد تا مخاطبان خود را بشناسد و بداند که قرار است محتوای تولید شده توسط چه کسانی خوانده شود.
اما مهمتر از شناخت مخاطبان، شناخت خودتان به عنوان نویسنده است.
بهتر است بدانید که قرار است یک «من» روی کاغذ خلق کنید.
حالا باید بگویید که این «من» چه کسی است و میخواهد چگونه ظاهر شود.
«ما باید خویشتن نویسندهمان را بپروریم. همۀ ما خویشتنهای زیادی داریم: پدر، مادر، دوستی قدیمی. هر خویشتن صدای خاص خود را دارد. باید صدای خویشتن نویسندهمان را پیدا کنیم و بدانیم جوهرۀ این صدا به ما میگوید که ما کیستیم و چگونه در برابر خواننده قرار میگیریم.»
صدای نویسنده هویت او را مشخص میکند و جایگاهش را در زندگی، نگرش او را به رویدادها و اتفاقات و همینطور ارتباطش را با جهان هستی آشکار میکند.
مخاطبان شما عموماً متفاوت هستند و فکر کردن به اینکه دل همهشان را به دست بیاورید عملاً فکری بیهوده است اما میتوانید به وجوه مشترک خوانندگان مختلف بیندیشید.
خوانندگان مختلف به شنیدن داستانها و رویدادهای بامزه و خلاقانه علاقهمند هستند.
آنها با شنیدن قصههای خوب و بامعنا از خودشان واکنش مثبت نشان میدهند؛ اما بهتر از هر چیزی این است که صدای خودتان را پیدا کنید و یقین داشته باشید که با نوشتن مطابق با صدای منحصربهفردتان، نتیجۀ بهتری را خلق خواهید کرد.
ممکن است تصمیم بگیرید تنها برای خودتان بنویسید؛ اما به یاد داشته باشید که نمیتوانید تصور کنید که غیرممکن است کسی چشمش به مطالب نوشتهشدهتان بیفتد. پس بهتر است با این دیدگاه تنها برای خودتان بنویسید.
میتوانید در ذهن خود مخاطبانی فرضی را گردآوری کنید و میزان صراحت و شفافیت محتوایی را که قرار است بنویسید با در نظر گرفتن خلقوخو و رفتار این گروه فرضی بنویسید.
فصل هفتم کتاب به سختیهای نویسندگی میپردازد.
توماس مان میگوید: «نویسنده کسی است که نوشتن برایش سختتر از دیگران است.»
موقع نوشتن زندگینامه ممکن است منیت زیادی مطرح شود و این منیت باعث شود که توازن بین ترس و آگاهی به هم بخورد.
ترس باعث میشود این موضوع مهم که نویسندگی ذاتی نیست بلکه امری کاملاً اکتسابی است نادیده گرفته شود.
نویسندگی با تمرین و تکرار میتواند بهتر و بهتر شود.
آگاهی از نقصانها و کمبودهایی که در مهارتهای نویسندگی فردی وجود دارد باعث میشود فرد با قدمهای مستحکمتر و آگاهانهتری پیش برود و خطاهایش را بپذیرید و برای جبران آنها تلاش کند.
یکی از چیزهایی که باعث میشود نویسندگی سخت شود این است که کسی آثار خشک و بیروح را دوست ندارد و همه خواهان خواندن کتابهایی هستند که از خشکطبعی فاصله داشته باشد.
نویسنده باید ذوق و اشتیاق خود را با هنر نویسندگی و مهارتهای نوشتن در هم بیامیزد تا بتواند اثری متفاوت را خلق کند.
برای غلبه بر سختی نوشتن یکی از بهترین راهها این است که ویرایش کردن از نوشتن جدا شود.
بهتر است انتقاد از نوشتن بهصورت موقت هم که شده به تأخیر بیفتد و نویسنده این امکان را برای خودش فراهم کند که بعد از اتمام نوشتن به سراغ اصلاح و ویرایش کلی و جزئی جملات و عبارات برود.
انتقادهای دیگران میتواند فرآیند نوشتن را سخت کند.
همینطور نوشتن گروهی ممکن است شما را از ایدهآلهایتان دور کند و زمان نوشتن را افزایش دهد.
به همین دلیل بهتر است تا حد امکان آثارتان را تا تمام شدن به دیگران نشان ندهید و همینطور نوشتن فردی را جایگزین نوشتن در جمع دوستان و آشنایان کنید.
فصل هشتم کتاب به آزاد گذاشتن قوۀ تخیل اختصاص دارد.
رمز بیباکی این است که به ذهن خود این امکان را بدهید که آزادانه به هر کجایی که میخواهد پرواز کند.
«بر حقایق سرپوش نگذارید یا آنها را پشت گوش نیندازید. حقایق را طوری تحریف نکنید که نشان دهد خیلی به شما ستم شده یا بابت یک دلخوری یا کممحلی کوچک دارید انتقام میگیرید. اینها احساساتیگریهای سبکی هستند که شما را زمین میزنند. این کتاب خودتان است و شاید تنها کتابی باشد که مینویسید و میراث مکتوب شماست. ارزش آن را با چیزهای سطحی لکهدار نکنید. بالوپر بگشایید و پرواز کنید اما نه با فریبکاری.»
پیشنویس اولیه را آزادانه و بدون ملاحظهکاری بنویسید و بعد از اتمام کار، بازنویسی را آغاز کنید.
گفتن از حقیقت به شما کمک میکند تا ذهن خود را به دوردستها پرواز دهید و محتوایی درخور و خوب تولید کنید که موردتوجه خوانندگان قرار بگیرد.
فصل نهم به معرفی راهبردهایی برای آغاز خوب اشاره میکند.
اهمیت شروع خوب بر هیچکسی پوشیده نیست و کسانی که دستی در نوشتن دارند میدانند که شروع خوب میتواند سرنوشت کلی کتاب را تحت تأثیر قرار بدهد.
برای داشتن شروعی خوب بهتر است بهجای گفتن، نشان دهید.
بهتر است بهجای کلیگویی وارد جزئیات نوشتن شوید و طوری بنویسید که خواننده خودش به عمق و حقیقت ماجرا پی ببرد بدون اینکه در سطح بمانید و از عواملی سطحی توضیح دهید.
به هم زدن توالی حوادث همانطور که پیشازاین هم اشاره شد، راهبرد دیگری است که نویسنده به آن اشاره میکند.
زودتر تمام کردن اتفاقات پایانی باعث ایجاد جریانی سالم از نوشتن میشود و لطف خواندن این مطالب را تا حد زیادی افزایش میدهد.
در فصل دهم نویسنده از داستانگویی صحبت میکند.
داستان گفتن و بیان قصههای شخصی سنگبنای نوشتن زندگینامه است و بههیچروی نمیتواند از آن جدا باشد.
کشف روابط علت و معلولی در داستانها باید به طرزی بدیع و خلاقانه باشد بهطوریکه خواننده بدون زحمت خاصی بتواند به مفهوم ذهنی نویسندۀ زندگینامه پی ببرد.
به این منظور بهتر است نویسنده صرفاً خودش را به روایت کردن داستانهای سطحی محدود نکند و از آنها فراتر برود.
بهتر است به دنبال پیدا کردن معنا باشد و معنای «معنا» را از لابهلای محتوایی که تولید میکند کشف کند.
گزینش داستانهای بیشماری که در زندگی هر فرد وجود دارد و شرح مهمترین و جذابترین آنها هنر است.
خصوصاً که نویسنده باید به این امر واقف باشد که الزاماً آنچه به نظر وی جذاب است ممکن است برای عموم جذابیت کافی را نداشته باشد.
زبان نوشتار نویسنده را وادار میکند تا مطابق با اصول و قواعد حاکم بر دنیای نوشتن عمل کند و هر چیزی را در قالب داستان و قصههای جذاب، ننویسد.
فصل یازدهم از کتاب را با توصیههایی از سوی نویسنده میخوانیم که مهمترین آنها عبارتاند از:
بهجای گفتن، نشان دهید.
روشن و با ذکر جزئیات بنویسید.
با سرعتی متنوع پیش بروید.
از طنز استفاده کنید که پرمخاطره است اما توأم با پاداشی عالی هم هست.
زیادهگویی نکنید.
اگر دربارۀ چیزی مردد بودید، حذفش کنید.
هدفتان را سرلوحه کارتان قرار بدهید.
پایانی خوب برای داستان زندگیتان خلق کنید.
در فصل دوازدهم دربارۀ حد و حدود گفتن ناگفتنیها میخوانیم.
اینکه تا چه حد میتوانیم افشاگری کنیم و مواضعی که برای این امر وجود دارد.
سؤال مهمی که نویسنده باید از خودش بپرسد تا بتواند دقیقاً مشخص کند که موضعش چیست این خواهد بود که:
«نیازهای من چیست؟»
در پاسخ دادن به این سؤال ممکن است این مواضع گرفته شود:
موضع بیخطر و محافظهکارانه
موضع جسورانه، افشای همهچیز با طولوتفصیل
بهتر است برای افشای اطلاعات محرمانه تا حد امکان اجازه گرفته شود و زیاد از حد هم احساساتی نشد.
«هدف از خویشتنداری و احساساتی نشدن فقط به بازیچه نگرفتن عواطف دیگران نیست. دلیل دیگر این است که همیشه نمیتوان احساساتی بود؛ زیرا دیری نمیپاید که خواننده حوصلهاش سر میرود.»
همیشه با رعایت تعادل در احساسات و منطق بهتر میتوان نوشت.
فصل سیزدهم و چهاردهم به بازنویسی و اتمام کار برمیگردد که همیشه و برای نوشتن هر نوع محتوایی توصیه میشود که این فرآیند بههیچروی با نوشتن اصل محتوا جابهجا نشود و تا حد امکان به پایان کار موکول شود.
ضمناً توجه شود که بازنویسی است که کار را به پایان میرساند و عملاً بدون بازنویسی شاهد تولید محتوایی خام هستیم که نمیتواند جذابیت زیادی برای خوانندگان زیادی ایجاد کند.
پیام المور لئونارد را هم فراموش نکنیم که گفت:
+پیشنهاد مطالعه:
برای مطالعه بیشتر دربارۀ زندگینامهنویسی این دو مطلب را هم بخوانید:
19 پاسخ
مطلب خوبی بود
خلاصه مطالب کتاب راهگشا بود.
برای دومین بار مطالعه کردم
از بیان ساده و روشنی که دارید سپاسگزارم خیلی برای من مفید بود.
کاش برای برخی از کتابهای مهمی که در متن کارتان قرار می دهید بشود فایل صوتی آماده کنید.
منظورم این است که این امکان برای ما پیر چشمها فراهم باشد که خلاصه کتاب هارا بشویم.
سپاسگزارم.
سلام دوست گرامی
ممنون از محبت و همراهی شما
براتون آرزوی سلامتی داریم. حتما این پیشنهاد شما رو در نظر میگیریم.
شاید بتونید بعضی از نسخههای صوتی خلاصه شده کتابها رو از طریق اپلیکیشنهای کتابراه یا طاقچه هم گوش کنید و نسخه صوتی کامل کتاب رو تهیه کنید.
با درود و عرض ارادت
آموزش شیوه زندگی نامه نویسی در این قسمت از مطالبتون، که درواقع خلاصه ای از کتاب معرفی شده بود برای من که فرصت کمی برای مطالعه کتاب دارم بسیار مفید و راهبردی بود.
از مطالب ارزنده تون بسیار سپاسگزارم.
سلام ،
من چند وقتی هست که شروع کردم به
نوشتن زندگی نامه ام و فکر میکنم به دلیل
اتفاقات عجیب و غریبی که در زندگی داشتم زندگی. نامه من میتونه یه سریال تلویزیونی 200 قسمتی بشه ، مطالب شما بسیار عالی بودن اما من دوست دارم دانش بیشتری در زندگی نامه نویسی داشته باشم اگر کتابی در این زمینه می شناسید معرفی کنید لطفا
سلام وهاب عزیز
همین کتابی که تو این صفحه معرفی شده بسیار مفیده.
این مطلب هم میتونه بهتون کمک کنه:
نوشتن زندگی نامه
سلام و خسته نباشید …
ممنون بابت معرفی کتاب؛
می خواستم بپرسم این کتاب برای آموزش نوشتن زندگی نامه های دیگران هم می تونه مفید باشه یا نه؟
چون من نمی خوام زندگی نامۀ خودم رو بنویسم، تصمیم دارم زندگی یک شخص دیگه رو بنویسم و می خوام با اصول و چهارچوب زندگی نامه آشنا بشم.
درود بر شما دوست عزیز
بله. میتونه کاربردی باشه.
علاوه بر این پیشنهاد میکنم آثاری با این موضوع رو بیشتر در سبد مطالعاتیتون داشته باشید.
با آرزوی موفقیت برای شما.
عالی بود. استفاده کردم
سلام ممنون عالی بود مطالب.. من تازه شروع کردم به نوشتن زندگی نامم..همه مطالب مینویسم..فقط ی سری از کارهای بد نمیشه نوشت حذف میکنم چون به قلم نمیاد.الگو بدی میده.. نظری دارین برام بفرستین
خیلی عالیه که با ادای کلمات می توان سیر زندگی خود را به قلم نشاند و هر ـآنچه را که بوده نوشت و بعد از مدتها که آن را می خوانی که امیال و آرزوهای خود را در قبال اهداف خود داشته و آنها را تا چه میزان عملی نموده .. مقاله ی جالبی بود
خرید اینترنتی
https://www.baneh.com
باسپاس
شخصی رو معرفی کنید که زندگینامه منو بنویسه..ممنون
بسیار مطالب آموزنده و ارزشمند، گامهاتون در راستای غنامند سازی نویسندگی استوار تر باد.
مطالب بسیار آموزنده و جالب بود دقیقا منم همین نقطه نظرها رو دارم بسیار بسیار لذت بردم ممنون و سپاس فراوان
سلام میشه یک نفرو بهم معرفی کنید تا کمکم کنه تا بتونم سرنوشت زندگیمو از موقعی که حرف زدن یاد گرفتم تا این سن که ۲ فرزند نسبتا بزرگ ۲۶ و ۱۸ ساله دارم رو بنویسم و کمکم کنه چون خیلی حرفها و چیزهایی هست که فقط میخوام بچه هام بدونند ولی نمیدونم چطور شروع کنم اخه از اول زندگی و از موقع حرف زدنم خیلی چیزها یادمه ولی در نگارش و شروع نوشتن مشکل دارم . ممنون میشم کمکم کنید . (…) شماره تماس بنده هست . 🌺
سلام نسیم خانم گرامی
ممکنه بتونید افرادی رو پیدا کنید که در این زمینه کمکتون کنن.
اما بهتره که خودتون دست به قلم بشید.
این مطلب میتونه بهتون کمک کنه:
چگونه کتاب زندگینامه بنویسیم