نویسندۀ کتاب «فیلمنامهنویسی در ده روز» برنامهای دهروزه را طراحی کرده و برای هر روز تمرین عملی مشخصی را در نظر گرفته است. نویسندۀ کتاب پیش از پرداختن به تمرینات این ده روز، یکسری مطالب تکمیلی را درخصوص طرح اولیۀ فیلمنامه، تعریف بعضی از ژانرها، کشمکش درونی شخصیت و اهمیت زمان و محیط نوشتن ارائه کرده است.
«فیلمنامهنویسی در ده روز» کتابی نوشتۀ دو نفر از فیلمنامهنویسان آمریکایی به نامهای «درین دانلی» و «ترویس دانلی» است. نشر «کتاب کولهپشتی» این کتاب صدوپنجاه صفحهای را با ترجمۀ امیرحسین فاضلیمقدم منتشر کرده است.
در ابتدا به سراغ پاسخ این پرسش میرویم که چرا نویسندۀ این کتاب اصرار دارد تا در مدتزمان کوتاهی یک فیلمنامه بنویسیم و زمان زیادی را برای نوشتن آن صرف نکنیم.
فیلمنامهنویسی که زمان زیادی را برای نوشتن یک فیلمنامه صرف میکند در آخر اثری خستهکننده و فاقد ذوق و ابتکار لازم مینویسد. زیرا در این حالت توجه زیادی به جزئیات غیرضروری دارد که سبب میشود تا فیلمنامهنویس از منظرۀ کلی فیلمنامه غافل شود.
وقتی زمان زیادی را صرف نوشتن فیلمنامه میکنید شور و شوق خود را دربارۀ ایدۀ فیلم از دست میدهید. به نقطهای میرسید که بیش از حد معمول دربارۀ موضوع فیلمنامه فکر میکنید و دچار تردید میشوید. و ممکن است ایدۀ خود را هیچگاه روی کاغذ نیاورید یا نتوانید فیلمنامهای پویا و بدیع از آن بسازید.
آیا ایدۀ شما ایدۀ خوبی است؟
برای اینکه مطمئن شوید که ایدۀ شما عالی است و موفق عمل میکند با پنج سؤال زیر آن را محک بزنید.
1 . آیا ایدهای مشابه ایدۀ خود را قبلاً دیدهاید؟ اگر پاسختان مثبت است در این صورت راهی برای منحصربهفرد کردن آن بیابید.
2 . آیا ایدۀ شما برای ساختن یک فیلم عالی به اندازۀ کافی بزرگ است؟ یعنی آیا امکان دارد که بتوان برای دو ساعت در این ایده جستجو و سیاحت کرد.
3 . آیا امکان موفقیت شخصیت اصلیتان کم است؟ لازم است که یک ایدۀ بزرگ موانع بزرگی در مسیر موفقیت شخصیت اصلی در خود داشته باشد.
4 . اگر دربارۀ این فیلم چیزی بشنوید یا مطلع شوید، آیا با اشتیاق به سینما میروید تا آن را تماشا کنید؟ مطمئن شوید فیلمنامهای مینویسید که از تماشای آن لذت خواهید برد.
5 . آیا ایدۀ فیلمنامۀ شما فاقد کشمکش درونی است؟ توجه داشته باشید که کشمکش درونی برای موفقیت فیلم بسیار حائز اهمیت است. کشمکش درونی باعث میشود تا بیننده با شخصیتهای فیلم در سطحی عمیقتر ارتباط برقرار کند و تجربهای تماموکمال برایش رقم بخورد.
پنج مورد از قویترین کشمکشهای درونی
1 . ایمان آوردن شخصیت به خود: در این مورد شخصیت اصلی شکوتردیدش را کنار میگذارد و به خود اعتماد میکند.
2 . اعتماد به دیگران: در این مورد شخصیت اصلی در اوایل فیلم با دیدگاهی منفی و بدبینانه به دنیای پیرامونش ظاهر میشود. اما سرانجام میفهمد برای اینکه بتواند بهتر زندگی کند باید به دیگران اعتماد کند.
3 . شجاعت: در این حالت ترس درونی شخصیت اصلی مانع تجربۀ زندگی دلخواهش شده است. این ترس غالباً بر مبنای حادثهای تلخ در گذشته به وجود آمده است که در پایان فیلم، شخصیت اصلی شجاعانه با ترس خود روبرو میشود و بر آن غلبه میکند.
4 . پختگی: فرآیندی است که شخصیت اصلی در نهایت متوجه میشود چه چیزهایی در زندگیاش بیشترین اهمیت را برایش دارند. مثل خانواده، دوست، عدالت و…
5 . فداکاری: فداکاری زمانی اتفاق میافتد که قهرمان بر خودبینی و خودپرستی خود غلبه میکند و نیاز دیگران را به نیاز خود ترجیح میدهد.
طرح فیلمنامه
هدف طرح اولیه چیست؟ آیا پیش از نوشتن فیلمنامه ضروری است؟
یگانه هدف نوشتن طرح اولیه این است که مثل یک نقشۀ راه پیش از نوشتن فیلمنامه به شما بگوید باید از کجا بروید. اینکه یک طرح اولیه طولانی و مفصل باشد یا کوتاه و مختصر تفاوتی ندارد، حتی میتوانید بدون طرح اولیه فیلمنامۀ خود را بنویسید. ویژگی مشابه میان فیلمنامهنویسان موفق این است که طرح اولیه را سریع مینویسند. اگر طرح اولیه را لازم میدانید، آن را بنویسید اما بهتر است که آن را سریع بنویسید.
تعیین مکان و زمان پیش از نوشتن چه اهمیتی دارد؟
وقتی بدانید کجا راحتتر هستید و بهتر مینویسید قطعاً مسیر نوشتن فیلمنامه را بهتر پیش خواهید برد. سعی کنید مکان ایدهآلی را که در آن بهترین عملکرد را حین نوشتن دارید پیدا کنید. تغییر متعدد مکان نوشتن سبب اختلال در تمرکز و از دست دادن شتاب در نوشتن میشود.
تعیین زمان نیز به اندازۀ تعیین مکان مهم است. ساعتی را مشخص کنید و هر روز در همان ساعت دست به کار شوید. در طی این زمان باید روی صندلیتان میخکوب شوید و ابزار حواسپرتی (تلفن و موبایل و اینترنت…) را از خود دور کنید.
نویسندۀ کتاب در ادامه تعدادی فیلم را از ژانرهای مختلف انتخاب کرده و برای هر کدام از تمرینات دورۀ دهروزه از آنها به عنوان مثال استفاده کرده است. برای آشنایی خوانندگان با این ژانرها توضیحات مختصری دربارۀ هر کدام ارائه شده است.
ژانر درام:
این ژانر فیلمهایی را دربارۀ شخصیتهای واقعی در برخورد با موقعیتهای واقعی در برمیگیرد. اگرچه این موقعیتها ممکن است غیرعادی باشند اما باورپذیر هستند و آنطور که در فیلمهای اکشن یا کمدی میبینیم، در مورد آنها مبالغه صورت نگرفته است.
فیلمهای درام اغلب الهام گرفته از رویدادهای واقعی زندگی هستند. انتظار میرود تماشاگران هنگام دیدن یک فیلم درام، سفری احساسی را همراه با فیلم تجربه کنند.
مثل فیلم راکی 1976
ژانر حماسی:
فیلمی در مقیاس بزرگ است که بر مبنای وقایع تاریخی یا افسانههای مشهور ساخته میشود. این فیلمها از نظر سینمایی پروژههای عظیمی هستند و مدت زمان نمایش آنها ممکن است بیش از سه ساعت طول بکشد.
فیلمهای حماسی اغلب بر محوریت قهرمان اصلی داستان خود میچرخد. حماسی جنگی، بیوگرافی، حماسی مذهبی نیز از زیرژانرهای مشهور این ژانر محسوب میشوند.
مثل فیلم شجاع دل 1995
ژانر کمدی خانوادگی:
کمدی خانوادگی همانطور که از نام آن مشخص است فیلمی مفرح برای همۀ اعضای خانواده است. این فیلمها عاری از اضطرابهای جدی هستند و غالباً شخصیتهای برجستۀ چنین فیلمهایی را کودکان تشکیل میدهند.
مثل فیلم تنها در خانه 1990
ژانر کمدی رمانتیک:
این فیلمها داستانهای عاشقانهای دارند که خیلی جدی وارد ماجرای عاشقانه نمیشوند. بینندگان، خندیدن و پایانی شاد را از چنین فیلمهایی انتظار دارند، جایی که پسر به دختر دلخواهش میرسد.
مثل فیلم عروسی یونانی تجملاتی بزرگ من 2002
ژانر کمدی زوج هنری:
این ژانر حول محور دوستی و رفاقت میچرخد. در این نوع فیلمها دوستان کنار یکدیگر فکر میکنند تا مشکلی را حل کنند یا تجربهای را فراگیرند که به این نتیجه میانجامد، که زندگی در کنار یکدیگر آسانتر و بهتر خواهد بود. این ژانر بر ارزش دوستی تأکید دارد و معمولاً شامل شخصیتهای طنازی است که در کنار همدیگر داستانهای خندهداری را میسازند و پایانی خوب را رقم میزنند.
مثل فیلم ساقدوشها 2011
ژانر اکشن:
در این ژانر قهرمان در یک موقعیت مرگ و زندگی قرار میگیرد و طرفداران آن انتظار دارند که قهرمان در یک مبارزۀ نفسگیر برای نجات جان خود و یا دیگری بجنگد. مبارزات فیزیکی و تنبهتن، جدال با اسلحه، بدلکاریهای دیوانهوار و تعقیبوگریزهای پرسرعت در فیلمهای اکشن رایج است.
مثل فیلم جانسخت 1998
ژانر علمیتخیلی:
این ژانر از داستانهایی مصنوعی ساخته شده است که فناوریهای مدرن نقش ویژهای را در اصل داستان یا پسزمینۀ آن ایفا میکنند. در این فیلمها قهرمان در دنیای فیزیکی ناشناختهای که قواعد خاص خودش را دارد قرار میگیرد. فیلمهای علمیتخیلی اغلب شامل سفرهای فضایی، سفر در زمان و یا شیوههای زندگی غیرمتجانس و عجیبوغریب است.
مثل فیلم بازگشت به آینده 1985
ژانر ترسناک:
همانند فیلمهای اکشن موقعیتهای مرگ و زندگی را در بر میگیرد، البته ژانر ترسناک عنصر تاریکتر را در نظر میگیرد. شخصیتهای اصلی آن اغلب باید به مقابله با وحشتناکترین بیمهای زندگیشان بپردازند. آنها ممکن است با قاتلهای زنجیری، یا حتی موجوداتی مثل ارواح، خونآشامها یا زامبیها مقابله کنند.
مثل فیلم جیغ 1996
بهتر است پیش از آغاز دورۀ دهروزه به پنج نکتۀ زیر دقت کنید.
1 . باید برای فیلمتان یک ایدۀ عالی داشته باشید.
2 . باید کشمکش درونی قهرمان فیلمتان مشخص باشد.
3 . باید در فیلمنامهتان به زیرداستانها یا داستانهای فرعی فکر کنید.
داستانهای فرعی: قصههای کوتاهی هستند که با داستان اصلی فیلم درهمتنیدهاند و ابزاری عالی برای بهتر پیش بردن کشمکش درونی و بیرونی فیلم هستند.
4 . باید مطمئن شوید که شخصیتی تأثیرگذار در فیلم دارید.
5 . حداقل یک پایان موقت را در ذهن داشته باشید. هرچند که بعدها ممکن است پایان داستان شما تغییر کند.
شروع دورۀ دهروزه در کتاب «فیلمنامهنویسی در ده روز»
قبل از شروع این دوره مطمئن شوید که هر روز خواهید نشست و برنامۀ تعیین شده را دنبال خواهید کرد. این تمرینات ضربالاجلهایی هستند که باید سر موعد انجام شوند، به محض اینکه شروع به نوشتن کردید تا زمان به پایان رساندن فیلمنامه، نوشتن را به هیچوجه متوقف نکنید.
روز اول
قبل از نوشتن داستان ضروری است که شخصیتهای خود را بشناسید. باید بدانید طرز تفکر آنها چگونه است و برای اقداماتی که انجام میدهند چه دلایلی دارند. به عنوان یک فیلمنامهنویس باید در قالب شخصیت خود بروید و دنیا را از دریچۀ نگاه او نظاره کنید.
وظیفۀ شما در روز اول دوره این است که به بیست پرسش زیر دربارۀ هر کدام از شخصیتهای داستان خود پاسخ بدهید. تا بدین طریق پسزمینهای برای شخصیتهایتان فراهم شود و افکار، صحبتها و اقدامات آنها شکل بگیرد.
1 . زندگی خانوادگی او در دوران کودکی چگونه بوده است؟
2 . از نظر اجتماعی، شرایطش در دوران جوانی چطور بود؟ بیشتر خودش را درگیر چه فعالیتهایی میکرد؟
3 . در مدرسه چه نمراتی میگرفت؟
4 . اعتقادات مذهبیاش قبلاً چطور بود و حالا چگونه است؟
5 . هنگام بچگی میخواست چکاره شود؟ آیا اکنون هم همان کار را میخواهد؟
6 . اولین عشقش چه کسی بود و آن رابطه به کجا ختم شد؟
7 . آیا به یک عشق حقیقی باور دارد؟ چرا بله یا چرا خیر؟
8 . دنیای پیرامونش را چطور میبیند؟ (مواردی را که شخصیت شما نسبت به آنها بدگمان و یا خوشبین است مشخص کنید. زیرا هیچ شخصیتی صددرصد خوشبین یا بدبین نیست.)
9 . آیا شغلش را دوست دارد؟ کدام قسمت آن را دوست دارد و کدام قسمت را دوست ندارد؟
10 . چه اتفاقاتی در گذشته در پیرامون او رخ داده است که روی زندگی او تأثیر گذاشته است و باعث ایجاد چه تأثیری در نوع نگاه او به پیرامونش شده است؟
11 . چه اتفاقاتی در گذشته برایش پیش آمده که روی زندگیاش تأثیر گذاشته است؟
12 . دیدگاهش دربارۀ پول چیست و سابقۀ وضعیت مالیاش چگونه بوده است؟
13 . در گذشته کجا زندگی میکرده و اکنون کجا زندگی میکند؟ آیا از جایی که در آن زندگی میکند رضایت دارد و یا میخواهد به جای دیگری برود؟
14 . دوستان صمیمیاش چطور آدمهایی هستند؟
15 . برای چه خصلتهایی در دیگر انسانها بیشترین ارزش را قائل است؟
16 . آیا به دنیای پس از مرگ اعتقاد دارد؟ دیدگاهش دربارۀ این دنیا چیست؟
17 . از چه نوع سرگرمیهایی بیشتر لذت میبرد؟ فیلم، موسیقی، کتاب….
18 . بیشترین تحسین و اعتبار را برای چه کسانی قائل است؟
19 . دیدگاه سیاسیاش چیست؟ آیا دیدگاهی دارد؟
20 . نظرش در مورد هدف زندگی چیست؟
توجه داشته باشید که نباید به این سؤالات پاسخ کوتاه بدهید بلکه تا میتوانید با جزئیات در مورد آنها بنویسید اگرچه ممکن است در نهایت جزئیات در فیلمنامه گنجانده نشود.
روز دوم: ورود به دنیای شخصیت اصلی و راهانداز اول
شروع به نوشتن کنید. دنیای شخصیت اصلی را برای بیننده به تصویر بکشید و همزمان مشکل پیش روی او را مطرح کنید. صفحۀ ابتدایی فیلم مهمترین بخش آن است و باید در این صفحات بیننده را نگه دارید.
پنج نکتۀ کلیدی زیر را برای جلب توجه بیننده در همان ابتدای فیلم رعایت کنید:
1 . دنیایی برای شخصیت اصلی بسازید که منحصربهفرد باشد و قبلاً دیده نشده باشد.
2 . دنیای شخصیت اصلی را به دنیایی بدل کنید که بیننده دوست داشته باشد همان لحظه در آنجا باشد.
3 . فضایی برای ابراز حس همدردی با شخصیت اصلی ایجاد کنید.
4 . صحنهای خلاقانه و دیدنی برای فیلمتان بسازید.
5 . کشمکش درونی را روشن سازید تا خواننده این سؤال را با خود مطرح کند که آیا شخصیت اصلی میتواند بر مانع پیش رویش غلبه کند یا نه.
راهانداز اول: لحظهای است که اتفاق بزرگی رخ میدهد و داستان فیلم را به حرکت در میآرود. این راهانداز معمولاً بعد از معرفی شخصیت اصلی و دنیای او وارد عمل میشود.
برای مثال در فیلم شجاع دل، بعد از بیست دقیقه نمایش دنیایی که ویلیام در آن متولد شده است، ویلیام در قامت مرد بالغی به زادگاهش باز میگردد.
روز سوم: اجتناب و راهانداز دوم
در این مرحله خواننده میخواهد بداند شخصیت اصلی چگونه به مشکلش واکنش نشان میدهد. در این فاصله ما باید ایدۀ اصلی فیلم و کشمکش درونی را پایهریزی کنیم و سرانجام این مرحله با اتفاق بزرگی به پایان میرسد.
در این مرحله هنگامی که شخصیت اصلی سعی دارد تا مشکل پیشآمده را نادیده بگیرد و از آن اجتناب کند، شما از فرصت استفاده کنید و به مانع پیش روی او اشاره کنید و به کشمکش درونی بپردازید؛ تا به بیننده این فرصت را بدهید دربارۀ شخصیت اصلی و گذشتهاش بیشتر آگاه شود. همچنین در این فرصت داستانهای فرعی را مطرح کنید و پیش ببرید.
راهانداز دوم باید رخدادی بزرگتر از راهانداز اول باشد. تا دنیای شخصیت اصلی را به شکلی دراماتیکتر دچار تغییر کند. در همان حالی که ممکن است شخصیت اصلی تلاش کند تا از اثر راهانداز اول اجتناب کند در این زمان راهانداز دوم، او را وارد ماجرایی میکند که دیگر نمیتواند برای آن اقدامی نکند.
برای مثال در فیلم شجاع دل، بعد از ازدواج پنهانی ویلیام با مارون، سربازان انگلیسی به مارون حمله میکنند و درگیر میشوند. انگلیسیها برای گرفتن ویلیام مارون را اعدام میکنند. حالا منتظریم بدانیم که آیا ویلیام راهی برای متوقف کردن بیعدالتی انگلیسیها پیدا میکند؟
روز چهارم: آغاز سفر شخصیت اصلی
این مرحله که از آن به عنوان پردۀ دوم یاد میشود نیمی از فیلمنامه را در بر میگیرد. در اینجا شخصیت اصلی در شرایط واکنش قرار میگیرد و متوجه میشود که راهی برای اجتناب ندارد هرچند که هنوز در مقابل شرایط پیش رویش خیلی فعالانه اقدام نمیکند. او در این مرحله معمولاً قدری منفعل، ترسو یا بیش از حد محتاط عمل میکند.
در فیلم شجاع دل، ویلیام بعد از مرگ مارون شورشی را در روستایش علیه سربازان انگلیسی آغاز میکند.
روز پنجم: شرایط شخصیت اصلی خوب به نظر میرسد
در اینجا شرایط آنگونه که شخصیت اصلی تصور میکرد خیلی بد نیست. او کمکم در دنیای جدیدش اعتمادبهنفسش را پیدا میکند. این مرحله اغلب با به نتیجه رسیدن هدف اولیه پایان میپذیرد. (هدف اولیه نباید با هدف اصلی و نهایی فیلم که توسط کشمکش بیرونی مطرح شدهاست اشتباه گرفته شود.)
برای مثال در فیلم شجاع دل، ویلیام خیلی زود متوجه میشود جنگی که او با انگلیسیها به راه انداخته خیلی فرارتر از دهکدهشان خواهد رفت. این مرحله در نهایت با یک پیروزی ارزشمند برای اسکاتلندیها در جنگ مقابل انگلیسیها به پایان میرسد.
روز ششم: نقطۀ میانی
در نقطۀ میانی شرایط به شکلی عمیقتر دچار تغییر میشود. در اینجا چرخش اصلی اتفاق میافتد و شخصیت اصلی متوجه میشود شرایط آنطور که فکر میکرده خوب نیست و سفر یا ماجراجویی شخصیت اصلی تغییر مسیر پیدا میکند. در این مرحله موانع پیش روی شخصیت اصلی افزایش مییابد و او بیش از آن که تصور میکرد در خطر است. بنابراین مجبور میشود تا نقشهای از نو ترسیم کند.
برای مثال در فیلم شجاع دل، ویلیام به مبارزان اسکاتلندی میگوید که از بازگشت انگلیسیها مطمئن است. بنابراین نقشۀ جدیدی ترسیم میکند و تصمیم میگیرد به انگلستان هجوم ببرد.
روز هفتم: شرایط سختتر میشود
این مرحله جایی است که شخصیت اصلی نسبت به دنیای جدیدی که در آن قرار گرفته احساس غربت میکند و برای مقابله با چنین شرایطی حس آمادگی ندارد، ارتباطش را با محیط پیرامونش درک نمیکند و شانسی برای موفقیت خود قائل نیست. با این وجود این مرحله با کورسویی از امید به پایان میرسد. در این مرحله سعی کنید راههایی برای سختتر کردن شرایط قهرمان در نظر بگیرید.
برای مثال در فیلم شجاع دل، پادشاه بیرحم انگلستان خود نیز وارد جنگ با اسکاتلند میشود. ویلیام میداند که برای جنگ با انگلستان باید کل کشورش را علیه دشمن متحد کند، اما متوجه میشود که لردهای اسکاتلندی تمایلی برای اتحاد ندارد.
روز هشتم: بدترین اتفاق ممکن
در این گام بدترین اتفاق ممکن برای شخصیت اصلی رقم میخورد طوری که تقریباً تمام امیدش به یأس تبدیل میشود. بیننده در این نقطه باید به این باور برسد که هیچ راهی برای شخصیت اصلی باقی نمانده تا بر کشمکش بیرونی غلبه کند و به هدفش برسد. در این مرحله شخصیت اصلی متوجه ضعف و کشمش درونی خود میشود، همان ضعفی که او را از رسیدن به هدف بازداشته است.
برای مثال در فیلم شجاع دل، لردهای اسکاتلندی، در جنگ فالکرک، ویلیام و مردانش را تنها میگذارند و اسکاتلند در آن جنگ شکست میخورد. ویلیام وقتی متوجه میشود رابرت بروس هم در کنار لردها به او خیانت کرده است، از درون نابود میشود.
روز نهم: بازگشت
در این مرحله که پردۀ سوم آغاز میشود شخصیت اصلی به این نتیجه میرسد که راهی برای فرار ندارد و نمیتواند شکست را بپذیرد. در اغلب اوقات، شخصیت اصلی در این مرحله نقشۀ جدیدی را برای رسیدن به هدفش طرحریزی میکند. در این مرحله او باید بر ضعف و کشمکش درونی خود غلبه کند تا بتواند راه را برای غلبه بر کشمکش بیرونی هموار کند.
این مرحله در حالی به پایان میرسد که دستیابی به هدف نهایی هنوز هم در هالهای از ابهام قرار دارد، اما بیننده میداند که شخصیت اصلی آمده است تا با تمام توان خود برای رسیدن به هدف تلاش کند.
برای مثال در فیلم شجاع دل، ویلیام از پذیرفتن شکست خودداری میکند و شروع به انتقام گرفتن از لردهایی میکند که به او خیانت کرده بودند. چندی بعد لردها به ویلیام اطلاع میدهند که آمادهاند از او حمایت کنند. با وجود این ریسک که امکان دارد آنها بار دیگر خیانت کنند، اما ویلیام میپذیرد با لردها ملاقات کند.
روز دهم: پایان
جایی است که شخصیت اصلی علیه مانع نهایی برمیخیزد و به رؤیایش میرسد یا ناکام میماند. وقتی به پایان میرسیم بسیار مهم است که شخصیت اصلی در مقایسه با شخصیتی که در ابتدای فیلم مشاهده کردیم تغییر کرده باشد. اینجا درست همان نقطهای است که رضایت و خشنودی کامل را برای بیننده فراهم میکند.
هنگام پایان داستان به حرف شخصیتها توجه کنید تا کاری را که میخواهند انجام دهند. ممکن است شرایط داستان پایان دیگری را برخلاف آنچه در ابتدا تصور میکردید بطلبد. در مرحلۀ پایان شتاب نکنید و پایانهای گوناگون را بررسی کنید تا بینندهای که دو ساعت منتظر پایان فیلم بوده است از پایان فیلم رضایت خاطر داشته و از فیلم لذت برده باشد.
برای مثال در فیلم شجاع دل، بار دیگر لردهای اسکاتلندی به ویلیام خیانت میکنند و انگلیسیها او را دستگیر میکنند. ویلیام به سختی شکنجه میشود و از او میخواهند برای اینکه بخشیده شود به پادشاه انگلستان سوگند وفاداری یاد کند. اما او روی عقایدش میماند و در آخرین کلامش فریاد میزند: «آزادی»
به این نکته توجه کنید که نسخۀ اولیۀ فیلمنامه قرار نیست نسخۀ آخر و ویرایش نهایی باشد. همیشه فرصت هست که بازگردید و چرخشهای جدیدی به داستان بدهید. به نسخۀ اولیه به عنوان یک چرکنویس تماشا کنید و خود را درگیر جزئیات کوچک نکنید. همیشه میتوانید برگردید و آنچه را که خوشتان نمیآید تغییر دهید. انتظار نداشته باشید که نسخۀ اولیه کامل و بینقص باشد.
بعد از نوشتن فیلمنامه چند روزی از آن فاصله بگیرید و تلاش کنید تا در این چند روز به فیلمنامه فکر نکنید و به آن برنگردید. بعد از این چند روز حالا از نو نگاهی به فیلمنامه داشته باشید و آن را بازنویسی کنید.
نگاهی کوتاه به کتاب «فیلمنامهنویسی در ده روز»
به نظرم از عنوان کتاب میتوانیم دریابیم که با چگونه کتابی روبرو هستیم؛ کتابی بازاری که عنوان جذاب و گیرایی دارد و خواننده را تحریک به خرید و خواندن کتاب میکند. اما آیا میتوان در ده روز موفق به نوشتن یک فیلمنامه شد؟ قطعاً خیر.
نویسندۀ کتاب انتظار دارد که پیش از خواندن این کتاب و اجرای تمرینات دهروزهاش، یک ایدۀ عالی در ذهن داشته باشیم و کاملاً با شخصیتها و کشمکشهای فیلمنامهای که میخواهیم بنویسیم آشنا باشیم. این انتظار درست مانند آن است که شخصی بگوید در دو ساعت میتواند یک خودرو تولید کند اما به شرطی که همۀ قطعات خودرو و طرح نصب آنها از قبل آماده شده باشد.
گاهی یافتن یک ایدۀ عالی برای فیلمنامه خود به تنهایی چند ماه زمان میبرد. یا برای شناخت و آشنایی با یک شخصیت، نویسنده باید چندین ماه دربارۀ او بنویسد و با او همراه باشد. حتی اگر تمام عناصر و طرح یک فیلمنامه هم آماده باشد ممکن نیست بتوان در ده روز یک فیلمنامۀ کامل نوشت، زیرا که خود فرایند بازنویسی اثر بیشتر از ده روز طول خواهد کشید.
نکتۀ پایانی هم اینکه میتوانید کتاب «فیلمنامهنویسی در ده روز» را مطالعه کنید و تمرینهای آن را انجام دهید. تمرینها و مثالهایی که در این کتاب از فیلمهای شناختهشده آورده شدهاند میتوانند راهنمایی مفید برای ساختن مسیر فیلمنامهای که میخواهید بنویسید باشند.
لینک دانلود کتاب «فیلمنامهنویسی در ده روز»
نویسنده: محسن کرمی
یک پاسخ
جالب بود ممنون از لطف تون