«بخشی از فرآیند خلاقیت این است که روش خود را برای آن بیابید.»
هنری میلر
اگر به دنبال پیدا کردن راه و روشهای نوشتن خلاقانه باشید بیگمان به بیراهه خواهید رفت.
همانطور که هنری میلر میگوید، درنهایت این خود شما هستید که روش خاص خودتان را برای آفرینش اثری خلاقانه پیدا خواهید کرد؛ اما آشنایی اولیه با برخی از روشهایی که به خلاقیت منجر میشود خالی از لطف نیست.
در این درس به برخی از این ابزارها اشاره میکنیم.
پرداختن به جزئیات
کلیات را همه میدانند. پرداختن به جزئیات است که متن را زیبا و خلاقانه میکند.
پرداختن به جزئیات و موشکافی متن به دقت نظر و نگاهی تیزبین نیاز دارد. این کار از عهدۀ همه برنمیآید.
نویسنده باید با متنی که در ذهن دارد ارتباط مفهومی برقرار کرده باشد تا بتواند آن را با جزئیات بیان کند.
عبارت «نگو، نشان بده» دقیقاً بر این مفهوم استوار است.
استفاده از استعاره، مثال و مصداق
ابزارهای زیادی برای پرداختن به جزئیات و توضیح بهتر و خلاقانهتر مفهوم وجود دارد. استعاره، مصداق و مثال وسیلههایی هستند که هر نویسندهای میتواند به مدد آنها متن را زنده کند.
یکی از راههای خلاقیت در نویسندگی این است که بهجای پرداختن مستقیم به موضوع، از روشهای غیرمستقیم و جایگزین استفاده کنیم.
روشهایی که نهتنها باعث گمراهی خواننده نمیشوند بلکه زوایای تاریک موضوع را هم روشن و شفاف میکنند.
بیان مثال و مصداقهای موضوعی ازجمله روشهای زیبا برای بیان خلاقانه است.
استفاده از ابزارهای سادۀ نوشتن
برای نوشتن خلاقانه باید برای خودتان بهانه جور کنید. با توجه به شناختی که از روحیات خود دارید، بهانههای خلاقانهنویسی را کشف کنید.
یکی از بهانههایی که به کمک آن میتوانید خلاقانه بنویسید این است که از ابزارهای متفاوتی برای نوشتن استفاده کنید. قلم خاص، استفاده از کاغذ، کیبورد و یا هر ابزار نویسندگی دیگری میتواند همان دلیلی باشد که به کمک آن بهتر و خلاقانهتر بنویسید.
زمان نوشتن
نوشتن خلاقانه به تمرین مداوم و استمرار نیاز دارد. اگر بخواهید در این زمینه فعال باشید و خلاقیت در نوشتن برایتان اهمیت دارد باید بتوانید طی شبانهروز زمان مشخصی را به نوشتن اختصاص بدهید.
بااینحال هیچ قانون و قاعدهای وجود ندارد که بگوید: «کی باید بنویسید.»
بیشتر افراد در زمانهای خاصی از شبانهروز بهتر کار میکنند و بهرهوری بیشتری دارند. نوشتن هم همین طور است.
بعضی ترجیح میدهند صبحها قبل از شروع هر کاری چند کلمهای بنویسند، برخی دوست دارند شبها وقتی از کار و فعالیت روزانه فارغ شدند به نوشتن بپردازند و عدهای هم بعدازظهرها.
بنابراین:
این کار برای شما یک تعهد درونی ایجاد میکند و در زمانهای تعیینشده برای نوشتن ذهن شما آمادهٔ ایده یابی است و میتواند بهراحتی کار خلاقانه انجام بدهد.
مکان نوشتن
اینکه نویسنده حتماً باید میز و اتاقی از آن خود داشته باشد تا بتواند به ایدههایش شکل بدهد شاید زیاد درست نباشد؛ اما این یک حقیقت است که جایی که کار میکنیم روی آنچه مینویسیم و روند نوشتنمان تأثیر وسیعی دارد.
استیون کینگ میگوید:
داشتن یک در که بتوانید هر وقت میخواهید آن را باز یا بسته کنید خیلی اهمیت دارد.
باز هم هیچ قانون لازمالاجرایی برای مکان نوشتن وجود ندارد. شما میتوانید توی اتاق خودتان در منزل بنویسید، یا در کتابخانه، یا کافه، یا پارک یا حتی وسط مهمانی. مهم این است که با نوشتن مانند یک کار واقعی و مهم برخورد کنید. درست مثل فعالیت در هر زمینهٔ دیگری.
باید بتوانید روی تمرکز خودتان طوری کار کنید که هر جایی برای نوشتن مناسب باشد و ساعتها وقت برای یافتن مکان مناسب تلف نشود.
تصویرسازی بصری برای نوشتن
از قدرت تصاویر برای خلق یک اثر متمایز غافل نشوید. این تصاویر را بهصورت نقشه راه برای خودتان و بعد به شکل تصاویر ذهنی در قالب یک متن خلاقانه برای مخاطب ترسیم کنید.
عکس نوشتهها، عکسهای جانبی در کنار متن و هر تصویری که گویای حرف یا مفهومی مشخص باشد میتواند به خلق اثری خلاقانه کمک کند.
تصاویر قدرت دارند و راه مستقیمی را به دل خواننده باز میکنند. کافی است چند تصویر مرتبط با متن را پیدا کنید و بهعنوان منبع تکمیلی یا حتی تزیینی در کنار متن قرار دهید. از تأثیر آن روی خودتان و ذهن مخاطب شگفتزده میشوید.
اما قدرت تصاویر تنها به اینجا محدود نمیشود:
میتوانید برای نوشتۀ خود نقشه راه بکشید. میتوانید روند پیشرفت کار را به روشهای مختلف روی کاغذ ترسیم کنید. میتوانید از روشهایی مثل خوشهبندی استفاده کنید و قبل از هر چیزی، متن را برای خودتان شفاف کنید.
کشیدن شکلهای ساده که مفهومی ذهنی را منتقل میکنند و اضافه کردن آنها به متن باعث غنی شدن و جذابیت بیشتر نوشته میشود.
تمرکز در نوشتن
نویسندۀ خلاق هرلحظه آمادۀ خلق اثر است. او هر اتفاقی را بهانهای برای نوشتن یک متن خوب میبیند. خوب دیدن، با دقت شنیدن و عمیق احساس کردن مهمترین پیششرطهای لازم برای زندگی در چارچوب خلاقیت است.
خلاقانه نوشتن به تمرکز نیاز دارد. درواقع نویسندگی باید همۀ زندگی شما باشد نه جزئی از آن.
هر اتفاقی با هر نوع پیامد خاصی میتواند سرفصلی تازه برای یک نوشتۀ خلاقانه باشد. کافی است تمرکز کنید و خوب ببینید. با دقت گوش کنید و از کنار هیچ رویدادی بهسادگی نگذرید.
خلاقیت از هیچ به وجود نمیآید. بهانهای برای رشد و رویش میخواهد. این بهانه را با وسیلههای مختلف در اختیارش قرار دهید.
استفاده از قدرت داستان و قصهگویی
همۀ افراد، عاشق شنیدن داستان هستند. به همین دلیل است که داستان بهسادگی جای خود را در ذهن و فکر خواننده باز میکند.
برای استفاده از فن قصهگویی در نوشتههایتان میتوانید از داستانهای شخصی یا بازگویی داستان دیگران استفاده کنید. همچنین میتوانید حقیقتی موجود را با تغییر فضای حاکم، لحن، زاویه دید و دیگر تغییراتی ازایندست بنویسید.
داستانها با خارج کردن فضای متن از حالت خشک و تکبعدی به خواننده کمک میکنند تا متن را در قالب تصاویر ببیند و به درک و شهود بهتری برسد.
میتوانید از داستانها بهعنوان شروعکنندۀ متن استفاده کنید. این کار باعث میشود خواننده همراه با شما به یک فضای فکری مشترک وارد شود و ادامۀ حرفهایتان را جدیتر دنبال کند.
اگر فضای متن اجازه نمیدهد که داستانهای بلندی نقل کنید میتوانید داستانهای کوتاه بگویید. مزیت داستانهای کوتاه این است که هم باعث تلطیف فضای فکری میشود و هم با حوصله و سلیقۀ خوانندۀ امروزی همسو است.
در درس سوم نویسندگی خلاق پاراگراف ابتدایی چند داستان را معرفی کردیم. یکی از راههای نوشتن و استفاده از داستان برای متنهای مختلف خواندن داستان است. بهاینترتیب متوجه میشویم که ساختار کار نویسندگان مختلف چگونه است و داستان خود را چطور طراحی میکنند.
یک تمرین برای قصهگویی:
موضوعی مشخص را در نظر بگیرید. برای مثال رانندگی در هوای آلوده. سپس برای آن یک داستان خیلی کوتاه بنویسید. طوری که بتوان آن را ادامه و بسط داد.
تکنیکهای نوشتن خلاقانه
«این کار چون ماهی گرفتن است؛ اما لازم نیست زیاد انتظار بکشیم چراکه همیشه میآید؛ یعنی همیشه باید آمادۀ گرفتنش بود. در آغاز هر فکری بهجاست. همیشه چیزی به فکرمان میرسد چراکه نمیتوانیم از فکر کردن دست بکشیم.»
ویلیام استافورد
تکنیکهای خلاقنویسی در نزدیکی ما وجود دارند. کافی است آنها را ببینیم و از وجودشان بهره ببریم.
برای این کار نباید از کنار اتفاقات ساده و قوانین بهظاهر معمولی، بهسادگی عبور کنیم.
چند نمونه از این تکنیکهای ساده و البته نتیجهبخش را باهم مرور میکنیم:
آزادنویسی
آزادنویسی، هنر نوشتن بدون سانسور است. با آزادنویسی یاد میگیرید به تراوشهای ذهنی احترام بگذارید و لذت نوشتن خارج از چارچوب را تجربه کنید.
یک صفحه ورد باز کنید. دستان خود را روی کیبورد بگذارید و بیوقفه شروع به نوشتن کنید. هر چیزی را که به ذهنتان میرسد روی صفحه بیاورید. مهم نیست چه مینویسید، مهم نیست غلط املایی یا نگارشی دارید حتی مهم نیست که واقعاً دربارهٔ موضوعی مشخص بنویسید. هر چیزی را که در لحظه به ذهنتان میرسد یادداشت کنید.
این یادداشت میتواند هر چیزی باشد. از اینکه «الآن نمیدانم چه بنویسم فقط دارم آزادنویسی را تمرین میکنم» تا هر متن مفهومی دیگری را بدون وقفه بنویسد تا به هزار کلمه برسید.
نوشتن آزاد قرار نیست به یک نوشتهٔ خیلی خاص تبدیل شود، این کار مانند گرم کردن قبل از شروع ورزش سنگین برای ورزشکاران است.
آزادنویسی کمک میکند تا از فرمان سانسورچی درون سر باز بزنید و بتوانید فضای کافی را برای بدون قید و شرط فکر کردن فراهم کنید.
این کار را با استفاده از قلم و کاغذ هم میتوانید انجام دهید. قلم را روی کاغذ بگذارید و تا سه صفحه بیوقفه بنویسید.
با آزادنویسی خواهید دید که چه قدرتی برای نوشتن خلاقانه دارید و تا چه حد از این قدرت غافل بودهاید.
این کار به شما اجازه میدهد تا با قوۀ خلاقۀ درونی خود دیداری دوباره داشته باشید و خلاقیتی را که از دوران کودکی به هزار و یک دلیل در شما سرکوب شده است دوباره بیدار کنید.
یک تمرین برای آزادنویسی:
یک روز خود را از ابتدای بیداری تا موقع خواب با جزئیات توصیف کنید.
طوفان فکری فردی
از تکنیک معروف طوفان فکری استفاده کنید. این تکنیک برای ایدهپردازی گروهی استفاده میشود و اساس آن بر این واقعیت استوار است که موضوعی انتخاب میشود و هر فرد هر ایدهای را که به ذهنش میرسد میگوید.
در این تکنیک مهم نیست که ایدۀ مطرحشده تا چه اندازه کاربردی و قابلاستفاده است. مهم این است که تعداد ایدهها زیاد باشد. به عبارتی کمیت ایدهها مهم است نه کیفیت آنها.
این کار را بهصورت شخصی هم میشود انجام داد.
ابتدا ایدهای را مطرح کنید. این ایده میتواند تنها یک کلمه یا یک جمله باشد.
شروع کنید هر چیزی را که در ارتباط با این موضوع به ذهنتان میرسد یادداشت کنید.
برای نتیجهگیری بهتر میتوانید این ایده را به شکل سؤالی مطرح کنید و هر تعداد جوابی را که به ذهنتان میرسد یادداشت کنید.
مثلاً بنویسید: «چه چیزهایی باعث میشود من خلاقانهتر بنویسم؟»
حالا هر ایدهای را که به ذهنتان میرسد بیکموکاست یادداشت کنید.
طوفان فکری هم مانند نوشتن آزادانه کمک میکند تا بیپروا و بیقید فکر کنید.
مطالعۀ آزاد
کسی که میخواهد خلاقانه بنویسد باید خلاقانه زندگی و مطالعه کند.
مطالعهٔ آزاد فرصت فرصتی است برای ایدهیابی و الهام گرفتن از دنیای واقعی.
یکی از اصول مطالعۀ خلاقانه این است که مطالعات غیر مرتبط با حوزهٔ کاریتان داشته باشید؛ یعنی تنها به مطالعۀ کتابهای تخصصی و مرتبط با دغدغههای روزمرهتان بسنده نکنید. کتابهایی را بخوانید که بهظاهر هیچ ارتباطی به چالشها و نیازهای امروز شما ندارند.
نوشتار خلاقانه از ترکیب کردن ایدههای مختلف شکل میگیرد. برای پیدا کردن این ایدهها باید فضای فکری از عرف و چارچوبهای رایج خارج شود. مطالعۀ آزاد و ورود به مسائلی غیر مرتبط با زندگی روزمره کمک میکند تا راه ورود این ایدهها به افکار باز شود. ترکیب این ایدهها فعالیتی است که مغز بدون آموزش دیدن از عهدهاش برمیآید.
به ذهنتان خوراک برسانید. این خوراک را از کتابهای متنوع و مطالعات غیر مرتبط بگیرید. ذهن را با ایدههای مختلف درگیر کنید و اجازه دهید خودش از عهدۀ ترکیب و ساخت ایدههای تازه برآید.
هر آنچه را میبیند، میشنوید، میخوانید و زندگی میکنید، بهانهای برای بهتر نوشتن ببینید. اجازه ندهید هیچ سوژهای بدون استفاده از دستتان برود. هر چیزی میتواند یک خوراک خوب برای افکار و نوشتههای شما باشد.
حذف و اضافۀ خلاقانه
نوشتن دو بخش است: تولید و ویرایش. این بخشها را نمیشود با هم ترکیب کرد. اگر چنین کنید روح خلاقیت را در نوشتههایتان میکشید. همیشه اول تولید کنید بعد ویرایش. در مرحلۀ ویرایش، حذف و اضافه مهمترین بخش خلاقانهنویسی است.
بخش مهمی از خلاقیت در زمان ویرایش کردن اتفاق میافتد. شما بنای یک نوشته را میچینید اما در مرحلۀ ویرایش است که آن را رنگآمیزی میکنید.
درک کنید که ابتدا باید یک پیشنویس وجود داشته باشد تا بتوان روی آن کار کرد؛ بنابراین برای نوشتن متن اولیه به خودتان سخت نگیرید.
بهتر است مرحلۀ تولید را با سمت راست مغز خود انجام دهید؛ یعنی بدون توجه به اینکه آنچه مینویسید تا چه اندازه درست و کاربردی است، بنویسید. همیشه وقت برای اصلاح کردن وجود دارد.
مرحلۀ ویرایش را با سمت چپ مغز انجام دهید؛ یعنی نوشتههای خود را با نگاه تحلیلی بخوانید و سعی کنید از درستنویسی و زیبانویسی غافل نشوید.
متن خودتان را چند بار بخوانید و موضوعات مهم را بررسی کنید. نگاه کلی داشته باشید و چشمانداز نوشته را در نظر بگیرید. این کار باعث میشود شکافهایی را که در پیشنویس وجود دارد شناسایی کنید.
حالا وقت آن است که تمام قوانین نوشتن را که میدانید تا حدی که به زیبایی و خلاقیت آسیب نرساند وارد متن کنید.
تا جایی که میتوانید جملهها را کوتاه کنید.
جملههای تکراری و مفاهیم بدون کاربرد و اضافه را حذف کنید.
تلاش کنید به متنی برسید که برای وجود هر جملۀ آن دلیل روشنی وجود داشته باشد.
بیرحمانه هر چیز غیرضروری را حذف کنید تا یک متن قدرتمند و منسجم باقی بماند.
البته ویرایش کردن فقط به حذف کردن محدود نمیشود. میتوانید شروع به اضافه کردن کنید.
داستانهای جذاب اضافه کنید.
افعال تکراری را خط بزنید و افعال جاندارتر و زندهتر به کار ببرید.
ترکیبهای خلاقانه و تا حدی غیرمتعارف اضافه کنید.
یک تمرین برای ویرایش:
یکی از نوشتههای قدیمی خود را که مدتزمان زیادی از نوشتن آن گذشته، ویرایش کنید. هدف از این تمرین بررسی نگاه متفاوت به یک نوشته در زمانهای مختلف است.
یادگیری بعد از انتشار
نوشتن تنها به مرحلهای که مشغول تولید محتوا هستید محدود نمیشود.
مراحل پیش از نوشتن و بعد از نوشتن، بهاندازۀ زمانی که مشغول نوشتن هستید مهم هستند.
ذهن شما فقط از دادهها و اطلاعاتی که در زمان نوشتن دارید استفاده نمیکند بلکه از کلیۀ اطلاعاتی که پیشازاین هم داشتهاید وام میگیرد و با ترکیب آنها مفهومی را منتقل میکند.
مرحلۀ بعد از نوشتن هم بسیار مهم است.
شما متنی را مینویسید و منتشر میکنید. حالا زمان آن است که به بازخوردها توجه کنید.
نوشتههای دیگران را بخوانید.
مطالعات بیشتری داشته باشید.
بارها و بارها میتوانید برگردید و نوشتههای خود را اصلاح کنید اما برای این کار باید نگاهی تیزبین و هوشیار داشته باشید.
باید هرلحظه آمادۀ خلق یک اثر متفاوت باشید.
از تمام ایدهها و اطلاعات موجود استفاده کنید.
زمان بهتر نوشتن را هیچوقت محدود نکنید. این زمان را آنقدر باز بگذارید تا ذهن شما همیشه آمادۀ دریافت و بهتر شدن باشد.
خوشهبندی
روشهای ساده و بسیار مفیدی که میتوانند سرنوشت یک متن را بهکلی تغییر دهند کم نیستند. یکی از آنها خوشهبندی است.
ایدهای را وسط یک کاغذ بنویسید و دور آن دایره بکشید.
هر چیزی را که در ارتباط با این ایده به ذهنتان میرسد با استفاده از شاخهای جداگانه به آن وصل کنید.
این کار را تا جایی ادامه دهید که ذهنتان کاملاً خالی شود.
تداعیهای تازه را بهمرورزمان به آن اضافه کنید.
بعد از مدتی شما درختی از یک ایده دارید که در جهات مختلفی گسترده شده است.
تا وقتی از این روش استفاده نکنید نمیتوانید به قدرت فوقالعادۀ آن پی ببرید.
خوبیِ خوشهبندی این است که ذهن خلاقتر میشود و چون نمایی کلی و تصویری از آنچه را که میخواهید بنویسید ترسیم میکنید، مضمون برایتان تا حد زیادی شفاف خواهد شد.
تمرینهایی برای خلاقانه نوشتن
برایان کوهن ایدههای کوتاهی را برای نوشتن ارائه کرده است که آشنا شدن با برخی از آنها میتواند جرقۀ صدها ایدۀ دیگر را در ذهنتان روشن کند.
در اینجا به برخی از این تمرینها اشاره میکنیم:
تمرین اول:
تمام حسرتهای زندگیتان را به شکل جدولی بزرگ بکشید و داستانی بنویسید از اینکه تمام این حسرتها را برطرف کردهاید. دقیق شوید و سعی کنید همه موارد را از کودکی تا بزرگسالی جبران کنید.
تمرین دوم:
متوجه میشوید سرطان دارید. اولین هفته را شرح دهید.
تمرین سوم:
دنیایی را در نظر بگیرید که در آن موجودات فضایی با نژادهای مختلف کنار هم زندگی میکنند و همگی در یک ایستگاه بزرگ فضایی هستند. نقش شما در این ایستگاه چیست و این دنیا را چطور اداره میکنید؟
تمرین چهارم:
بدترین چیزی را که نوشتهاید توصیف کنید. از نوشتن آن، چه آموختهاید؟
تمرین پنجم:
فهرستی از خاطراتی تهیه کنید که قصد دارید در هشتادسالگی دربارهشان بنویسید.
تمرین ششم:
زندگی بدون موسیقی را شرح دهید.
تمرین هفتم:
مهمترین پیروزیتان در زندگی چه بوده است؟ از تمام شرایط موجود و دخیل در این پیروزی بنویسید.
تمرین هشتم:
یکی از آخر هفتههای خوبتان را شرح دهید.
تمرین نهم:
اگر میتوانستید به گذشته برگردید چه دورهای را انتخاب میکردید؟ دربارهاش بنویسید.
تمرین دهم:
در آینده ممکن است چه کارهایی مهجور بماند؟ چهکارهایی ممکن است جایگزین آنها شود؟ از دید خود در رابطه با روزهای آینده بنویسید.
تمرین شما:
اگر هر یک از این تکنیکهای نوشتن خلاقانه را به کار بردید، تجربهٔ خودتان را از آن بنویسید.
برای نوشتن خلاقانه چه راههای دیگری به ذهنتان میرسد؟
24 پاسخ
سلام و عرض خسته نباشید
من همین چند دقیقه پیش عضو سایتتون شدم و قبلا هم مطالبتون رو دیده بودم. من به نویسندگی علاقه زیادی دارم ولی حس میکنم استعداد کمی دارم . و مهم تر از اون اعتماد به نفس لازم برای عرضه نوشته خودم رو اصلا ندارم . تا حالا هیچکدوم از چیزایی که نوشتم رو برای کسی نخوندم حتی نزدیکانم. تا حالا هم پیش نیومده تصمیم بگیرم چیز خاصی بنویسم. شاید هییچ اثر به درد بخوری نداشته باشم ،ولی از نوشتن لذت میبرم.
خیلی از اوقات نوشتنم فقط در حد ازاد نویسی باقی میمونه
نظرتون چیه ، باید از کجا شروع کنم . یه کم مرددم. … امیدی بهم هست؟ 🥺😅
سلام و درود
ممنون از همراهی شما الهه عزیز
دوست من، لازمۀ موفقیت در نویسندگی، استعداد نیست. اگر دوست دارید مطمئن بشید این تست رو انجام بدید: استعدادیابی نویسندگی
همین که از نوشتن لذت میبرید یعنی میتونید در این مهارت پیشرفت کنید.
یکی از مهمترین کارهای یک نویسنده همین روزانه نویسی و تمرین مداومه. اگر شما بتونید هر روز میزان مشخصی بنویسید، خود این نوشتن روزانه و مداوم شما رو رشد میده. باید مطالعاتتون رو بیشتر کنید. کتابهای زیادی هست که میتونه به شما کمک کنه. پیشنهاد میکنم این لیست رو بررسی کنید: معرفی کتابهای آموزش نویسندگی
سلام
من دوره بازاریابی محتوا برای داستان نویسان را خریدم و همنی صبح قسمت سوم را گوش می کردم که شاهین عزیز در مورد اینکه یک سایت برای خودمان داشته باشیم صحبت می کرد. این موضوع را چند بار دیگر در لایوها شنیده بودم.
سوال اینجاست که متنی که در سایت منتشر می کنیم بعد از بازنویسی است یا بلافاصله بعد از نوشتن سریع؟
چون قاعدتابرای ویرایش باید مدتی صبر کنم تا زمانی بگذرد و بعد خواندن مجدد و حذف و اضافه.
سپاسگزارم
سلام علی عزیز و ارجمند
خوبی سایت اینه که اجازه میده ما مطالب رو بارها و بارها بازنویسی کنیم.
شاید خوندن این مطلب کمکتون کنه:
تفاوت بازنویسی آثار ادبی و محتوای الکترونیکی
سپاس برای مطالبتان. درخواستی داشتم. لطفا مطلابی را مرتبط با تبدیل یک داستان کوتاه(5 یا 6 صفحه ای) به فیلمنامه در سایت بگذارید. با سپاس.
آیا جایی برای نقد نوشته های ما در مدرسه شما وجود دارد؟؟؟
سلام و درود.
فعلا خیر دوست عزیز
من از این تمرین خیلی استفاده میکردم. البته مطمئن نیستم که کسی این را قبلا استفاده کرده یا نه (حتما یکی قبلا پیداش کرده)
نوشتن داستان های چندصفحه ای از زبان چیز هایی که جان ندارند یا نوشتن از زبان جانوران. مثلا من یک بار داستانی داستانی درباره ی سیارات نوشتم که در آن سیارات بر سر اینکه انسان ها را چگونه از بین ببرند بحث می کردند(در خلال گفت و گو ها و در داستان کلی هم اطلاعات علمی به خواننده دادم). یک بار دیگر هم داستانی درباره ی دو جن که اولین روز کاریشان است نوشتم (کارشان تسخیر روح آدم ها و بلعیدنش بود).هردوی این داستان ها را به معلم ادبیاتمان دادم تا برسی شان کند. در آخر گفت:((پسرم ژانر داستانت چی بود؟))
– تخیلی
– نه نه نه. اشتباه نکن این اصلا به تخیلی نمیخوره.
– آخه از این تخیلی تر؟ اگه این تخیلی نیست پس چی تخیلیه؟
– خب مثلا ژول ورن
همان موقع فهمیدم آخرین کتاب تخیلی که معلمان خوانده است در سی یا چهل سال پیش بوده است. (آخه مرد حسابی ژول ورن مال دو قرن پیشه. یکم کتابای معاصر تر بخون. نمیگم خیلی به خودت فشار بیاری. اگه کتابای یه قرن پیش هم بخونی بازم قبوله.)
می خواستم نظرتان را درباره ی این تمرین بپرسم و اینکه آیا در مدرسه نویسندگی جایی برای نقد نوشته های ما وجود دارد؟
اگه کیفیت مطالبتون رو به دلار تشبیه کنم باید بگم در حد بیل گیتس پول دارید.
درود بر شما
ایده شما و داستانتون جداً خلاقانه بود. خیلی خوب میشه ادامه بدید.
متاسفانه گاهی دیده میشه که بعضی مدرسین مدرسه به ادبیات داستانی جدید اشراف ندارند.
پیشنهاد ما به شما این هست که به تمرین و نوشتن ادامه بدید.
فعلا برنامه بازخورد و نقد و بررسی نداریم اما به زودی این برنامه رو هم اضافه خواهیم کرد.
با آرزوی موفقیت و سلامتی برای شما دوست عزیز
عالیه
من از بین این تمرینات قصه گویی را قبلا تجربه کرده ام
مثلا صبح زود موقع رانندگی چشمم به یک باغبان شهرداری خورد و در اداره راجع به او نوشتم
یا دیدن یه کتاب مرا به نوشتن قصه ایی برای سرنوشت او وا داشت
آزاد نویسی هزار کلمه ایی رو بارها تجربه کردم با کامپیوتر
و هر دو خیلی نتیجه ی خوبی داشتن و به دوستان پیشنهادشون میکنم
و اینکه قبل از نوشتن حتما مطالعه زیاد کنند
نوشتن زیاد واقعا معجزه میکنه
تیک تاک بوم بوم هوهو……. چرا دیگر صدایی نمیشنوم؟
غرق در اصوات اطرافم بودم که ناگهان دنیایم سکوت را انتخاب کرد و میگفت برای تمرین روزانه موسیقی کافی است. ساعاتی گذشت اما هنوز طنینی را نشنیده بودم. نه صدای تارهای ستارم را که مثل ستاره در آسمان دستانم معلق بود و نه صدای روزمرگی هایم را.
خسته شده بودم از آن هم همه ساکت،
کافی است تمام دقدقه هایمان
را کنار بگذاریم و فقط به موسیقی زندگی گوش دهیم تا خلوت ذهنمان را سکوت احاطه نکند.
من مکررا این تمرین ها را از وقتی روی سایت قرار گرفته انجام میدم
یکی از روزهای زیبای پاییزیه و من دارم میرم سوار ماشینم بشم و برم بیرون . هوا ابریه و نم نم بارون داره میاد . عاشق هوای پاییزی هستم و دوست دارم ساعت ها در این هوا قدم بزنم . ماشینم رو روشن کردم و دارم راه می افتم . مقصدم به سمت جاده زیبای چالوسه و بعد از مدتها فرصت کردم که یه وقتی رو با کودک درونم بگذرونم . هوا داره کم کم مه الود میشه و من نزدیک مسیر جاده اصلی افتادم . به نظر ترافیک هست با اینکه صبح زود بیرون اومدم انتظار نداشتم این همه ادم مثل من صبح زود بیدار بشن و هوس کنن بیان بیرون . شیشه ماشین رو میدم پایین و چراغ ها رو روشن میکنم . مه داره کمی غلیظ تر میشه و من از خود بیخود تر . حس و حال این هوا قابل توصیف نیست هر صدایی که می شنوم انگار سمفونی زیبایی در گوشم میاد که حالم و هر لحظه بهتر میکنه . برف پاک کن ماشین رو میزنم و سرعتم رو کم میکنم . حیفم میاد در این هوا آهنگی رو روشن کنم . اخه ایقدر فضا عالی هست که نیازی به هیچ اهنگی نیست . طبیعت داره آهنگ زیبای خودش رو می نوازه . جاده کمی خلوت تر شده و من با خیال راحت تری به راهم ادامه میدم . در مسیر حواسم رو جمع میکنم . صداهای زیبایی از طبیعت گوشم رو نوازش میدن. به کودک درونم میگم فکر میکردی امروز توی این هوا تو رو بیرون بیارم فکر میکردی دوتایی اینجا بیایم و با هم وقت بگذرونیم . عالیه این حس این بودن و در لحظه زندگی کردن عالیه . نم نم بارون همچنان داره میاد . کمی دور تر به این فکر میکنم چقدر خوبه که برم یه جایی وایسم و از این فضا لذت بیشتری ببرم . بالاخره در کنار رودخونه می ایستم و از ماشین پیاده میشم . به این فکر میکردم که چقدر خوبه آدمها در مسیر زندگیشون همیشه هدف مشخصی داشته باشن و بی هدف به راه و جاده نزنن. اخه من وقتی بیرون اومدم فقط قصدم این بود که بیرون بیام و هدف مشخصی نداشتم ولی الان تصمیم گرفتم که کجا برم. حدس می زنی که کجا می خوام برم . ..
رانندگی در هوای آلوده
صبح با صدای آلارم گوشی بیدارشدم در رختخواب غلطی زدم وپنجره را نگاه کردم آسمان به نظر ابری بود فکر کردم بعد از مدتی باران زیبایی خواهیم داشت.درحالی که آواز مورد علاقه ام را زمزمه می کردم برخواستم .
بعد از شستشو صورت، لباس پوشیدم وبه سمت در خروجی حرکت کردم. کلید آسانسور رازدم وبند کفشهایم رابستم به داخل آسانسور رفتم ویک روز زیبا آغازشد.احساس شادی از بارش باران داشتم به پارکینگ رسیدم ماشین را استارت وبه بیرون هدایت کردم.وقتی در باز شد وبیرون رفتم تازه متوجه وخامت اوضاع شدم وفهمیدم که هوانه تنها ابری نیست، بلکه از غلظت ریز گردها تیره وتارشده است. دوباره ماشین را به پارکینگ هدایت کردم تا منهم سهمی در بهبودآلودگی هواداشته باشم .
به سرمسیر اصلی رفتم ومنتظر ایستادم بعداز20دقیقه از آمدن اتوبوس وتاکسی نا امید شدم وبه سرعت به سمت پارکینگ حرکت کردم. آنقدر غبار وآلودگی در هوا وجود داشت که به زحمت می توانستم تا40الی50متری راببینم برف پاک کن رازدم شاید دیدم بهتر شود در همین حین یک کامیون با سرعت از کنارم گذشت ودودغلیظی را به داخل ماشین فرستاد .شیشه را بالا کشیدم وبعد از کلی سرفه کردن کمی حالم جا آمد وبه مسیرم ادامه دادم.سوزش وخارش شدیدی در گلو ومجاری تنفسی احساس می کردم.در کنار جاده صف کارخانه های لاستیک سازی و صنایع دیگر که هنوز درداخل شهرها بودند دیده می شد که دود حاصل از سوخت های فسیلی از دودکشهای آنها خارج می شد. تصمیم گرفتم بعد از کار برای چک آلایندگی خودرو به مرکز مراجعه کنم(البته هنوز از چکاب قبلی یک ماه هم نگذشته)
در طول مسیر به ترافیک برخوردم اتومبیلهای تک سرنشین تمام مسیر را پر کرده بود .بعضی از افراد با بوق زدن های ممتد قصد باز کردن ترافیک راداشتندصد البته که کاری بیهوده انجام می دادند. بعد از مدتی راه باز شد ودوباره به مسیرم ادامه دادم .پشت چراغ راهنمایی ایستادم عابران پیاده ازخط کشی رد می شدند .عابران پیاده با ماسک پارچه ای وبرخی بدون ماسک وکودکانی که دست در دست پدرومادر حرکت می کردنددیده می شد.اخرین نفرها یک جانباز بود که خانمی صندلی اورا هدایت می کرد .کپسول اکسیژن در کنارصندلی چرخدارقرارداشت وماسکی روی صورت جانباز.
رادیو اتومبیل را روشن کردم وشبکه رادیو پیام را پیدا کردم. مجری ، با قطع برنامه اعلام کرد آلودگی هوا به دلیل ریز گردها وگرد وغبار در حد اضطرار قراردارد . از افراد مسن کودکان وبیماران قلبی وریوی می خواستندکه فقط در صورت کار ضروری از منزل خارج شوند.به فکر فرورفتم اگر بیماری ریوی ویا قلبی داشتم چندروز در ماه را میتوانستم به این دلیل به محل کار نروم ویا اصلا همچنین دلیلی منطقی به نظر می رسد؟کودکان کار که هرروز در خیابان هستند چه می شود؟بازنشستگانی که حقوقشان کفاف خرجشان را نمی دهد ومجبورند رانندگی کنند چه؟
در انتهای مسیر با جمعیت زیادی مواجه شدم شیشه را پایین کشیدم دیدم که پیرمردی در اثر آلودگی در کنار خیابان روی زمین افتاده وافراد با دوربین موبایل، این صحنه تاریخی را ثبت می کنندو…..
خیلی دیرم شده بود حتما امروز هم تاخیر می خورم به دلیل آلودگی مدارس تعطیل شده است ومادران فرزندانشان را به خیابان آورده اندو….
برای خلاقانه نوشتن می توان رویا بافت. هیچ محدویتی برای رویا قائل نشد. رویاها را با واقعیت وصله کرد. میشود طرحی رنگارنگ که جاندار است. من جدیدا با دیدن نقاشی و عکس و خودم را در ان تصور کردن می توانم ساعت ها بنویسم. حتی اگر طرح یک طرح خیالی باش. اتفاقا در این حالت نوشته هایم را بیشر دوست دارم.
آزاد نویسی را تا به حال امتحان نکردم چون یک غول سانسورچی درون دارم که خیلی توی هر مطلب سرک می کشه برای اینکه محدودش کنم آزاد نویسی را تمرین می کنم
تمرین بارش فکری
چگونه می توانم خلاقانه بنویسم؟
1- می توانم از کتاب ها استفاده کنم. این ساده ترین کار است.
2- می توانم از اجزای طبیعت بهره بگیرم .
3- می توانم از قصه زندگی مردم وام بگیرم .
4- می توانم سوژه هایی که در اطرافم می بینم سوژه نوشتن قرار دهم.
5- می توانم حتی یک برگ را در دست بگیرم و دربارهاش بنویسم .
6- می توانم درباره زندگی خودم شروع کنم و بنویسم. هر چند خیلی خلاقانه هم نبوده.
7- می توانم درباره یک فیلم بنویسم.
8- می توانم درباره شخصیت یک داستان بنویسم. خودم را جای او بگذارم و بنویسم.
9- می توانم خود را جای شخصیت یک فیلم بگذارم و بنویسم. اینکه اگر من بودم چکار می کردم و شروع کنم به نوشتن.
10- می توانم از روی تخت بیمارستان از زبان یک بیمار بنویسم.
11- می توانم از زبان تک تک افراد دارای یک شغل بنویسم. مثلا از زبان یک معلم و سختی هایش و لذت هایش بنویسم. می توانم از زبان یک پزشک بنویسم. حتی از زبان یک نانوا، یک کارگر ، و …
13- می توانم از زبان اشیای بی جان بنویسم.
14- می توانم از امیدواری آدم هایی که برای بدست آوردن موفقیت تا پای جان تلاش کرده اند بنویسم.از آن هایی که باوجود نقص های عضوی هرگز دست از تلاش بر نداشته اند.
داستان کوتاه از رانندگی در آلودگی هوا
چشم چشم را نمی بیند. هوا به جای خاک آلود بودن انگار سیاهی پس می دهد. دود و ریزگرد ها امانم را بریده است. اما هر روز مجوبرم مسیری را رانندگی کنم. برخی پیشهاد دادند که سوار اتوبوس های تند رو شوم. اما ایستگاه آن از منزل خیلی دور است. خلاصه مجبورم خودم رانندگی کنم. چاره ای نیست. به محل کار می رسم. سریع ماشین را پارک می کنم و خودم را از مهلکه آلودگی هوا و سیاهی و دود و چرک نجات می دهم. به طبقه یک و دو که می رسم می بینم همه همکاران ماسک زدندو یکی پس از دیگری سرفه می کنند. من انگار قسر در رفته ام. تنها کسی که سرفه نمی کند من هستم. خلاصه با یک سلام و احوال پرسی جمعی سرو ته چاق سلامتی را هم می وارم و آرام و بی صدا سر جایم می نشینم. ….
قصه به همین جا ختم نمی شود. حوصله حرف زدنو پاسخ گویی به ارباب رجوع را ندارم .احساس سنگینی سر و حالت تهوع می کنم. اما چاره ای ندارم تا روز را تمام کنم. به گمانم مسموم شده ام…
اگر ایده ای در ذهنم وجود دارد و حتی تکه هایی از داستان و یا متنی در ذهنم است و پایان آن هم در ذهنم تشکیل دادم باز هم می گذارم روی کاغذ به هم وصل شوند و روی چیزی تاکید نمی کنم
به عنوان مثال متنی که حدود یک هفته پیش نوشتم ایده ام این بود:
خیابان ها خلوت بود و روزی بود تعطیل و من دیرم شده بود باید به دیدن دوستم می رفتم و می خواستم زودتر برسم و شنیده بودم کوچه ای است این اطراف که میانبر است ولی نمی دانستم وجود دارد یا نه
در تصورات من داستانم اینجوری شروع می شد که
یک شخص اول دختری که دیرش شده بود و دنبال یک کوچه گمشده بود. تا با آن نجات پیدا کند
اما خودم را به آن گره نزدم به جای آن هر چه به ذهنم می رسید می نوشتم و گذاشتم بازی کند هر جا که می خواهد سرک بکشد و من همراه کودکی بودم که هر چیزی می بیند دستت را می گیرد و با خودش تو رامی کشد و تو با آن که کمی مرددی در رفتن با او و نمی دانی قرار است تو را کجا ببرد، خودت را آزاد می کنی و شل می کنی و با او می روی، می دانی اگر فشار آوری اتفاقی که می افتد کودک نمی تواند تو را با خود بکشد و من از روشهایی مانند طوفان فکری فردی، خوشه سازی و آزادنویسی استفاده کردم و سعی می کردم حتی یک لحظه هم از نوشتن نایستادم سخت بود گاهی در ذهنم آرام زمزمه می کردم خب انتخاب کن، قرار است مرا به کجا ببری اما سریع از ذهنم پاکش می کردم. و حرفی که میزنم به خاطر تجربه ای است که من از دو موفقیت و یک شکست بدست آوردم ( در واقع با آنکه ایده را خیلی دوست داشتم اما بعد از بیست صفحه آزاد نویسی باز هم به نتیجه نرسیدم و در نهایت رها شد .یکی ازدلایلش این بود که من می خواستم به او تکلیف کنم که کجا رود و روی یک موضوع تاکید می کردم ، تو باید اینجوری بری.)
در واقع موقع آزاد نویسی به نظر من هیچ پیش فرضی به جز ایده نباید داشت و بعد گذاشت خودش رشد کند هر طور که می خواهد و تو فقط دنبال روی او باشی و بنویسی . حتی ممکن است گاهی ایده ی اولیه ی نوشته یا داستان را تغییر داده باشد، از ایده به ایده می توان رسید
و وقتی بازنویسی متنم تمام شد، خبری از آن دختر نبود و فقط صدای خش خش گامهایش در قابی که در داستانم شکل داده بودم مانده بود:
عجله در پاییز: در خلوت صبح یک روز تعطیل، یکی از کوچه های شهر، خالی از آشنا و غریبه، پر شده بود از صدای بلبل و صدای برگهایی که گهواره وار با باد تکان می خوردند. در میان این برگ ها، بعضی با باد می رقصیدند و بر زمین می نشستند تا بر سر راه گام هایی که از دوردست ها صدای دویدنش شنیده میشد بیفتند و خرد شوند.
به نظر من، راهی برای نوشتن خلاقانه این است که: کتاب های داستان و کتاب های نمایشنامه و غیره را کند بخوانیم تصور کنیم، متن در ذهن تصور کنیم حتی گاهی خودت را بگذاری به جای شخصیت ها، گاهی نویسنده و در مورد اینکه چرا این حرف را زد و چه می خواست و این فرد چه شخصیتی دارد که این کار را می کند. برای خودمان تحلیل کنیم
من بیشتر از تکنیک طوفان فکری در نوشته هایم استفاده می کنم.اندکی در مورد ایده مورد نظرم می اندیشم،سپس قلم خود را به دست می گیرم و شروع به لغزاندن آن به روی کاغذ می کنم و هر آنچه رابه ذهنم می رسد،می نویسم.
اغلب اوقات در پایان نوشته هایم برای نتیجه گیری سوالاتی را مطرح می کنم و به آنها پاسخ می دهم و متن خود را به پایان می رسانم.
من گاهی که می خواهم کلمات را از انبار سر ریز شده درونم به بیرون پرتاب کنم اما هیچ جرقه ای از چگونگی آغازش به سردخانه مغزم اثر نمی کند، از تصویرسازی استفاده می کنم. تنها کافی است یک نگاه به تصاویر آلبوم دوست قدیمی “گوگل”جان انداخته یکی را دست چین کنم و سپس شاهد جنگ کلمات برای شروع آتش بازی باشم.
من از خوشه بندی برای نوشتن یک نمایشنامه استفاده کردم.موضوع را نوشتم وسط کاغذ و چند دقیقه به آن زل زدم.بیشتر شبیه جادوگری بود.انگار منتظر بودم مثل جومانجی یک دفعه چیز عجیب و غریبی از داخل صفحه بپرد بیرون و گلویم را بگیرد که چرا معطلی؟شروع کن دیگر.بعد دیدم نه! بهتر است یقه ی خودم را بچسبم قبل از این که یقه ام را بچسبند.باور کنید به همین اندازه به کلمه ی وسط کاغذ ایمان داشتم.شروع کردم به نوشتن کلمات.یک دفعه انگار طوفان شد.کلماتی می نوشتم که خودم خنده ام می گرفت که آدمِ حسابی! این ها چه ربطی به هم دارند اصلا؟! ولی محل ندادم.آن قدر نوشتم تا صفحه پر شد.دستم ایستاد و مغزم شروع به کار کرد.تازه ارتباط کلمه ها را با هم می فهمیدم.حتی اگر واقعا هم بی ربط بودند سعی کردم یک نقطه ی اتصال بسازم و همین طور هم شد.استعاره حسابی به کارم آمد.من اعتقاد دارم با استعاره می شود هیولای غرب را به مورچه ی شرق ربط داد و آب هم از آب تکان نخورد.باور ندارید؟ امتحان کنید!