چقدر نوشتن؟ فقط یک ساعت نوشتن.
مغز ما کامپیوتر نیست که بشود حافظهاش را پاک کرد و سرعتش را بالا برد و از هنگ کردنش جلوگیری کرد.
پس چه راهکاری وجود دارد؟
مغز ما مثل ساعت کار میکند و نمیشود جلوی فکر کردن را گرفت یا دکمه خاموشاش را زد.
پس چطور این همه ورودی را دستهبندی کنیم تا بتوانیم راحت به اطلاعات مورد نظر دسترسی پیدا کنیم؟
برای همین همه ما ناگذیریم به آزادنویسی رو بیاوریم.
آزادنویسی یعنی آزادانه هر چه دلت میخواهد بنویسی و هیچ محدودیتی وجود نداشته باشد تا بتوانی مغزت را سبک کنی و به افکارت سمت و جهت بدهی.
بفهمی چه چیزی داخل مغزت میگذرد.
اما خب در مورد کمیت آن سوالاتی مطرح میشود که به آن میپردازیم.
چطور است به جای یک ساعت چندتا پنج دقیقه بنویسم؟
گوشی مان را شاید صدبار چک کنیم پس شاید بتوانیم حداقل ده بار، پنج دقیقه بنویسیم.
این زمان وقتگیر نیست و به راحتی میشود در برنامه روزانه جا داد.
اما میبینیم جواب نمیدهد.
همان پنج دقیقه هم زمان شروعی میخواهد که برای خیلی از ما سخت است و به ما استرس میدهد چون منبع لازم را نداریم.
گوشی چک کردن منبع نمیخواهد.
حتا خواندن راحتتر از نوشتن است چون منبع برای شروع نمیخواهد.
شاهرخ مسکوب در روزها در راه میگوید:
«خواندن دشمن نوشتن است.»
چون از کتاب خواندن زیاد برای در رفتن از نوشتن به ستوه آمده بود.
من تازه کارم، میشود به جای یک ساعت، نیمساعت بنویسم؟
این سوال یاد سوالات مرجع تقلید مرا میاندازد که آیا ثواب به شما میرسد یا نه؟
بله میرسد. هر دقیقه که بنویسید خوب است.
اما یک ساعت پیوستهنویسی مزایای دیگری دارد که بعد به آن میپردازیم.
اصلن این یک ساعت ثمرهاش چیست؟
امروزه ما با بحران توجه و تمرکز رو به رو هستیم.
فقط هم گوشی و اینترنت نیست.
فیلم را هم نمیتوانیم یک سره ببینیم و فیلم سینمایی به سریال تبدیل میشود.
پشت چراغ قرمز هم نمیتوانیم صبر کنیم.
به سخنرانی نمیتوانیم تا پایان گوش کنیم.
تمرکز کافی در گوش دادن به دیگری نداریم.
با اینکار اهمیت یک ساعت کار مترکز رو درک میکنیم و عضلات شل شدهمان تقویت میشود.
سخت است در این یک ساعت نوشته به سامانی شکل بگیرد، چه کنم؟
قرار هم نیست شکل بگیرد. قرار است یک ساعت با خودمان خلوت کنیم.
از خودمان بپرسیم الان مشغول انجام چه کاری هستم؟ کدام کار بهتر است؟ معایب و مزایایش چیست؟ اصلن دغدغه من چیست؟
مشغولیت فکری من چیست؟ آیا ارزش فکر کردن دارد؟
من آدم پرمشغلهای هستم، چرا میگویی یک ساعت؟
درست است همه ما شلوغیم. مشغول انجام کارهایی هستیم که باید انجام دهیم.
اما اگر اهمیت موضوع را درک کنیم وقت را هم برایش جور میکنیم.
میتوانیم ساعتهای تلف شده را شناسایی کنیم و از آنها استفاده کنیم.
دیگر اینکه برای ما که دست به قلمیم میبینیم همهچیز را نوشتهایم و میمانیم دیگر چه بنویسیم. این ماندن و دست و پا زدن برای نوشتن بسیار سودمند است.
اصلن در این یک ساعت چی بنویسم؟
بگذارید باشعری از بیدل به این سوال جواب دهم.
کِلک هوس تو هر چه زاید بنویس
از نقطه و خط آنچه نماید بنویس
دارد این دشت سیاهی بسیار
هر چه به خیالت آید بنویس
میشود چندتا ایده برای یک ساعت نوشتن بدهی؟
چرا پیشنهاد هم میدهم.
۱. اصلن چه اصراری است جملات جدید بنویسی و رو به جلو حرکت کنی.
یک سری جملات تکراری بردار و سعی کن همان جملات را هر دفعه یک ذره تغییر دهی.
۲. موقع آزادنویسی در ورد یک صفحه دیگر هم باز کن. صفحه کلمه برداری که از کتابهای مختلف برداشتی. هر بار گیر کردی با یک کلمه از این صفحه چیزی بنویس. به این صورت دایره لغاتت هم گسترش پیدا میکند.
نگران نباش کم کم روشهای خودت را با بیشتر نوشتن پیدا میکنی.
یک ساعت نوشتن چیزی جز غر زدن است؟
دو نفر زمین را حفر میکنند. هر دو با دو کلنگ دیگر به گنج میرسند. یکی خسته میشود و دیگری ادامه میدهد.
مشکل جای دیگریست.
ما آدمهای بیچارهای هستیم که با سرگرمیها احاطه شدهایم. یک موبایل کنار دستمان است که میتوانیم با اینستا و یوتیوب و تویتر به دنیای رنگی وصل شویم.
آدمی عادت کرده است به پاداش و چیزهای توجه برانگیز برای همین یک ساعت نوشتن به او فشار میآورد. فکر کردن فشار میآورد و درد دارد.
چرا یک ساعت فکر کردن درد دارد؟
چون ما عادت کردیم مصرف کننده باشیم.
اگر در نوشتن جدی باشیم امکان ندارد احساس بیهودگی و پوچی نکنیم.
اگر نوشتن احساس ناتوانی و بیسواد بودن به ما ندهد یعنی دارد اشتباه پیش میرود.
پیشنهاد همراهی برای یک ساعت نوشتن
برای گزارش یک ساعت نوشتن، در کانال تلگرام #گزارش_رشد را سرچ کنید.
ما میتوانیم مشوق همدیگر برای ادامه دادن باشیم.
نویسنده: فائزه اعظمی
برای تماشای ویدیوی زیر این مقاله شیلترفکن خودتان را فعال کنید یا روی این لینک کلیک کنید و وارد یوتیوب مدرسه نویسندگی بشوید: