اغلب ما همواره به نوشتن یک ابرمقاله (بلاگ پست)، یک کتاب الکترونیکی، یا رمانی که ماهها و حتا سالهاست در ذهنمان مانده میاندیشیم. هر بار که یادمان میآید هنوز قدمی برای شروع این پروژهی مهم برنداشتهایم اندوهگین میشویم، حسرت میخوریم و شروع میکنیم به سرزنش کردن خودمان.
با هر بهانهای که برای طفره رفتن از نوشتن میتراشیم، زخمی تازه بر پیکرهی خلاقیتمان میزنیم. در بسیاری از مواقع این بهانهها در قالب گفتوگویی درونی بهوجود میآیند، مثلن: «من استعداد این کار رو دارم»، «توی این حرفه هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارم»، «اول باید یه دوره شرکت کنم»، «تا حداقل سه تا کتاب دربارهی این موضوع نخونم نمیتونم کاری کنم» و…
استیون پرسفیلد در کتاب نبرد هنرمند این کشمکشهای درونی و بیپایانی که سد راه خلاقیت ما میشوند را مقاومت مینامند و در صفحهبهصفحهی این کتاب ما را به نگرش و ابزارهایی مسلح میکند تا بتوانیم از دل این نبردهای همیشگی، پیروز بیرون آییم.
مقاومت چیست؟
اما سختی کار ما، به عنوان افرادی که به نوشتن علاقهمندیم در چیست؟ پرسفیلد در این باره میگوید که سختی کار ما مربوط به مرحلهی نوشتن نمیشود بلکه، مشکل مربوط به قسمت نشستن و شروع نوشتن است. اما چگونه میتوانیم بر این مشکل فائق آییم؟ این کتاب راه را به ما نشان میدهد اما پیش از آنکه بخشهایی از این کتاب را باهم بخوانیم به این سؤال پاسخ دهیم: «اصلن مقاومت چیه؟»
مقاومت احساسی درونیست که نمیتوانیم آن را از طریق حواس پنجگانهمان درک کنیم. مقاومت یک نیروی منفیست که تنها هدفش پرت کردن حواس ماست تا ما را از رفتن سراغ کاری که باید انجامش دهیم، بازدارد.
این مقاومت از کجا میآید؟
منشأ این مقاومت بر خلاف تصورمان درونیست. اگر بادقت به فرافکنیهایمان بنگریم، درمییابیم که این مقاومت از طرف همسر، فرزند، والدین، رئیس، جامعه، مشکلات اقتصادی و… نیست، بلکه کارخانهی تولید این مقاومت درونی، درون خودمان است.
مقاومت موذی است؛ به هر دری متوسل میشود تا شما را از انجام دادن کارتان بازدارد: شهادت دروغ میدهد، دروغ سرهم میکند، تحریف میکند، فریب میدهد، زور میگوید یا با چربزبانی شما را وادار میکند او را بپذیرید. مقاومت رنگبهرنگ است؛ هر شکلی به خود میگیرد تا شما را اغفال کند؛ مثل یک وکیل برایتان دلیل و مدرک میآورد یا مثل یک سارق مسلح هفتتیرش را رو به صورتتان نشانه میرود. مقاومت وجدان ندارد؛ هرچیزی را گرو میگذارد تا معامله سر بگیرد، بعد بهمحض اینکه رویتان را برگردانید به شما نارو میزند. اگر پیام مقاومت را درک نکنید، هرچه به سرتان بیاید حقتان است. مقاومت همیشه دروغ میگوید و همیشه پر از کثافت است.
ما چگونه میتوانیم از مقاومت به سود خودمان بهره ببریم؟
پرسفیلد مقاومت را به سوزنی مغناطیسیشده تشبیه میکند که وقتی روی سطح روغن شناور میشود، رو به شمال قرار میگیرد. مقاومت درست همان کاری را نشانه میگیرد که انجام دادنش بیش از هر کار دیگری به ما سود میرساند. برای همین میتوانیم از مقاومت به عنوان یک قطبنما استفاده کنیم و اجازه بدهیم ما را به سوی حرفهای راهنمایی کند که بیش از هرچیزی دلمان میخواهد در آن پیش برویم.
قاعدهی کلی این است که هرچه شغل یا عملی برای تکامل روحمان مهمتر باشد، در دنبال کردنش مقاومت بیشتری احساس میکنیم.
هدف مقاومت زخمی یا فلج کردن نیست؛ هدفش کشتن است. هدف آن جوهر وجود ماست: استعداد و روح ما، ودیعهی منحصربهفرد و ارزشمندی که با آن به دنیا آمدهایم و کسی جز ما آن را در اختیار ندارد. مقاومت یعنی کسبوکار. وقتی برای آن میجنگیم باید تا پای جان ادامه بدهیم.
مقاومت از چه تغذیه میکند؟
از ترس ما. وگرنه مقاومت هیچ قدرتی از خود ندارد. هر ذرهاش از ترس ما ریشه میگیرد. برای آنکه بتوانیم بر این مقاومت غلبه کنیم باید اول از همه با ترسهایمان مواجه شویم.
پیشنهاد: همین حالا قلم به دست بگیریم و فهرستی بنویسیم از تمام ترسهای فعلیمان
طفره رفتن متداولترین مظهر مقاومت است چون آسانترین راه توجیه است. به خودمان نمیگوییم: «هیچگاه سمفونیام را نخواهم نوشت.» بهجای آن میگوییم: «میخواهم سمفونیام را بنویسم، فقط این کار را از فردا شروع میکنم.» زیانبارترین جنبهی طفره رفتن این است که ممکن است تبدیل به عادت بشود. زندگیهای خود را به تعویق میاندازیم و این کار را تا بستر مرگ ادامه میدهیم. هیچگاه فراموش نکنید: درست در همین لحظه است که می توانیم زندگیهایمان را دگرگون سازیم. در گذشته چنین لحظهای وجود نداشت و بعدها هم پیش نخواهد آمد که قدرتی برای تغییر سرنوشتمان داشته باشیم. همین لحظه است که میتوانیم علیه مقاومت بشوریم.
دو نشانهای که به ما کمک میکنند در مقابل مقاومت بایستیم چه هستند؟
بیاعتمادی به خود و ترس تا حد مرگ.
- پرسفیلد بیاعتمادی به خود را مثل یک دوست میداند؛ چرا که آن نشانهای از امید و آرزو، و انعکاسی از عشق به کاریست که میل شدیدی به انجام دادنش داریم. او میگوید:
اگر زمانی از خود یا دوستانتان بپرسید: «آیا من واقعن یه نویسندهم؟» یا «آیا من واقعن هنرمندم؟» احتمال اینکه باشید بسیار است. هنرمند تقلبی کاملن از خودش مطمئن است در حالی که هنرمند واقعی بهحد مرگ میترسد.
- پرسفیلد فلج شدن بر اساس ترس را هم نشانهی خوبی میداند، چراکه میزان ترس ما با قدرت مقاومتمان ارتباط مستقیم دارد بنابراین، هرچه از انجام کاری بیشتر بترسیم، باید باور عمیقتری داشته باشیم که انجام آن کار برای رشد روح و توسعهی شخصیتمان مهم است.
حرفهایها فقط به انجام دادن وظیفهای متعهد میشوند که آنها را به دریاهای ناشناخته ببرد و وادارشان کند بخشهای ناشناختهی خود را کشف کنند. بنابراین فلج شدن تحت تأثیر ترس نشانهی خوبی است و به شما نشان میدهد باید چه کار بکنید.
نشانههای دیگر مقاومت چه هستند؟
یکی دیگر از نشانههای بیماری مقاومت، خیالپردازی دربارهی نتیجهی یک کار است. پرسفیلد این نوع تصورات وهمآلود را نشانهی تازهکاری میداند و معتقد است افراد حرفهای تنها روی انجام دادن کارشان تمرکز میکنند و کاری به نتیجه ندارند. آنها پاداششان را از دل انجام کار و از مسیری که بهسختی طی میکنند میگیرند.
بهانهتراشی دست راست مقاومت است. شغلش رهانیدن ما آدمهای بیدل و جرئت از شرمندگی انجام ندادن کارمان است. بهانهتراشی متخصص ماستمالی کردن مقاومت است. موذیگری بهانهتراشیهایی که مقاومت تحویل ما میدهد در این است که بسیاری از آنها درست بهنظر میرسند و معقول هستند. ممکن است واقعن همسرمان در هشتمین ماه بارداریاش باشد؛ ممکن است واقعن به وجودمان در خانه احتیاج داشته باشد. ممکن است ادارهمان در حال تغییر و تحولاتی باشد که ساعتهای طولانی وقتمان را بگیرد. در چنین اوضاعی واقعن منطقی بهنظر میرسد که اتمام مقالهمان را دستکم تا پس از تولد بچه به تعویق بیندازیم. البته مقاومت این مسئله را نادیده میگیرد که همهی اینها فریبکاری است. تولستوی ۱۳ فرزند داشت و جنگ و صلح را نوشت. لانس آرمسترانگ سرطان داشت و سه بار برندهی تور دوفرانس شد و خیلیهای دیگر.
سخن پایانی
بسیار خوب، تا همینجا کافیست. بیایید خواندن بخشهای بیشتری از این کتاب را به یک بهانهی تازه برای برنداشتن قدمی برای انجام مهمترین کار روزمان تبدیل نکنیم.
همین حالا دستبهکار شوید و نوشتن رمانی که مدتهاست به تعویق انداختهاید را بیاغازید، همین حالا پاراگراف اول مقالهی سایتتان را بنویسید، یا اگر هفتههاست که از یادگیری زبان طفره میروید همین حالا یوتیوب را باز کنید و یک معلم زبان نیتیو را دنبال کنید. همهی بهانهها را رها کنید، به نتیجهی کار نیندیشید و تمام هموغمتان را روی قدم کوچک و ضعیفی بگذارید که همین حالا میتوانید بردارید.
میتوانید داستان پیروزی کوچکی که بعد از خواندن این مقاله و با عملگراییتان تجربه کردید را در کامنتها با من بهاشتراک بگذارید، بیصبرانه منتظر خواندن شما هستم. من هم همین حالا دستبهکار میشوم و نوشتن ایبوکی که بیش از یک سال است از نوشتنش فرار میکنم را میآغازم.
نویسنده: پگاه جهانگیرنژاد