حالا شما، نویسندهی جوان، واقعن چیزی برای گفتن داری یا فقط فکر میکنی چیزی برای گفتن داری؟ اگر داری، هیچچیز نمیتواند مانع گفتنش بشود. اگر قابلیت فکر کردن به افکاری را داری که جهان دوست دارد بشنود، فرم اصلی بروز تفکر بیان است. اگر واضح فکر کنی، واضح خواهی نوشت. اگر افکارت ارزشمند باشند، نوشتهات هم ارزشمند خواهد بود. اما اگر بیانت ضعیف است، به این دلیل است که افکارت ضعیف است.
-جک لندن
دوست خوبم،
از آنجایی که هر دوی ما دغدغهی بهتر نوشتن داریم، تصمیم گرفتم نامهای برایت بنویسم تا بیشتر دربارهاش باهم گفتوگو کنیم. برای آن که در نوشتههایمان به وضوح بیشتری برسیم باید شفافاندیشیدن را یاد بگیریم. فرض کن به ما بگویند چشمانمان را ببیندیم و جادهی شمال را در یک صبح زمستانی که با مهای غلیظ پوشیده شده تصور کنیم. بعد از ما بخواهند فضای اطراف جاده را با جزئیات توصیف کنیم. به نظرت چیزی جز روایت آن مه غلیظ و حس ترس آمیخته با هیجانی که از طی کردن آن جاده داریم، در ذهنمان شکل میگیرد؟
نوشتن بدون وضوح ذهنی هم مثل توصیف همین جادهی مهآلود است. دلمان میخواهد نوشتهمان را با جزئیات بیشتر و تصویرسازیهای زنده غنا بخشیم اما مهای غلیظ نمیگذارد جز یک قدم آنطرفتر از خود را ببینیم.اما چطور میتوانیم از پس این مه برآییم؟
بیا یکدیگر را در این جاده رها نکنیم و بهجایش ضعفها و نقاط قوتمان را به هم یادآوری کنیم، دربارهی دغدغههایی که سد راهمان میشوند گفتوگو کنیم و از همه مهمتر، خودمان را بابت مسیری که تا اینجا پیمودهایم تشویق کنیم. اینگونه میتوانیم امیدوار باشیم که از این مسیر مهاندود به سلامت عبور میکنیم و به روزهایی میرسیم که آسمان آبی و آفتابیست.
ما تازه نویسندگی را آغاز کردهایم، کم خواندهایم و کم نوشتهایم پس طبیعیست اگر بیانمان ضعیف و نوشتههایمان سطحی باشد. اشکال از جایی شروع میشود که این ضعفها و کاستیها را به روی خود نیاوریم و عامدانه در سطح باقی بمانیم. باید از همین حالا بنای عمیق اندیشیدن و پرمایهنویسی را بگذاریم. بیا از نوشتن کمک بگیریم تا به شفافیت برسیم.
بیا در مرحلهی اول معنای وضوح را در لغتنامه پیدا کنیم: آشکار بودن؛ پیدایی؛ روشن شدن امر. در مرحلهی دوم، برای آن که موضوع برای ما روشن شود، باید اجزای سازندهاش را بشناسیم. برای مثال همین شفاف اندیشیدن را در نظر بگیر. برای آن که بتوانیم آن را ملموستر درک کنیم باید اول تحقیق کردن دربارهی چیستی آن را بیاغازیم. میتوانیم با این سؤال شروع کنیم: شفافاندیشیدن چیست؟
در مرحلهی سوم باید مؤلفههای آن را پیدا کنیم: شفافاندیشی چه ویژگیهایی دارد؟ و در مرحلهی چهارم سراغ بازدارندهها میرویم: چهچیزهایی مانع شفافاندیشی میشوند؟
بعد از آنکه توانستیم به این سه سؤال پاسخ دهیم درمییابیم که میزان دانشمان نسبت به موضوع بالاتر رفته، حالا بر آن تسلطی اولیه داریم و میتوانیم وارد مرحلهی بعد بشویم. در مرحلهی پنجم برداشت شخصیمان از موضوع را بیان میکنیم. دستبهقلم میشویم و دربارهی تفکرمان نسبت به شفافاندیشی مینویسیم. در این جا بهتر است به تجربهی زیستهمان برگردیم و مصداقهایی از شفاف اندیشیدن یا عدم وجود آن را پیدا کنیم؛ چه زمانی متوجه شدیم از رویارویی با ابهام حول محور موضوعی مشخص عاجز شدهایم؟ برای رفع این ابهام چه اقداماتی انجام دادهایم؟ آیا پیچیدگیها را نادیده گرفتیم و خیلی زود دست به تصمیمگیری زدهایم؟ یا تلاش کردهایم تا جایی که امکان دارد ابهامزدایی کنیم؟
در ششمین مرحله باید بکوشیم دغدغهمان را به سادهترین شکل ممکن، و به زبان و لحن خودمان بیان کنیم؛ میتوانیم از این بگوییم که چرا شفافاندیشی برایمان به دغدغهی مهمی بدل شده و برای رسیدن به آن چه راهکارهایی داریم.
بسیار خوب دوست خوبم، در طول این شش مرحله توانستیم یکی از مهمترین تمرینهای مربوط به پرمایهنویسی را باهم انجام دهیم: تمرین نقل به معنا یا نقل به مضمون.
نقل به معنا پایهی پرمایهنویسی است و به ما کمک میکند از برخورد سطحی با یک موضوع فاصله بگیریم، به جهان آن موضوع سفر کنیم و به آن از زوایای متعددی بنگریم. هر یک از این برخوردهای متفاوت سبب میشود یک لایه به عمق موضوع نزدیکتر بشویم. ما از نوشتن کمک میگیریم تا به واسطهی انجام چنین تمرینهایی، عضلات اندیشیدنمان را تقویت کنیم. بهمرور زمان با تقویت مهارت اندیشیدن، میتوانیم به بیانی واضح و قدرتمند دست یابیم.
بیا مراحل نقل به معنا را باهم مرور کنیم:
- اول از همه جمله یا متنی که میخواهیم در آن عمیق شویم را انتخاب میکنیم.
- بعد به سراغ لغتنامه میرویم تا با پیدا کردن معنای برخی واژهها، اطلاعات بیشتری دربارهی مضمون کلی جمله کسب کنیم. با انجام این کار انگار جمله را به اجزای کوچکترش تجزیه کردهایم.
- در مرحلهی بعد پرسیدن سؤالهایی حول محور موضوع اصلی جمله را میآغازیم و دستبهسرچ میشویم.
- سپس میکوشیم تجربههای شخصی خودمان حول محور آن موضوع را پیدا کنیم. در واقع دنبال مصداقهای عینیاش در زندگی میگردیم.
- و در نهایت تلاش میکنیم موضوع را به زبان خود و با لحن خودمان روایت کنیم. انگار در این مرحله موضوع را با بیان شخصی، به دنیای خود میآوریم.
دیدی؟ در عرض چند دقیقه توانستیم هم اطلاعات بیشتری دربارهی شفافاندیشی به دست آوریم و هم پرمایهنویسی را امتحان کنیم.
حالا که این مسیر را آغاز کردهایم، از تو میخواهم که گام زدن کنار من را ادامه بدهی؛ تمرین نقل به معنا را حداقل یک بار دیگر انجام دهی و از تجربهی این تمرین برایم بنویسی. بیصبرانه منتظر نامهات هستم.
پینوشت:
راستی، یادت نرود حین تحقیقاتی که حول محور یک موضوع انجام میدهی، و همینطور هنگام ویرایش و بازنویسی متنهایت، حتمن از این دو سایت ویژه کمک بگیری:
4 پاسخ
ممنون پگاه عزیز. خیلی مفید بود.
ممنونم از توجه ارزشمندتون خانم خلیقی عزیزم
چه مقاله خوبی بود مطمئنن با رعایت اینا میتونیم امید داشته باشیم که نویسنده خوبی بشیم.
گیابند عزیزم، ممنونم از توجه ارزشمند شما. آره، منم باهاتون همعقیدهم.