جمعه، ۱۲ بهمنماه در یک عصر زمستانی، در مدرسه نویسندگی به همراه جمعی از اعضای کارگاه نویسندگی، میزبان جواد مجابی بودیم.
دکتر جواد مجابی، شاعر، نویسنده، نقاش، طنزپرداز و روزنامهنگار از تجربیات خودش در مسیر پرفرازونشیب نوشتن و نویسندگی برای حاضران حرف زد:
کار اصلی من با نقاشی شروع شد و یک دوره طولانی حدوداً ۷۰ ساله را به نقاشی پرداختم، اما نقاشی برایم بیشتر یک مسئله شخصی بود و هیچوقت آنها را در نمایشگاه یا گالری عرضه نکردم.
بعدازآن میتوانم بگویم که تمام عمر من به خواندن و نوشتن گذشت. خواندن بیش از نوشتن.
سالهای خیلی زیادی را تقریباً هرروز یک کتاب یا نیمی از یک کتاب را میخواندم. ولع زیادی برای خواندن کتاب در زمینههای مختلف داشتم. مثلاً در ۱۵ سالگی که شاهنامه را میخواندم وسوسه شدم که داستان بیژن و منیژه را به نثر دربیاورم و در روزنامه چاپ کنم و چاپ هم شد.
همیشه معتقدم که خواندن و نوشتن باید بهموازات هم پیش برود و هیچ نویسندهای تا پایان عمر نباید از آموختن خودداری کند چون خواندنِ مداوم است که به ذهن ما مدد میرساند که دنیا را بهتر ببینیم و نوذهنی داشته باشیم. ذهن باید مرتب نو شود و خواندهها و مطالعات را بررسی کند.
من ۸۰ کتاب در زمینههای مختلف نوشتهام که ۷۰ تای آنها چاپ شده. تا سال ۵۷ در حدود ۱۰ کتاب نوشته بودم و از سال ۵۷ که به افتخار خانهنشینی نائل شدم بهطور متمرکز به نوشتن روی آوردم و سعی کردم که بهصورت حرفهای بنویسم.
شاید این یک برنامه خطرناک بوده. از یکسو خوشبینانه و از یکسو خطرناک.
به این معنا که درست است که در بعضی کشورها نوشتن، یک حرفه است ولی در ایران یک حرفه محسوب نمیشود.
یعنی وقتی کتابهای شما اجازه چاپ نگیرند این حرفه شما عملاً متوقف میشود؛ اما من به عواقب این قضیه فکر نکرده بودم که اگر من بنویسم و این آثار منتشر نشود بخشی از درآمدم را از دست میدهم. ولی به حالا که نگاه میکنم میبینم بهرغم تمام سختیهایی که وجود داشته هیچوقت از نوشتن باز نماندم. به دلیل اینکه شاید نوشتن امری ارادی نیست؛ نوشتن امری ناگزیر است.
یعنی یک نویسنده نمیتواند ننویسد.
یکی از معیارهایی که فرد میتواند با آن خودش را محک بزند این است که آیا میتواند ننویسد؟
اگر بیتاب شد و کلاً سیستم عصبی او به هم ریخت یعنی این فرد نیاز دارد که بنویسد.
همینطور که یک فوتبالیست نیاز دارد فوتبال بازی کند و هیچ راه دیگری را پیش روی خودش نمیبیند، نوشتن هم امری ناگزیر و غیرارادی است. مثل خیلی از حرفههای دیگر.
در آغاز ممکن است آدم فکر کند که خودش اراده کرده که نویسنده یا شاعر یا فیلمساز شود و این کار را انجام داده است اما اگر در آغاز کار هم ارادی به نظر برسد این ظاهر قضیه است. در باطن مغز شما، شما را به آن راه کشانده.
اما وقتی مسئله جدی شود برای شما مهمترین کار نوشتن، فیلمسازی یا ساختن موسیقی است.
یکبار در صحبتهایم با کیارستمی او گفت اگر تهیهکنندگان سینما میدانستند که چقدر از ساختن یک فیلم، بهعنوان یک کار روزمره لذت میبرم بهجای اینکه روی ما سرمایهگذاری کنند پولی هم از ما میگرفتند.
من بدون ساختن فیلم معنایی ندارم و این کار را بهسادگی انجام میدهم.
از بسیاری از افراد دیگر هم، چنین چیزی شنیدهام. مثل بهمن محصص.
من در کتاب «شکل نوشتنم هستم» میخواستم این مسئله را بیان کنم که ما مینویسیم و بهتدریج به شکل نوشتههای خودمان در میآییم و درنهایت بهصورت کتابهای خودمان در این روزگار باقی میمانیم.
اگر آدم بتواند در یک کاری دوام بیاورد _در یک امری که به قول اخوان عبثترین کار دنیاست، چون معتقد بود که شعر گفتن بیفایدهترین کار دنیاست و اینکه تو شعر میگویی برای دل خودت و یک عده هم میخوانند ولی ممکن است یک عده هم نخوانند یا اینکه بخوانند و نفهمند و تو در این میانه در هوا میمانی_ موفق خواهد شد.
بنابراین تو فقط اگر دوست داری میتوانی شعر بگویی. آن هم نه برای یک دوره کوتاه. در کوتاهمدت هرکسی انرژی دارد ولی ۴۰ سال شعر گفتن، ۵۰ سال نقاشی کردن، ۶۰ سال موسیقی ساختن و پاسخی نگرفتن و آسیبهای روزگار را تحمل کردن مسئلهای است که کمی جانسختی میخواهد و طبیعتاً کسی که از یک مسئله ناگزیر است بهطور طبیعی این کار را انجام میدهد و زیاد هم به دنبال سود و زیان آن نیست.
اصلاً یکی از تعریفهای ایرانی هنر، فارغ از سود و زیان بودن است؛ یعنی نه سودی دارد برای تو و نه زیانی. تو این کار را دوست داری و انجام میدهی.
مولوی میگوید:
فارغ از سودم و زیان چو عدم
تحفه بیسود و زیان که منم
در واقع اگر لذتِ آفریدن نبود هیچکدام از ما در این شرایط دشواری که وجود دارد نمیتوانستیم ادامه بدهیم.
فقط لذت آفرینش آدم را در یک موقعیتی قرار میدهد که این کار برایش مطلوبترین کار جهان میشود.
یکی از کارهای خوب در غرب این است که از نویسندگان میخواهند در مدارس و دانشگاهها حضور پیدا کنند و تجارب خودشان را در مورد نوشتن بگویند.
و خوشحالم که شما این کار را شروع کردید.
بنابراین در زمینه نوشتن خلاقه، نویسندگان تجربههای خودشان را با نسل بعدی در میان میگذارند و این انتقال تجربه خیلی مهم است.
اگرچه من معتقدم که تجربه هیچ کسی به درد کسی دیگر نمیخورد و هرکسی باید شخصاً تجربه کند. مثلاً ممکن است برای من در امر نوشتن، خواندن مسئلهای ضروری باشد ولی عدهای هستند که ممکن است مسئله خواندن برایشان مطرح نباشد بلکه سفر کردن یا تأملات برای آنها مفیدتر باشد.
ولی تقریباً آنچه من به یاد میآورم غالب نویسندگان بزرگ به استمرار خواندن و نوشتن خیلی تأکید داشتهاند.
مثلاً دهخدا در زمینه نوشتن و خواندن میگوید در ۴۰-۵۰ سال آخر عمرم چند روز فقط ننوشتم و کار نکردم. آن هم به دلایلی مانند مریضی یا مرگ مادرم.
این یعنی در کار خواندن و نوشتن نباید وقفه بیفتد. برای اینکه کاری حرفهای و دشوار است و شما باید دائماً در یک موقعیت آمادهباش باشید.
استمرار از این لحاظ مهم است که اگر فرد تنبلی کند و بگوید مثلاً یک هفته این کار را رها کنم این هفته به دو ماه یا دو سال کشیده میشود و دیگر به یاد نمیآوریم که کی تصمیم گرفتهایم استراحت کنیم و زمانی را برای تفریح بگذاریم.
حجم کارهای قدما نشان میدهد که آنها هیچگاه کار روزانه و مستمر را رها نکردهاند. مثلاً هدایت، با توجه به کارهایی که نوشته میتوان فهمید که چقدر کار میکرده، یا ساعدی. او از سال ۳۵ تا ۴۵ حدود ۳۰ کتاب نوشته است. کتابهایی که همه درخشان هستند و نشان میدهند او در تمام مدت سفر رفته، یادداشت برداشته، فکر کرده، خلق کرده و منتشر کرده.
خرافهای که بین اهل ادب وجود دارد این است که میگویند ما نمیتوانیم همیشه شعر بگوییم یا بنویسیم باید منتظر باشیم تا فرشته الهام بیاید.
فرشته الهامی در کار نیست. تو به مغز خودت خوراک میدهی و از او کار میخواهی. همین.
البته تربیت و آموزش ذهن هم بسیار دشوار است. ممکن است هرروز بنشینی اما چیزی ننویسی یا بنویسی اما ضعیف. هیچ ایرادی ندارد. باید آنقدر کار کنی، بخوانی و بنویسی که بعد از دو سال، سه سال یا حتی ۱۰ سال ذهن برای شعر یا داستان یا هر نوشته دیگری آماده شود.
من حدود ۱۵-۲۰ سال است که وقتی روبروی کامپیوتر مینشینم برای نوشتن نمیدانم آیا شعر خواهم نوشت یا داستان مینویسم یا فصلی از رمان خواهد بود.
شروع میکنم به نوشتن و جملاتی که میآید میگویند که امروز روز شعر است و سطر بعدی، بعدی را میآورد و هر پاراگراف پاراگراف بعدی را و اینطوری نوشته شکل میگیرد.
این نشان میدهد که ذهن آموخته شده و برای این کار تربیت شده.
البته برای اینکه ذهن شما مطلب و مضمون داشته باشد نیاز به تمرکز دائمی دارید؛ اما این مسئلهای است که این روزها برای نسل شما شاید کمی مشکل باشد.
افرادی داریم که ممکن است در حد هدایت و شاملو و … خلاق باشند اما آن ذهن مجموع، فراغت خاطر و بریدن از وقایع پیرامون برایشان فراهم نیست.
سالهاست که این اتفاق در زندگی ما نیفتاده به این دلیل که نوع زندگیها عوض شده است.
بنابراین اگر میخواهید یک هنرمند حرفهای شوید باید از تمام چیزهایی که ذهن شما را به هم میریزد پرهیز کنید.
مجابی بعد از انتقال تجربیات و دانش خود در زمینه نوشتن و آنچه به نویسنده کمک میکند، بخشهایی از رمان جدیدش به نام «دروازه» را برای حضار خواند.
پیشنهاد میکنیم که به بخش وبلاگ مدرسه نویسندگی رفته و از مطالب دیگری در این زمینه بهرمند شوید.
[box type=”shadow” align=”” class=”” width=””]
مطالب پیشنهادی:
آموزش نویسندگی در ۱۰ هفته
نویسندگی خلاق چیست
بررسی شغل نویسندگی
۱۷ تمرین نوشتن، برای نویسندگی
[/box]
13 پاسخ
بسیار عالی
درود بر شما بی نظیرید شما شاهین خان با مجموعه ی خوب و نوآورتون. عالی هستید و خدا رو شکر که هستید.
بسیار پست عالی ای بود خیلی مفید بود
نوشتن ایده برای نوشتن می آورد
حسودیم شد…
خیییلی هم حسودیم شد…
ولی یه روزی بالاخره میرسم…
درود بر شما. ممنون که ما را با این بزرگواران آشنا می کنید.
خواندن این مطالب بسیار برایم آموزنده بود دقیقا درست جایی قرار داشتم که وقت دریافت این مطالب بود ممنون و سپاس . فقط چطور میتونم من هم شرکت کنم هر جمعه؟ اطلاعی ندارم
مثل همیشه عالی و فوق العاده..