تقلید کنید! برای اینکه بتوانید در مسیر رشد قرار بگیرید باید بستر آن را برای خود فراهم نمایید. هیچ وقت تجربیات دیگران را دست کم نگیرید. همیشه به دنبال این باشید که بفهمید نویسندگان موفق چگونه مینویسند.
برای تبحر در نویسندگی نیاز به تقلید دارید، آنقدر این کار را تکرار کنید تا راز موفقیت نویسندگان بزرگ را کشف کنید و بتوانید سبک منحصربهفرد خود را پیدا کنید. تقلیدکردن فقط به سبک نوشتن منتهی نمیشود. از سبک زندگی، نوع تغذیه، عادتهای روزانه و پوشش نویسندگان دیگر و هر چیزی که باعث شود شرایط شما برای نوشتن بهتر گردد تقلید کنید.
وقتی به کارها و روشهای دیگران نگاه میکنیم با جهانی از تفاوتها مواجه میشویم و دیگر از اینکه روشِ خاص خودمان را داشته باشیم نمیترسیم. در این مقاله با بررسی عادتهای روزانه و برنامهی زندگی نویسندگان مشهور یاد میگیریم که چگونه یک نویسندهی موفق شویم. هر یک از این عادتها، نکات مهمی برای یادگیری دارند. به آنها توجه کنید و از هر کدام که فکر میکنید به درد شما میخورد استفاده نمایید.
نویسندگان موفق چگونه مینویسند
نوشتن را از الوین بروکس وایت تقلید کنیم
وقتی مینویسم، موسیقی گوش نمیدهم؛ چون نمیتوانم تمرکز کنم. اما همیشه اینطور نیستم. گاهی این توانایی را دارم که در اتاق نشیمن میان سروصدای خانوادهام تمرکز کنم و بنویسم. برای رفتن به زیرزمین و آشپزخانه باید از اتاق نشیمن بگذریم. اتاقِ شاد و روشنی است. با وجود تمام سروصداهایی که خانوادهام بدون توجه به من ایجاد میکنند، من این اتاق را برای نوشتن انتخاب کردهام.
وقتی این متن را خواندم اولین راز موفقیت نویسندگان بزرگ را کشف کردم که باید به جای اینکه به دنبال تغییر اطرافیانم برای رسیدن به خواستههایم باشم خودم را تغییر دهم. الوین بروکس شاعر و نویسندهی آمریکایی نمیتوانسته همهی خانواده را وادار به سکوت کند تا بتواند بنویسد. در عوض سعی کرده ذهن خود را کنترل نماید و اجازه نداده شرایط محیط مانع تفکر و نوشتن او شود. نویسندهای که منتظر فرصت ایدهآل برای نوشتن باشد، میمیرد و یک کلمه هم نمینویسد.
شما هم اگر شرایط مشابه بروکس دارید و بهانه برای ننوشتن میآورید، از او تقلید کنید. مسلم است بروکس برای رسیدن به این درجه از تمرکز، تمرین زیادی داشته.
نوشتن را از هاروکی موراکامی تقلید کنیم
این نویسندهی موفق ژاپنی در مورد اینکه چگونه یک نویسندهی موفق شویم اینگونه از خود میگوید: وقتی داستانی مینویسم، هر روز ساعت چهار از خواب بیدار میشوم و به مدت پنج الی شش ساعت کار میکنم. ظهر که میشود ده کیلومتر میدوم یا هزار و پانصد متر شنا میکنم. سپس مقداری کتاب میخوانم و موسیقی گوش میدهم. ساعت نه شب به خواب میروم.
این روال را بدون هیچ تغییری تا شش ماه ادامه میدهم. تکرار، به خودی خود مهمترین عامل است. این تکرار برای من به منزلهی هیپنوتیزم است. من خود را هیپنوتیزم میکنم تا به درک عمیقتری از ذهنم برسم.
برای پایبندی به استمرار ششماهه و یکساله برای نوشتن داستان، بایستی از قدرت جسمی بالایی هم برخوردار باشید. نوشتن رمان همانند تمرین بقاست. از این رو قدرت جسمی به اندازهی ظرافت هنری مهم و حیاتیست.
اگر بخواهم تقلیدی چشمبسته انجام بدهم، از روش هاروکی موراکامی تقلید میکنم. آنقدر فایده در سحرخیزی برای بالابردن توان جسمی و ذهنی وجود دارد که در زمان تحقیق دربارهی موضوع نویسندگان موفق چگونه مینویسند، آن را یکی از موثرترین تکنیکهای نویسندگان دیدم.
اگر شرایط شما مثل الوین بروکس است و خانوادهی شلوغ و پرجمعیتی دارید از روش موراکامی استفاده کنید. سحرخیز شوید. از خلوت صبحگاه برای نوشتن استفاده کنید و مستمر آن را ادامه دهید.
نوشتن را از ارنست همینگوی تقلید کنیم
وقتی روی کتابی کار میکنم، هر روز صبح بلافاصله بعد از طلوع آفتاب برمیخیزم و مینویسم. این موقع از صبح خنک است و کسی شما را نمیآزارد. سپس هر چه نوشتهام را میخوانم و از نقطهی قبلی که متوقف شده بودم شروع میکنم.
من نوشتن را ادامه میدهم تا جایی که به نقطهای برسم که میدانم بعدش چه اتفاقی میافتد. حال ادامه ماجرا را تا روز بعد در ذهنم زندگی میکنم و روز بعد دوباره همین روند را اجرا میکنم. من ساعت شش هر روز نوشتن را آغاز میکنم و ظهر یا پیش از آن به اتمام میرسانم.
راهکار شبیه عادت موراکامی است. یعنی صبح اول وقت بیدار شدن و نوشتن، اما دومین راز موفقیت نویسندگان بزرگ در همین سبکِ ارنست همینگوی میباشد. او زمانی که مشغول نوشتن نیست باز هم در ذهن خود مینویسد.
نویسنده بخش عظیمی از توانایی نوشتن را مدیون ساعاتی است که نمینویسد. در آن ساعاتِ ننوشتن، او مشغول ورزدادن داستان خود است و آن را رها نمیکند. نتیجه اینکه باید با نوشتههای خود زندگی کنید. ابتدا آن را در ذهن خود طراحی کنید و سپس در زمان نوشتن آن را پیریزی نمایید. ولی وقتی قلم شروع به نوشتن میکند، آن را آزاد بگذارید تا هر آنچه ذهن برنامهریزی کرده به نگارش درآورد.
نوشتن را از کرت ونگات تقلید کنیم
او در سال 1965 در نامهای به همسرش از عادات نویسندگیاش نوشته:
من ساعت 5:30 از خواب برمیخیزم و تا ساعت 8:00 کار میکنم. صبحانه را در خانه میخورم و تا ساعت 10:00 کار میکنم. سپس مقداری پیادهروی میکنم. به استخر شنای شهرداری که در همان نزدیکی است میروم. یک ساعت و نیم شنا میکنم. 11:45 به خانه برمیگردم. نامهها را میخوانم و ناهار میخورم. عصرها کارهای مربوط به مدرسه را انجام میدهم. وقتی ساعت 5:30 از مدرسه به خانه برمیگردم، ذهن به هم ریختهام را با نوشیدن بیحس میکنم. موسیقی جاز گوش میدهم و ساعت 10:00 به رختخواب میروم. من مدام ورزش میکنم.
با خواندن برنامه کرت ونگات نویسندهی علمی-تخیلینویس آمریکایی نکته جالبی را دربارهی اینکه نویسندگان موفق چگونه مینویسند متوجه میشویم. او هم مانند بقیه برنامهای منظم و روتین دارد اما نکتهی جالب در برنامهی او این است که از صبح ساعت 5/30 تا 10 مینویسد و تنها برنامهی متفرقهی او خوردن صبحانه است که احتمالاً اگر گرسنه نشود آن را هم نمیخورد و بیوقفه مینویسد. ولی بعد از اتمام کار به برنامههای دیگرش رسیدگی میکند.
دقت کنید، اگر هدفی انتخاب میکنیم نباید از سایر برنامههای زندگی غافل شویم. رشد یکجانبه فایدهای ندارد. باید طوری برنامهریزی کنیم که در همهی امور فعال باشیم. بهخصوص ارتباطاتی که با خانواده و دوستان برقرار میکنیم.
نوشتن را از جودی پیکولت تقلید کنیم
هفت کتاب جودی پیکولت، نویسندهی آمریکایی، رتبهی نخست پرفروشترینهای نیویورک تایمز را به دست آورده است. او در مصاحبهای با نوا چارنی در مورد اینکه چگونه یک نویسنده موفق شویم اینگونه گفته است:
من اعتقادی به بنبست ذهنی نویسنده ندارم. به یاد بیاورید وقتی را که در دانشگاه دچار این مشکل میشدید و مجبور بودید که صفحهای بنویسید. آیا مشکل خود به خود رفع نمیشد؟ بنبست ذهنی برای نویسنده آن است که بیش از حد زمان داشته باشد. اگر زمان محدودی در اختیار داشته باشید، به نوشتن مشغول میشوید. ممکن است که خوب ننویسید ولی میتوانید آن را اصلاح کنید. اما قادر نخواهید بود که صفحه خالی را بازنویسی کنید.
تعیین زمان برای هر برنامهای بهخصوص نویسندگی ضروری است. اینکه فکر کنیم برای نوشتن هر وقت دلمان خواست میتوانیم اقدام کنیم کاملاً رد میشود. نویسندگی روندی متفکرانه است. با مشخصکردن زمان برای نوشتن، قدرت نوشتاری و توان فکری نویسنده فعالتر میگردد. نویسندهای که هر وقت لازم شد و تا هر زمان که دلش خواست بنویسد دچار تنبلی ذهن میگردد.
سومین راز موفقیت نویسندگان بزرگ را به کار ببرید و سعی کنید برای نوشتن زمان شروع و اتمام مشخص کنید. بهفرض اگر قرار است مقالهای در سایت خود منتشر کنید در برنامهی خود مدت زمان لازم را بنویسید و خود را ملزم به شروع و اتمام نوشتن در وقت معین نمایید.
خودتان را با کم و زیاد کردن مهلت نوشتن مدام محک بزنید و سرعت قلمتان را تغییر دهید.
پیشنهاد ما: در مقالهی نوشتن یک کتاب چقدر طول می کشد؟ مفصل دربارهی تعیین مهلت نوشتن صحبت کردیم. توصیه میکنیم آن را بخوانید.
نوشتن را از مایا آنجلو تقلید کنیم
او در مصاحبه با نشریه «دیلی بیست» سال 2013 راجعبه موضوع نویسندگان موفق چگونه مینویسند گفته است:
من اتاقی را در یک هتل رزرو کردهام. هر روز ساعت 6:30 به آنجا میروم. اتاق خوابی با یک تخت، میز و یک حمام دارم. یک لغتنامهی مترادف و متضاد و یک لغتنامهی معمولی و کتاب مقدس را نیز به همراه دارم و بازیهایی مثل پازل برای آنکه ذهن کوچکم را مشغول کنم. مادربزرگم این نام را به من یاد داد. من از حرفهایش اینطور فهمیدم که ما یک ذهن کوچک داریم که ما را مشغول میکند و یک ذهن بزرگ داریم که به ما اجازه میدهد عمیق فکر کنیم.
من تمام وسایل تزیینی را از اتاق بیرون بردهام. از مسئول هتل خواستهام وارد اتاق من نشود. هر دو ماه یکبار نامهای از زیر در میاندازند که نوشته: «خانم آنجلو عزیز، اجازه بدهید ملافهها را عوض کنیم. چون به گمانمان کپک زدهاند.»
هرگز آنجا نمیخوابم. ساعت دو آنجا را ترک میکنم و به خانه میروم تا آنچه نوشتهام را بخوانم و بازنویسی کنم.
نکتهی جالب از روش نویسندگی مایا آنجلو شاعر و خاطرهنویس امریکایی این است که تا جایی که میتوانیم باید حواسپرتیهای زمان نوشتن را کم کنیم. تمرکز روی نویسندگی چهارمین راز موفقیت نویسندگان بزرگ است. بهخصوص در دورهی کنونی که به آن عصر حواسپرتیها گفته میشود. باید مراقب باشیم تا مدام از مسیر خود منحرف نشویم.
نوشتن را از باربارا کینگزلاور تقلید کنیم
نامزد جایزهی پولیتزر، کتابهای زیادی منتشر کرده که 9 کتاب اخیر او در لیست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار گرفتهاند. طی مصاحبهای در سال 2012 او در مورد عادات روزانهاش به عنوان یک مادر و نویسنده اینچنین میگوید:
من ساعت چهار صبح بیدار میشوم. از آنجایی که ذهنم پر از کلمات است بایستی به سراغ میز کار بروم و بنویسم. مطالب زیادی مینویسم درحالیکه میدانم باید آنها را دور بریزم ولی این کار همیشگی من است. من پیش از نوشتن صفحهی اول داستانم باید صدها صفحه بنویسم. من در طول این دوران هم مادر بودهام و هم یک نویسنده. از این رو مجبور بودم که این دو کار را با هم انجام بدهم. به هنگام خردسالیِ فرزندانم نوشتن دشوار بود. ولی هر چه بزرگتر شدند، کار برایم آسانتر شد.
به عنوان یک مادر، زمان نوشتن من محدود بود. از سویی دیگر، از خانوادهام متشکرم به خاطر این که من را مجبور میکنند تا کار را رها کنم و شام درست کنم. این یک اجبار درست است.
اگر به این دو نکتهی مهم در روش باربارا کینگزلاور دقت کنیم بهتر میفهمیم که چگونه یک نویسندهی موفق شویم. نکتهی اول اینکه نویسندگی فقط نوشتن کتاب یا مقاله نیست.
نکته دوم اینکه آزادنویسی و یادداشتهای روزانه که بارها از آن در مدرسه نویسندگی نام بردیم، نوعی نویسندگی است. هر چیزی که مینویسیم جزو نویسندگی ما به حساب میآید. میتوانیم ایدههای خوب و خلاقانهای از دل آزادنویسی و یادداشتهای روزانه بدست آوریم.
پیشنهاد ما: اگر ایده برای نوشتن کتاب لازم دارید، توصیهی ما خواندن این مقالات است.
چگونه ایده، برای نوشتن کتاب پیدا کنیم؟
نویسندگان بزرگ چگونه ایده برای نوشتن کتاب پیدا کردند؟
نوشتن را از ناتان انگلندر تقلید کنیم
برندهی جایزهی داستان کوتاه در مصاحبهای در مورد اینکه نویسندگان موفق چگونه مینویسند از تلاشش در باب حذف تمام حواسپرتیها از روتین روزانهاش میگوید:
اگر میخواهید کار تمام شود بایستی یاد بگیرید که از آن جدا شوید. نه پیام، نه ایمیل، نه فیسبوک و نه اینستاگرام نباید باعث حواسپرتیتان شوند. من زمانی طولانی را با گوشیهای ضد صدا مینویسم. حتی اگر خانه ساکت باشد.
یکی ازعوامل مشغولیتهای کاذب مردمان امروز موبایل است. گاهی اوقات افراد با اطلاعات جسته و گریختهای که از گوشی موبایل خود به دست میآورند دچار توهم آگاهی و دانستن میشوند، در حالیکه آنها فقط یک سری موضوعات را که شاید درست هم نباشند در حد سطحی و خیلی ابتدایی یاد میگیرند و تفکرشان عمق ندارد.
پنجمین راز موفقیت نویسندگان بزرگ را باید اینگونه تعریف کنیم: داشتن نظم، تمرکز، تلاش بیوقفه، بدون توجه به حواسپرتیها.
نوشتن از کارا راسل تقلید کنیم
او تنها یک کتاب نوشته ولی همین کتاب نامزد نهایی جایزه پولیتزر بوده است. در مصاحبهی نشریهی «دیلی بیست» او از جدال خود برای غلبه بر حواسپرتی و نوشتن میگوید:
بسیاری از نویسندگان سعی میکنند تعداد حروف مشخصی را در روز بنویسند ولی ملاک برای من مدت زمانی است که در دنیای داستانیام میگذرانم. من مقدار زیادی مینویسم ولی حجم برای من ملاک مناسبی نیست. از خودم میپرسم آیا میتوانم بدون آنکه میز کار خود را ترک کنم و حواسم پرت شود، پنج یا شش ساعت بنویسم؟
من به این نتیجه رسیدهام که حضور ذهنی و تمرکز پای میز کار ارزش بالاتری دارد. فقط باید به نوشتن ادامه دهید و آن را زود ارزیابی نکنید.
برای آنکه بفهمیم چگونه یک نویسندهی موفق شویم نباید از نوشتن بترسیم. این راهی است که کارا راسل به ما یاد میدهد. که از بد نوشتن نترسیم. اجازه دهیم که مزخرف بنویسم.
الزاماً نباید تمام نوشتههای ما درست و بیخطا باشد و تبدیل به یک اثر منحصربهفرد شود. نباید فکر کنیم با یکبار نوشتن، کار ما تمام میشود. باید با این واقعیت کنار بیاییم که قرار است نود درصد آنچه مینویسیم دور ریخته شود. از بد نوشتن لذت ببریم.
نوشتن را از آرنولد استفان جیکوبز تقلید کنیم
او در مصاحبه با مجموعهی «من چگونه مینویسم» در مورد عادات روزانه نویسندگیاش سخن میگوید و راهکارهای خوبی برای اینکه چگونه یک نویسنده موفق شویم، ارائه میدهد:
بچههایم من را بیدار میکنند. برایشان صبحانه درست میکنم و آنها را به مدرسه میبرم. سپس به خانه بازمیگردم. آنگاه خود را مجبور میکنم که دسترسیام را به اینترنت قطع کنم تا از طوفان اطلاعات در امان باشم.
من ابتدا یک طرح کلی مینویسم و سپس جزئیات را به آن میافزایم. سپس نسخهی دیگری با جزئیات بیشتر اضافه میکنم تا در نهایت یک کتاب نوشته شود.
من روی تردمیل هم مینویسم. این تمرین را زمانی آغاز کردم که دکتر به من گفت «نشستن نوع جدید سیگار کشیدن است.»
خواندن عادتهای جیکوبز دید جالبی از اینکه نویسندگان موفق چگونه مینویسند به ما ارائه میدهد.
او یاد میدهد که در هر حالتی ایدهپردازی کنیم. ابتدا همین که ایده خلق شود کافی است. بعد زمان داریم که در حین نوشتن و تکمیل داستان، به مرور به جزئیات و گسترش محتوا بپردازیم.
نوشتن را از خالد حسینی تقلید کنیم
این نویسندهی افغانی-آمریکایی با بیان عادات نویسندگی خود ششمین راز موفقیت نویسندگان بزرگ را اینگونه آشکار میکند:
داشتن طرح کلی را دوست ندارم. پیشنویس اولیه من افتضاح و ناامیدکننده است؛ چون آنطور که میخواهم از آب در نمیآید. ولی بازنویسی برایم اهمیت زیادی دارد. هر آنچه که فراموش کردم را اضافه میکنم، تغییرات اساسی میدهم و دوباره مینویسم. مخاطب داستانم خودم هستم. داستانی را مینویسم که خودم دوست دارم. غیرممکن است بدانیم دیگران چه میخواهند. از این رو وقت را هدر نمیدهم و از آنچه دوست دارم مینویسم.
در این روش خالد حسینی اشاره میکند که راضی کردن همه سخت است. نویسنده برای ارائهی یک فکر و گسترش یک عقیده و نظر مینویسد. پس نباید زیاد به دنبال جلب نظر دیگران باشیم.
در متنی که مینویسیم اگر به موضوع درست بپردازیم مخاطبانش پیدا میشوند. پس، از اینکه آیا کسی کتاب ما را میخواند یا نه نترسیم.
به نظر بهترین پاسخ برای اینکه چگونه یک نویسندهی موفق شویم را پیدا کردیم. فقط کافی است که درست بنویسیم و قضاوت را برای بعد از انتشار، به عهدهی خواننده بگذاریم.
در پایان
خواندن زندگینامهها و آشنایی با عادتها و کارهای خوب و بد دیگران فقط جنبهی سرگرمی ندارد. بلکه وقتی میفهمیم نویسندگان موفق چگونه مینویسند، به این نتیجه میرسیم که هزار راه برای انجام کارها وجود دارد و اگر دیگران میتوانند، پس ما هم میتوانیم. آدمهای بسیاری هستند که میگویند کتابی درون ذهنمان شکل گرفته ولی هرگز آن را ننوشتهاند. اگر میخواهید نویسنده شوید باید هر روز بنویسید. راز موفقیت نویسندگان بزرگ در هر روز نوشتن است.
دربارهی عادتهای نویسندههای دیگر باز هم بخوانید:
نویسندگان بزرگ چگونه ایده برای نوشتن پیدا می کردند؟