شخصیت سازی در داستان نویسی
داستان نویسی و داستانسرایی یکی از قدرتهای نویسندگان محسوب میگردد. خلق شخصیتهای تاثیر گذار و در عین حال خاص اهمیت زیادی برای هر نویسنده دارد.
یکی از راههایی که میتوانیم شخصیتهای خوبی برای داستانهای خود خلق کنیم آشنایی با شخصیتهای ثابت، شناخته شده و جهانی هستند.
وقتی بدانیم الگوهایی برای خلق شخصیت وجود دارند که با کمی ذوق هنری و نویسندگی میتوانیم آنها را به اسطورههایی فراموش نشدنی تبدیل کنیم دیگر براحتی داستان خود را مینویسیم. دغدغه جاهای خالی در داستانِ خود را نداریم و صحنههای داستان یکی بعد از دیگری ساخته خواهند شد.
با این مقدمه میخواهیم شما را با 12 الگوی شخصیتی که آنها را به نام کهن الگوهای شخصیتی یونگ مینامند آشنا کنیم. شناخت و درک این کهن الگوها برای بالابردن کیفیت داستان نویسی و نویسندگی اهمیت زیادی دارد.
پیشنهاد ما: در اینجا در باره «10 گام چگونگی نوشتن یک داستان خوب » را بخوانید
چرا به آنها نام کهن الگو داده شده است؟ اجازه دهید ابتداء تکتک آنها را معرفی کنیم بعد علت این نامگذاری را هم توضیح میدهیم.
12 کهن الگوهای شخصیتی کارل یونگ
کارل یونگ، روانپزشک و روانکاو سوئیسی، معتقد بود که داستانسرایی و اسطورهسازی بخشی جداییناپذیر از داستان بشریت و رشد او میباشد. به نظر او در مرکز داستانهای ما شخصیتهایی قرار دارند که بدون در نظر گرفتن فرهنگ، رسوم یا زبان، بارها و بارها در داستانهایمان ظاهر میشوند و برای همه مردم جدا از موقعیت، شرایط و جغرافیا قابل درک و پذیرش میباشند.
به نوعی وجود این کهن الگوها یعنی بخشی از درک و شناخت غرایز ما به عنوان انسان و یادآور اصالت وجودی خودمان هستند. استفاده از آنها در داستانهایمان باعث زنده شدن غریزه درونی در مخاطب و همراهی و همدلی او تا انتهای داستان میگردد.
آنچه در این مقاله به آن میپردازیم بررسی همین کهن الگوهای شخصیتی هستند و شما با شناخت این الگوها میتوانید برای شخصیت سازی در نوشتن داستانهای خود استفاده کنید. روشی امتحان شده که بسیاری از رمان نویسان موفق دنیا از آن برای نوشتن داستانهایی ماندگار و خلاقانه استفاده کردند.
کهن الگو یا آرکتایپ – Archetype چیست؟
به زبانی ساده کهن الگوهای شخصیتی یا آرکتایپ Archetype که یونگ به آنها اشاره دارد مجموعهای از ویژگیها، الگوها و خصوصیات رفتاری برتر و شناخته شده جهانی هستند که از بدو تولد با ما بوده و در زندگی ما هستند به همین دلیل برای ما به راحتی قابل درک و شناسایی هستند.
این الگوها منحصر به فرد و ویژه نیستند بلکه مانند سایر مردمِ معمولی، نقاط قوت و ضعفی دارند. اینگونه نیست که تفاوتی با دیگران داشته باشند. اگر قرار باشد کهن الگوها نزدیک به شخصیتهای انسانی نباشند و با مردم فرق اساسی داشته باشند قطعا آن تاثیرگذاری لازم را نخواهند داشت چرا که مردم همیشه آنها را بعنوان الگوهایی منحصر به فرد و دست نیافتنی میبینند.
در حالیکه کهن الگوها برای همه مردم قابل لمس میباشند انگار از نسلی به نسل دیگر منتقل شده اند. فرضا الگوهای شخصیتی قهرمان که به روایت تاریخ در قرون وسطی شناخته شده بودند، اکنون نیز هستند.
وقتی اسم «قهرمان» آورده میشود، به صورت ناخودآگاه و بدون تفکر قبلی، کسی را در نظر میآوریم که برای خیر و نیکی میجنگد، کسی که آرزو میکنیم پیروز شود.
به جرات میتوان گفت تقریباً تمام داستانها بر اساس کهن الگوهای شخصیتی ساخته میشوند. علت کهن الگو نامیدن آنها نیز همین قدمت و ریشهای بودن الگوهاست.
کهن الگوهای شخصیتی کارل یونگ چرا اهمیت دارند؟
شناخت کهنالگوها از این جهت اهمیت دارد که به نویسنده کمک میکنند شخصیتهایی را خلق کند که مخاطب بتواند با آنها ارتباط بگیرد. شخصیتهایی که باورپذیر و قابل درک باشند.
کمک گرفتن از کهنالگوها باعث میشود مخاطب بتواند پا در فضای داستان بگذارد و جهان شخصیتهای قصه را بهتر درک کند.
یکی از مهمترین چالشهای نویسندهها، خلق شخصیتهایی باورپذیر و درک شدنی است. شخصیتهایی که رفتارهایشان توجیه منطقی داشته باشد و مشابه رفتار سایرین، در شرایط مشابه باشد. در واقع قهرمان قصه از انسانهای دیگر جدا نیست و خلق چنین شخصیتی برای هر نویسندهای، یک چالش جدی محسوب میشود.
یادگیری کهنالگوها به ما کمک میکند تا مطمئن شویم شخصیتهایی که خلق کردهایم، یکپارچه هستند و ویژگیهای متعارضی ندارند. کهنالگو طرحی را در اختیار ما قرار میدهد تا مطمئن شویم، خوانندگان رفتار قهرمانِ قصه را باور میکنند و میپذیرند؛ چرا که رفتار شخصیت قصه، ناشی از یک مجموعه خصلتهای روانی یکپارچه است.
در ادامه مفصل به ۱۲ کهنالگو میپردازیم و با ذکر مثالهایی از ادبیاتِ داستانی و فرهنگهای متداول تعریف خواهند شد.
نکته: ضمنا موضوع کهنالگوها با عناصر اساسی داستان همچون پیرنگ که به واسطهی آن داستان طرحریزی میشود، ارتباط تنگاتنگ و قابل توجهای دارد.
تفاوت کهن الگوهای شخصیتی با شخصیتهای کلیشهای چیست؟
اگرچه کهن الگوها نمونه معمولی از انواع خاصی از شخصیتها هستند، اما آنها شخصیتهای کلیشهای نیستند. کلیشهها شخصیتهای بیش از حد ساده شدهای هستند که معمولاً با تعداد کمی از ویژگیها تعریف میشوند و اغلب برای کاریکاتورهای منفی در نظر گرفته میشوند. شخصیتهایی که برای ایجاد هرجومرج، بهخصوص در جلوههای کمیک و طنز داستانها استفاده میشوند. آنها برای مخاطب آشنا هستند و حدس زدن رفتار بعدی آنها کار سختی نیست.
برای اینکه داستان ما گرفتار این نوع شخصیتها نشود هر چند آنها هم برای داستان لازم هستند، باید کهنالگوهای شخصیتی را بشناسیم تا به کمک آنها شخصیتهایی حقیقی و قابل درک برای خواننده خلق کنیم. شخصیتهایی که رفتارهایشان بر خلاف شخصیتهای کلیشهای قابل پیشبینی نباشد.
۱۲ شخصیت کهن الگو در داستان نویسی
یونگ معتقد بود به طور کلی ۱۲ کهنالگوی شخصیتی وجود دارد و هر کدام ویژگیها و انگیزههای خاص خودشان را دارند.
۱- شخصیت فرمانروا
فرمانروا کسی است که غرق در قدرت خود شده، حتی ممکن است خود را از پا درآورد. او همواره برای خود رقیب میتراشد و آماده است تا به میدان نبرد برود. معتقد است باید همیشه پیروز میدان باشد، این کهنالگو در طرح داستان فرصتهای بیشماری را خلق میکند، معمولن به عنوان ضد قهرمان در داستان ظاهر میشود.
مثال بارز1: کاراکتر «تونی سوپرانو» در سریال «خانوادهی سوپرانو» و یا «والتروایت» در مجموعهی «بریکینگ بد».
مهمترین نقطهقوت این کهنالگو، جایگاه و قدرت تدبیر اوست. او کاریزماتیک است و مهارتهای لازم را برای یک رهبر موفق بودن دارد. ممکن است دچار نوعی سوءظن باشد و گمان کند دیگران درحال تبانی هستند تا قدرت او را تصاحب کنند. او کمی محتاط است و چندان شباهتی با سایر انسانهای اطرافش ندارد.
مثال بارز2: کهنالگوی فرمانروا را در داستان «دانبار» اثر «ادوارد سنتبین» که بر اساس نمایشنامهی شاهلیر نوشته شده، میتوانیم ببینیم.
مثال بارز3: نمونه دیگر کاراکتر «پرستلی» در رمان «شیطان پرادا میپوشد» یا کاراکتر «جفری برنتون» در رمان « آوای یخ و آتش».
نکته: کهنالگوی فرمانروا را میتوان در داستان، در قالب یک رئیس، رهبر، پادشاه و یا یک وزیر قرار داد.
۲-کهنالگوی خالق
آنها در قالب یک هنرمند ظاهر میشوند. چیزهایی خلق میکنند که الهامبخش و ماندگار هستند. همواره به دنبال این هستند تا ارزشی را از طریق هنرشان القا کنند. هنرهای مثل نقاشی، موسیقی و یا مجمسهسازی.
مهمترین نقطهی قوت کهنالگوی خالق، خلاقیت اوست، مهارت ذاتی و ژرفاندیشیاش در درک عمیق رویدادها از دیگر نقاط قوت این کهنالگوست. البته نقطهضعفهایی هم دارد، میل به قربانی شدن در راه آرمان و یکدندگی بیش از حد برای نیل به اهداف والاتر مهمترین نقطهضعف اوست.
مثال بارز4: کاراکتر «دکتر جکیل» در داستان «دکتر جکیل و آقای هاید»، «پدر ژپتو» در داستان «پینوکیو»، «خالق سیارهها» در داستان «راهنمای کهکشانها» اثر داگلاس آدامز.
نکته: کهنالگوی خالق را میتوانید برای شخصیتهای مخترع، مبتکر، موزیسین یا نویسنده در داستان استفاده کنید.
۳-کهنالگوی حکیم
او خردمندی است که دانش خود را ارائه میدهد و در اختیار دیگران میگذارد. معمولن از دانش خود برای جلوگیری از هرجومرج استفاده میکند و یا آن را در اختیار دیگری قرار میدهد تا شانس او را برای رسیدن به موفقیت افزایش دهد. این کهنالگو نقش یک مربی یا مشاور را برای قهرمان قصه بازی میکند.
بزرگترین نقطهقوت این کهنالگو، خردمندی است، که باعث میشود درک بالایی داشته باشد.
نکته: شخصیتهایی همچون کارشناس، معلم، دانشمند و یا مشاور را به این کهن الگو بدهید.
۴-کهنالگوی معصوم
کسی است که همهی خوبیهای جهان را در خود جمع کرده است. به نوعی از ناخالصی منزّه است، همواره برای خود و دیگران آرزوی شادمانی دارد. معمولن در قالب یک کودک نشان داده میشود.
از کهنالگوی معصوم برای ایجاد احساس شفقت در خوانندهگان، حتی آنهایی که بیتفاوت هستند، استفاده میشود. البته این کهنالگو مصون از رنجکشیدن نیست و ممکن است در فضای داستان با چالشهای هولناکی نیز مواجه شود.
مثال بارز5: کاراکتر «تینی تیم» در داستان «سرود کریسمس».
مهمترین نقطهقوت این کهنالگو، اخلاقمدار بودن، صفا و یکرنگی است. او همیشه مهربان و البته محبوب است. نقطهضعف او سادهلوحی و نداشتن مهارتهای لازم در روبهرو شدن با چالشها و حل بحران است، همین باعث میشود به شدت آسیبپذیر باشد.
مثال بارز6: کاراکتر «پیپین» در «ارباب حلقهها»، کاراکتر «دوری» در انیمیشنِ «در جستجوی نمو» و همچنین کاراکتر «لایرا» در داستان «نیروی اهریمنی» (البته لایرا در طول داستان از کهنالگوی معصوم، به قهرمان تبدیل شد.)
نکته: کهنالگوی معصوم، در داستانها در نقشهای کودک، نوجوان، عارف و یا یک شخصیت سادهلوح نشان داده میشود.
۵-کهنالگوی جوینده
این الگو نماد یک انسان ریسکپذیر و همواره در طلب کشف گذشتهی نامعلوم و مبهم است. مدام به سمت تجربههای جدید میرود و خواهان آزادی بیشتر است. بزرگترین نقطهقوت او حس کنجکاوی ذاتیاش است. او به دنبال یافتن پاسخ سوالات میرود و به توسعهی فردی اهمیت زیادی میدهد.
نقطهضعف او میل به بیهدفی است و همین خصلت او را مستعد این میکند که وصلهی ناجور شناخته شود؛ بهخصوص که نمیتوانند دوست یا پارتنر قابل اتکایی باشند.
مثال بارز7: برای این کهنالگو: کاراکتر «ادیسیوس» در داستان «ادیسه»، کاراکتر «آریل» در داستان «پری کوچک دریایی»، کاراکتر «جیمز» در داستان «جیمز و هلوی غولپیکر».
نکته: کهنالگوی جوینده ممکن است در قالب مکتشف، خانهبهدوش یا یک مسافر در داستان بیاید.
۶-کهنالگوی طغیانگر
شخصیتی که با این ذهنیت زندگی میکند، که قوانین وجود دارند برای اینکه شکسته شوند. همواره میل و کششی درونی او را به سمت نقض قوانین هدایت میکند. برای کارش یک یا دو دلیل مقدماتی مانند انتقام و یا طغیان نیاز دارد . تا جای ممکن به قوانین بیاعتناست.
معمولن سرکردهی یک گروه شورشی است و برای سرنگونی وضعیت موجود تلاش میکند. مهمترین نقطهقوت او استقلالی است که دارد، او برای رسیدن به اهدافش، لجوج و سرسخت است. این ویژگیها ممکن است او را کمی خودشیفته نشان دهد و دست به اعمال مجرمانه بزند. اگر انگیزهی خود را برای رسیدن به اهدافش از دست بدهد، تمایلش برای کشیده شدن به سمت رفتارهای مجرمانه بیشتر میشود.
مثال بارز8: کاراکتر «کتنیس» در داستان «بازی گرسنگی»، یا «رابینهود»، «سیریوس» در «هریپاتر»، «الی وود» در داستان «بلوند قانونی».
نکته: شخصیتهای انقلابی یا قانونشکن و معترض داستان خود را به کهنالگوی طغیانگر بدهید.
۷-کهنالگوی قهرمان
او کسی است که همه را نجات میدهد، همان کسی که با مهارتهای ذاتی و شخصیتیاش همهی چالشها را مدیریت میکند. او معمولن به عنوان کاراکتر مثبت در داستان حضور دارد. تجسم یک شخصیت مهم و ارزشمند در جامعه است.
مهمترین نقطهقوت شخصیت قهرمان، شجاعت و دلیری اوست. توانایی او اعم از اینکه جسمی باشد یا روحی، باعث ایجاد رعب و وحشت در صف دشمن میگردد؛ گرچه ممکن است کمی خودرای باشد، مغرور به نظر برسد و به قول معروف باد کرده باشد.
مثال بارز9: کاراکتر «هرکول»، «آشیل»، «سوپرمن»، «هریپاتر»، کاراکتر «آفرد» در داستان «سرگذشت ندیمه».
نکته: کهنالگوی قهرمان را میتوانید در قالب یک جنگجو، سلحشور، سوپر قهرمان یا قاتل اژدها در داستان خود وارد کنید.
۸-کهنالگوی افسونگر یا جادوگر
او به عنوان یک جادوگر نشان داده میشود. دانش منحصر به فردی دارد، جادو کردن را بلد است. از قدرتهای ماورالطبیعی یا باستانی برخوردار است. او کلید دستیابی به اهداف بزرگ را در دست دارد و رمز آن را میداند. مهمترین نقطه قوت او درکی است که از جهان هستی دارد و تواناییاش در رمزگشایی راز جهان است.
اکثر اوقات برای جادو دستورالعملی دارد تا قدرتش را ساماندهی کند و تاثیر جادو را افزایش دهد. ممکن است راهحل مبتکرانهای برای حل مشکل داشته باشند؛ گرچه گاهی تبعات ناخواسته و غیرعمدی نیز در پی دارد. نقطه ضعف او گستاخی و خیرهسری است، همان چیزی که نتایج و آسیبهای ناخواسته را به بار میآورد.
مثال بارز10: کاراکتر «دارت» در داستان «جنگ ستارگان» که قدرت، او را فاسد و ویرانگر کرده است.
مثال بارز11: کاراکتر «گاندلف» در داستان «ارباب حلقهها»، «پروسپرو» در کتاب «طوفان».
مثال بارز12: «شرلوک هولمز» هم میتواند در قالب کهنالگوی افسونگر قرار گیرد؛ هر چند توانایی او بیشتر ذهنی بود تا ماورالطبیعی.
نکته: کهنالگوی جادوگر میتواند در قالب یک کاهن، حکیم قبیله و یا مخترع نشان داده شود.
۹-کهنالگوی شوخ یا دلقک
شخصیتی که گاهی یک طناز است و گاهی هم یک حقهباز. ممکن است المانهای یک دلقک را داشته باشد، هر چند همیشه هم اینطور نیست. گاهی حقایق و واقعیتهای زندگی را مطرح میکند. یک شعار همیشگی و معروف دارد: «شما فقط یک بار زندگی میکنید.»
مهمترین نقطهقوت کهنالگوی دلقک، تواناییاش برای شاد زیستن است، گاهی هم دیگران را از روشهای خیلی ساده به سمت مفاهیم عمیقتر سوق میدهد. ممکن است گاهی سطحی و کممایه ارزیابی شود؛ هرچند خوانندگان معمولن او را دوست دارند. گاهی بهخاطر سطحیبودن، حوصله سربر میشود، گاهی هم نفرتانگیز به نظر میرسد. گاهی باعث میشود زمان هدر رود.
مثال بارز13: کاراکتر «فول» در «شاه لیر»، «ویزلی» در «هریپاتر»، «تیمون و پومبا» در «شیرشاه» و «جوی» در سریال «دوستان».
نکته: کهنالگوی دلقک در قالب یک آدم خرفت، جوکر یا کمدین در داستان ظاهر میشود.
۱۰-کهنالگوی سهلگیر
او کسی است که همهی خوانندگان میتوانند با او ارتباط بگیرند. کسی که به عنوان یک شخصیت عادی برای همه قابل درک است. چیزی را سخت نمیگیرد و به راحتی همه را دور هم جمع میکند، مهمترین نقطه قوت او توانایی منحصر به فردش در ایجاد همبستگی است، او ساده و بیتکلف است و به راحتی میتوان دوستش داشت.
ممکن است همه چیز را از زاویهی دید خود ببیند و دربارهی آن به نتیجهگیری یک طرفه برسد؛ چرا که قالب ذهنی از پیش تعیین شدهای دارد. او همواره تلاش میکند کسی باشد که بقیه دوست دارند. مهمترین نقطهضعف او این است که توانمندی خاصی ندارد و ممکن است در برخی شرایط سخت، مفید و کارآمد عمل نکند.
مثال بارز14: کاراکتر «بیلبو» در داستان «هابیت. یک سفر غیر منتظره»، کاراکتر «آرتور» در داستان «راهنمای کهکشانها»، «گویندهی داستانِ باشگاه مبارزه» و «فیلیپ جفری» در سریال «فیوچراما. آیندهنما»
نکته: شخصیتهایی مانند همسایه، یک شهروند و یا یک انسان عادی را به این کهنالگوی سهلگیر بدهید.
۱۱-کهنالگوی عاشقپیشه
شخصیتی که رمانتیکترین است. ایدههای بسیاری برای عاشق شدن دارد. فارغ از اینکه چه شخصیتی در داستان دارد، بزرگترین رسالت و هدف خود را یافتن عشق و نگهداشتن آن میداند. مهمترین نقطهقوت او شور و سرسپردگی است. چیزی که از آنها یک پارتنر یا همراه قدرتمند و قابل اعتماد میسازد. اگرچه گاهی ممکن است این سرسپردگی منجر به قربانی شدن او در راه عشق، یگانگی، زندگی یا آزادی گردد. نقطه ضعف دیگر او، رفتارهای غیر منطقی است. او گرایش عجیبی به سادهدلی دارد و همواره معتقد است عشق بر همه چیز پیروز است.
مثال بارز15: رومئو و ژولیت، کاراکتر ادوارد در داستان گرگومیش، جک و رز در فیلم تایتانیک.
نکته: کهنالگوی عاشق پیشه میتواند در قالب یک پارتنر، دوست صمیمی یا همسر ظاهر شود.
۱۲-کهنالگوی مراقب
او نقش یک پرورشدهنده را دارد. معمولن در نقش یک مادر ظاهر میشود؛ البته الزامن جنس مونث نیستند و یک مرد هم میتواند نقش مراقب را ایفا کند. او نقش یک حامی را دارد، مثل یک دوست صمیمی، یک همسر، والدین یا حتی قیم.
مهمترین نقطهقوت این کهنالگو، از خودگذشتگی است. او همواره دیگری برایش الویت دارد تمرکز او بر وفاداری و شرافت است. او فاقد احساس رهبری کردن است و تمایلی به بلندپروازی ندارد.
مثال بارز16: «ساموایز» در «ارباب حلقهها»، کاراکتر «هانی» در داستان «ماتیلدا» و کاراکتر «ماری پاپینز».
نکته: کهنالگوی مراقب میتواند در قالب یک فرشته، حامی یا مراقب در داستان ظاهر شود.
در این مقاله از چه سخن گفتیم
کهن الگوهایی که شناختید سعی کنید در هر کتاب و فیلمی که از امروز میبینید شناسایی کنید بررسی کنید که نویسنده چقدر از خصوصیاتی که ذکر کردیم را به کهن الگوی استفاده شده خود داده است.
وقتی مطلبی جدید یاد میگیرید سعی کنید آن را سریعا از بالقوه به بالفعل تبدیل کنید و بصورت عملی به کار ببندید.
حتی همین الان قلم و کاغذ خود را بردارید و براساس این 12 کهن الگو یک داستان ویژه بنویسید. اینکه چه تعداد از این شخصیتها را در داستان خود بیاورید به خودتان بستگی دارد. اما با استفاده از آنها داستان سرایی کنید.
در ادامه همچنان در مورد داستان و داستان نویسی مطالب بهتری قرار میدهیم.
2 پاسخ
درود درود درود
چند وقتی است که «یادگیری ضمنی» رو در طاقچه اتاق پذیرایی ذهنم قرار دادم. اگر بخواهم یادگیری ضمنی را به پدربزرگ و مادر بزرگم توضیح بدهم؛ خلاصهاش میشود این که:
«از اتفاقات کوچک زندگی، بزرگترین تجربه و نتیجه ممکن را استخراج کنیم»
البته شاید پدربزرگ و مادربزرگ باز هم متوجه داستان نشوند. به زبان سادهتر، یادگیری ضمنی یعنی اینکه
– در حین تماشای مسابقه فوتبال، به نقاط قوت کار گروهی پی ببریم.
– وقتی در رستوران مشغول خوردن غذا هستیم، به مهارت آشپز در به کار بردن ادویه به غذا و تاثیر تصمیمات کوچک در طول زندگی پی ببریم.
و …
حالا این داستانها را گفتم تا برسم به اینجا:
بحث شناخت کهنالگوها و توانایی آنها، ذهن من رو مجدد به مبحث یادگیری ضمنی سوق داد.
اگر بیشتر در مورد این المانها بدانیم و ذهن خلاقی داشته باشیم، میتوان از کهنالگوها در جهت افزایش یادگیری ضمنی استفاده کرد.
شخصیت افرادی که روزمره با آنها سروکار داریم، کاراکترهای فیلمهای سینمایی و سریالها و …
از طرفی دیگر ترکیب یادگیری ضمنی و کهنالگوها باعث میشود بیشتر به شخصیتپردازی آدمها پی ببریم.
در نهایت همه این داستانها کمک میکند تا رنگ و لعاب داستاننویسیهایمان بهتر شود.
خب دیگه بهنظرم کافیه؛
زیاد صحبت کردم 🙂
موفق باشید
سلام جناب هادیان عزیز. دقیقا همینطوره. موضوعی هستش که شاید خیلیها ساده ازش بگذرن اما تأثیری شگرف روی مهارت داستاننویسی ما داره. خوشحالیم که در کنارمون هستین. موفق و سالم باشین.