از آن لاموت نویسندۀ چیرهدست، مدرس دورههای نویسندگی و منتقد ادبی کتابی با عنوان پرنده به پرنده به چاپ رسیده است.
اگر بخواهیم ماهیت این کتاب را در یک جمله تعریف کنیم میتوانیم بگوییم این کتاب درسهایی دربارۀ نویسندگی است و مخاطب آن تمام نویسندگان و علاقهمندان به دنیای نویسندگی هستند.
آن لاموت در این کتاب 140 صفحهای کوچک، بزرگترین درسهای نویسندگی را ارائه میدهد.
چیدمان مطالب کتاب بهگونهای است که با خواندن آن احساس خواهید کرد در یکی از کلاسهای نویسندگی او نشستهاید و به چکیدۀ بهترین و مفیدترین مطالب دنیای نویسندگی گوش میکنید.
اگر بخواهیم ساختار کلی کتاب را به سه قسمت اصلی تقسیم کنیم میتوانیم بگوییم بخش اول کتاب نگاه ما را بر دنیای نویسندگی، بایدها و نبایدها و قوانینی متمرکز میکند که رعایت کردن آنها باعث میشود طی کردن مسیر نویسندگی کوتاهتر و البته اثربخشتر باشد.
در بخش دوم کتاب با مدل ذهنی یک نویسنده آشنا میشویم.
در این بخش از کتاب سعی شده است تا شیوۀ درست فکر کردن به موضوعات مختلف و مرتبط با نوشتن تشریح شود.
خواندن این بخش میتواند به خواننده عینکی بدهد تا با کمک آن دنیای نویسندگی را از زاویه دید آن لاموت ببیند.
بخش سوم از کتاب بر دیگران متمرکز است.
اینکه نویسنده چگونه میتواند از دیگران کمک بگیرد و رشد بیشتری را در فعالیتهایش تجربه کند.
همچنین در ارتباط با اینکه کتابها چگونه میتوانند وارد دنیای ذهنی خواننده شوند و از این طریق به ارتقا کیفیت کاری خود کمک کنند، مطالب مفیدی را میآموزیم.
برای توضیح اصول حاکم بر نوشتن، آن لاموت تلاش کرده است تا از جزئیاتی ارزنده در دنیای نویسندگی خود پرده بردارد و آنچه را خود به تجربه آموخته در قالب طرح داستانی به خواننده عرضه کند.
شاید برایتان جالب باشد دربارۀ انتخاب عنوان زیبای کتاب بدانید.
عنوان این کتاب به داستانی برمیگردد که آن لاموت آن را در کتاب به این شکل شرح میدهد:
سی سال پیش که برادر بزرگم دهساله بود، سعی داشت گزارشی دربارۀ پرندهها بنویسد. سه ماه برای تمام کردن کتاب مهلت داشت اما کار برای روز آخر ماند.
برادرم نگران، خود را در انبوه کاغذها، مداد و کتابها غرق کرده بود. پدرم در کنار او نشست، دستانش را بر روی شانههای او گذاشت و گفت: «پرنده به پرنده عزیزم، پرنده به پرنده جلو برو.»
نویسنده از این داستان برای راهنمایی نویسندههای تازهوارد استفاده میکند که اغلب سرگردان و پریشان هستند و نمیدانند چطور و از کجا شروع کنند.
دلیل این تأکید را هم اینگونه توضیح میدهد که چون نوشتن از درونیترین و عمیقترین نیازهای ما سرچشمه میگیرد طبیعتاً به همراه خود ناآرامی خواهد داشت.
نویسنده کتاب را به پنج بخش اصلی تقسیم کرده است که در اینجا شرح مختصری از هر بخش را میخوانیم.
بخش اول کتاب با عنوان نوشتن
در این بخش دوازده قسمتی داستانهایی از نوشتن به صورت گفتوگوهای آن لاموت با شاگردانش، داستانهای شخصی خود او و تجربیاتی که در قالب پیشنهاد ارائه میدهد با مضامینی از این دست ارائه میشود:
مانند آنچه در دوران کودکی خود تجربه کردهاید.
طوری آغاز به نوشتن کنید که هیچ شک و شبههای را به خود راه ندهید. هیچ رازی در کار نیست و تنها راه درست نوشتن آن است که شروع کنید و از دل کار تجربه به دست بیاورید.
میتوانید به تصویر کشیدن داستانهای به اصطلاح یک اینچی را به عنوان راهی برای نویسنده شدن در نظر بگیرید.
داستانهای کوتاه همان چیزی هستند که برای شروع به نوشتن میتوانند محرک و قدرت شما باشند.
نباید به خودتان سخت بگیرید.
از نوشتن طرح مقدماتی مزخرف طفره نروید. آن را جدی بگیرید و با جدیت مزخرف تولید کنید تا نهایتاً بتوانید به خوب نوشتن برسید.
وسواس در نوشتن را کنار بگذارید تا بتوانید طعم نویسنده شدن را بچشید. احساس بی دست و پایی در نوشتن کاملاً طبیعی است.
شناخت شخصیتهای داستان مانند شناخت زمینی است که به همۀ انسانها داده شده و هر کسی مجاز است در این زمین هر آنچه میخواهد بکارد.
برای شناخت شخصیتها بهتر است زمین احساسی شخصیتهای داستان شناخته شده و با کشف درونی به این برسید که دوست دارید در این زمین چه بکارید.
دغدغۀ ساختن تصویر نهایی کتاب را نداشته باشید.
طرح مقدماتی را بهمثابۀ کلیتی ببینید که به شما تصویری از هر آنچه را در کتاب با آن ملاقات خواهید کرد ارائه میدهد.
هر چند این تصویر چندان شفاف نباشد یا احتمالاً در خلال پیشروی داستان بهکل تغییر کند.
دیالوگنویسی همان چیزی است که به انتقال هر چه بهتر مفهوم کتاب به خواننده کمک میکند.
تمرین دیالوگنویسی از شناخت گفتوگوهایی حاصل میشود که در دنیای شما وجود دارد و حاصل خوب دیدن و خوب گوش کردن به دنیای اطرافتان است.
بهتر است زمینه را برای ورود شخصیتهای داستان آماده کنید.
مثلاً اگر شخصیت داستان زنی است که باغبانی میکند، بهتر است قدری به دنیای باغبانی ورود کنید و از چندوچون آن اطلاعاتی به دست بیاورید.
با این حساب حرفهای زیادی برای گفتن از زبان شخصیت داستان پیدا خواهید کرد.
بخش دوم از کتاب با عنوان چارچوب نوشتاری مغز
در اینجا و طی پنج زیرفصل با مفاهیم مهمی آشنا میشویم که میتوانیم شرح کلی آنها را اینگونه بازگو کنیم:
نوشتن نوعی ارتباط برقرار کردن است.
ارتباط با دنیایی که پیرامون نویسنده در حال وقوع است.
مهمترین مضامین کتاب میتواند از دل محتوایی بیرون بیاید که شما هر روز آن را در دنیای خود تجربه میکنید. این نوشتهها طعم واقعیت دارند و به همین دلیل باعث ارتباط قویتر مخاطب با نوشتههایتان خواهند شد.
ارتباط برقرار نکردن با قسمتی از چیزی که نوشتهاید یا کل آن، عموماً به این برمیگردد که چیزی را از ارزشها یا اعتقادات خود باید در آن وارد کنید.
قرار دادن خودتان در مرکز داستان عموماً جاهای خالی موجود را پر میکند.
گوش کردن به صدای درون میتواند نجاتدهندهای باشد که در مواقع بحرانی به کمکتان بیاید.
آنجا که نمیدانید چه بگویید یا چطور بگویید.
سکوت پیشه کردن و اعتماد به خود میتواند به شکلگیری هر چه بهتر داستان کمک کند.
بهتر است حس شما به حسادت به عنوان یک پاورقی باشد که احتمالاً آن را تجربه خواهید کرد اما با پذیرش و کنترل کردن آن باعث میشوید آگاهانه از صدماتی که به شما خواهد زد جلوگیری کنید.
بخش سوم از کتاب با عنوان کمک در راه است
این فصل پنج قسمتی را با شرحی از چگونگی کمک به خود میخوانیم.
یادداشتهای کوچک گاهوبیگاه میتواند کمککنندۀ بزرگی برای خلق مهمترین آثار تاریخی باشد.
از یادداشتبرداری وقت و بیوقت غافل نشوید.
کمک گرفتن از دیگرانی که تجربیات بزرگی در مسیر نویسندگی دارند کمک میکند تا طی این مسیر برای شما کوتاهتر و سادهتر شود.
از فوایدِ یافتن کسی که نوشتههای شما را بخواند و در رابطه با آن اظهارنظر کند غافل نشوید.
البته فردی صاحب صلاحیت که بتوانید از نقدهای او برای رشد خود استفاده کنید.
یکی از کمککنندههای قوی، نوشتن نامه است.
اگر مخاطب نامههای خود را بچهها قرار دهید خواهید دید که چگونه میتوانید با بیان جزئیات پیش پا افتاده داستانهای زیبا و نفسگیر خلق کنید.
نوشتن هر آنچه به ذهن میرسد کمک میکند تا سوخت کافی برای پیش رفتن در دنیای نویسندگی را پیدا کنید.
بخش چهارم از کتاب با عنوان نشر و دلایلی برای نوشتن
در این بخش با ماهیت متفاوتی از نوشتن و دلایلی که میتواند آن را به هدیهای برای دیگران تبدیل کند آشنا میشویم.
در این بخش از کتاب میفهمیم که میتوان به نوشتن فرای آنچه تاکنون میاندیشیدهایم فکر کنیم.
بخش پنجم از کتاب با عنوان آخرین کلام
در آخرین فصل کتاب به عنوان آخرین کلاس نویسندگی نکات تکمیلی و توصیههای مهمی را میخوانیم که باعث میشود کل کتاب را بتوانیم در قالب یک بستهبندی کامل از محتوای آموزشی نویسندگی ببینیم.
کتاب پرنده به پرنده به همت انتشارات سمام و با ترجمۀ آویشن نوبخت به چاپ رسیده است.
حالا بیایید باهم بخشهای کوتاهی از کتاب را بخوانیم:
- میخواهم برای هزارمین بار یادآوری کنم که از کودکیتان بنویسید. دربارۀ زمانی شگفتانگیز که شدیداً به زندگی علاقهمند بودید. زمانی که قدرت توجه و مشاهدهتان در اوج بود. کشف دوران کودکی به شما حس همدلی میدهد و این احساس به شما کمک میکند تا با درایت و شور بنویسید.
- نویسنده شدن یعنی هوشیاری. زمانی که خودآگاهید و با بصیرت و سادگی و توجه به حقیقت مینویسید. آنگاه است که میتوانید راه را برای خوانندگانتان هموار کنید.
- یکی از کارهای لازم در زندگی نویسندگی، تصمیم برای نوشتن کارهای کوتاه است. کارهای کوتاه را از روزمرگیها و چیزهایی که در اطرافتان اتفاق میافتد بنویسید. ای. وال. داکتور میگوید: نوشتن داستان مانند رانندگی در شب است. شما تنها بهاندازهای که چراغ جلوی ماشین جاده را روشن کرده میتوانید ببینید اما تمام راه را خواهید رفت و مجبور نیستید مقصدتان را ببینید یا هر چیزی که در کنار جاده است. فقط چند متر جلوی خود را ببینید کافی است.
- شاید اولین طرح مقدماتی مزخرف شروع خوبی برای کار باشد. تمام نویسندههای خوب از اینجا شروع میکنند. این آغاز راهی است به سوی دومین و سومین طرح خوب و عالی. «باید عاشق آن باشید». این جملهای است که مرتب به شاگردانم میگویم. باید احساس کنید که میتوانید تمام روز را وقف نوشتن کنید.
- هرروز بایستی بهترین خود را به دنیا عرضه کنید و چیزی برای بعد ذخیره نکنید. اگر آزادانه ببخشید بیشتر خواهد آمد. شما باید اهدا کنید و اهدا کنید و اهدا کنید وگرنه دلیل برای نوشتن وجود ندارد. شما در مقام نویسنده تنها چیزی که میتوانید به ما بدهید، زندگی از دیدگاه شماست. شما نقشۀ یک زیردریایی را به ما نخواهید داد. زندگی زیردریایی نیست. نقشهای وجود ندارد. شیوهای که برای من به خوبی جواب داده این است که صبحها مینشینم و کاری را که روز قبل کردهام دوباره میخوانم و سپس نشسته به صفحههای خالی یا به هوا مینگرم. بعد به شخصیتهای داستانم میاندیشم و میگذارم به عالم رؤیا فروبرم. میلی که درونم شکل میگیرد مملو از احساس است و من در خلسه به آن مینگرم.
- تبحر واقعی شما در دیالوگنویسی به شنیدن گفتههای آدمهای حقیقی بستگی دارد و مقبولیت شخصیت شما در به خاطر سپردن گفتههای آنهاست. دیالوگ بیشتر مانند یک فیلم است تا زندگی واقعی؛ زیرا یک برش از زندگی است.
- سعی کنید به طریقی از روی احساس بنویسید. از خود و گذشتهتان نهراسید. از تلف کردن وقت خود برای پرداختن به ظواهر و تمام نکردن کارتان واهمه داشته باشید. حقیقت این است که زمانی فرامیرسد که پیشرفتی در کارتان حاصل نمیشود. برای خلاصی از این وضعیت تا آنجا که ممکن است باید دربارۀ قطعهای که قصد نوشتنش را دارید اطلاعات کسب کنید. دربارۀ هر چیزی که میخواهید بنویسید. اگر نمیدانید، شخص مطلعی را پیدا کنید و به او زنگ بزنید.
- برای یک نویسنده تجربههای مأیوسکنندهای هم وجود دارد: موانع نویسندگی. این زمانی است که شما نشستهاید و به صفحۀ خالی مانند یک جسد خیره شدهاید؛ اما حقیقت این است که خالی شدهاید. پس باید خودتان را بارور کنید. در چنین مواقعی روزی یک صفحه دربارۀ هر چیزی بنویسید. فقط برای اینکه انگشتانتان را از رماتیسمی شدن دور نگهدارید. با شخصیتهای داستانتان زندگی کنید. ببینید آنها چطور میایستند، در جیبها و کیفهایشان چه چیزهایی دارند، حالات چهرهشان در حال فکر کردن، ترس و ملال چیست؟ چرا به آنها اهمیت میدهیم؟ اگر دریابند که فقط شش ماه زندهاند چه خواهند کرد؟ آیا مرتب دندانهایشان را مسواک میزنند؟
- یک نویسنده پارادوکسی است از حقیقت و دروغها. خلق چیزی در اینجا یک دروغ است اما شما آن را در مقام یک حقیقت به وجود میآورید و سپس با تمام وجودتان آن را میپرورانید. پارهای از آن بر اساس ناخودآگاه یا تجربیاتتان است ولی شما به بازگویی حقیقت محض احساس تعهد دارید.
- نویسندگان خوب دربارۀ تاریکترین و سردترین مکانهای درونی مینویسند. دربارۀ عمق یک دریاچۀ یخزده، غارهای پوشیده و دورافتاده، نوری که آنها بر این غارها و دخمهها میتابانند ما را در گذر از غارهای پرخار یاری میدهد و آنگاه میتوانیم لبۀ پرتگاه برقصیم و فریاد بزنیم.
- تقلید از کار دیگران امری طبیعی است و شما میتوانید از آن برای مدتی استفاده کنید و سپس آن را پی بدهید. این میتواند شما را به سمت چیزی که واقعی است هدایت کند: صدای خود شما.
- اگر چیزی در درون شما حقیقی و اصیل است به نظر من جهانی خواهد شد. باید احساس را در هر چیزی بیابید. به سمت آسیبپذیری پیش بروید. نگران صداقت باشید و متفاوت بودن را تجربه کنید.
- اگر نویسنده هستید یا میخواهید نویسنده باشید، روز خود را با گوش دادن و مشاهده نمودن سپری خواهید کرد. دستچینهای خود را به خانه میبرید و همۀ آنچه را که شنیدهاید به طلا تبدیل میکنید.
- باور من این است که باید با آنچه دارید بنویسید. روزانه بنویسید و برای همۀ عمرتان. ایثار و تعهد پاداش شماست.
- گاهی باید بگذارید شخصیت داستانتان بدون شما، به حال خود رها شود. آنها دیالوگهایشان را آماده خواهند کرد درحالیکه شما مشغول چیدن صحنه میشوید.
- هنگامیکه دربارۀ شخصیتهای داستان مینویسید باید به تمامی زوایای آنها سرک بکشید. اگر سعی در شناخت بهتر آنها دارید باید با آنها معاشرت بیشتر و طولانیتر داشته باشید تا ورای چیزهایی که وجود دارد را ببینید.
- به عنوان یک نویسندۀ خوب نهتنها باید زیاد بنویسید بلکه باید به خودتان هم اهمیت بدهید. شما مجبور به داشتن یک فلسفۀ پیچیدۀ اخلاقی نیستید؛ اما نویسنده همواره سعی در درک راهحلها و درک خود از زندگی و منعکس کردن این تجربیات را دارد.
- به نظر میآید که دنیای اطرافمان رو به زوال است. نمیخواهم زیادهروی کنم اما باور دارم تیرگی و غبار دنیای ما را فرامیگیرد و در این میان تنها ارزش وجودی هنرمند ماندنی است و این دلیلی است برای نوشتن. در این دنیای تیره، نوشتن میتواند به شما لذت دارکوبی را بدهد که در تنۀ درخت سوراخی برای آشیانه ساختن شما ایجاد میکند تا به خود بگویید: این مأوای من است. خانۀ من است. جایی است که به آن تعلق دارم.
- حتی اگر داستانتان را برای کسی نخوانید، اگر برای آن نوشته باشید که روزی فرزندانتان داستان کودکیتان را بخوانند، این خودش کار شرافتمندانهای است. آن را بر روی کاغذ بیاورید تا فراموش نشود.
- بهترین چیز دربارۀ هنرمند، متعهد شدن به انجام کاری است که ما را ارضا میکند. حتی اگر کلمهای از شما به چاپ نرسد. نوشتن و خواندن احساس منزوی بودن را کاهش میدهد.
- شاید نوشتۀ شما به کسی یاری دهد و راهحلی باشد. مجبور نیستید بدانید چگونه؛ اما اگر حقیقت را بنویسید کارتان مانند فانوس دریایی میتواند راهنما باشد. فانوس دریایی در گوشه و کنار یک جزیره به دنبال قایقی محتاج نمیگردد بلکه سر برافراشته میچرخد.
5 پاسخ
با سلام وخسته نباشید..من همین امروز صفحه شما را خیلی تصادفی پیدا کردم ومی خواهم بگم ممنون وسپاسگذارم…من عاشق درسهای نویسندگی هستم واگر خدا بخواهدویاری کند امیدوارم روزی برسد که بتوانم حرفهایم را بنویسم …از شما بی اندازه سپاسگذارم…مرا به دنیای بس زیبا راهنمایی کردید همه نوشته ها را دوست دارم البته هنوز همه را کامل نخوانده ام ولی این جا، مدرسه نویسندگی عالی است به تمام معنی …. سلسله مراتب معرفی کتاب هم عالی است واقعأ ممنونم…اینطوری می توانم با خیال راحت کتابهایی را که دوست دارم ومی پسندم را انتخاب کنم وبخرم ..کار بسیار قشنگی کرده ای آقای کلانتری …با ارزوی توفیق وشادمانی برای شما بازهم ممنونم
سلام .
من میخوام این کتاب رو تهیه کنم ؛ ولی نمیدونم کدوم ترجمه برام بهتره. میتونید کمکم کنید؟
سلام. اونی که نشر بیدگل منتشر کرده عالیه.