«برای یک لاکپشت غولپیکر، خانۀ اصلی و بهترین مکان برای حفاظت از خود، لاکش است. برای یک لاکپشت کوچک هم همینطور. این لایۀ سخت بهاندازۀ جثۀ حیوان ساخته شده تا از او محافظت کند.
ما هم با نوشتن، چنین لاکی را برای خودمان میسازیم.
وقتی از خلوت خودمان بیرون میآییم، جهان را تماشا میکنیم، دوروبرمان را خوب رصد میکنیم و بعد به لاک خود فرو میرویم و دربارۀ مشاهداتمان مینویسیم.
این لاکِ نوشتن، همان چیزی است که ما را سختجان میکند. لاکِ نوشتن، از ما در برابر طوفانهای زندگی محافظت میکند. به ما کمک میکند تا خلوتهای بهتری داشته باشیم و کمک میکند تا آرامش و امنیت بهتری را تجربه کنیم.»
هر کسی که میخواهد نویسنده شود باید به دنبال پیدا کردن ایدههای تازه باشد. ذهن نویسنده مانند یک شکارچی، باید مدام در جستجوی بهترین ایدهها بگردد تا از این ایدهها در نوشتههایش استفاده کند.
اما چرا بعضی از مردم به چنین ایدههایی دسترسی دارند و بعضی دیگر نه؟
این همان عاملی است که باعث میشود بعضی از مردم بتوانند قلم به دست بگیرند و بنویسند و بعضی دیگر در نوشتن احساس ناتوانی کنند.
وقتی ما ایدهای در سر نداریم یا وقتی ایدههایی داریم اما راه پیاده کردن این ایدهها را نمیدانیم، حس میکنیم در نوشتن ناتوان هستیم.
این موضوع دربارۀ هر هنر دیگری هم وجود دارد.
به نواختن یک ساز فکر کنید.
اگر روزی تصمیم بگیرید نواختن سازی جدید را یاد بگیرید چه اقداماتی انجام میدهید؟
احتمالاً اولین کارهایی که انجام میدهید این است که به سراغ یک کلاس آموزشی خوب میروید، ساز میخرید، کتابهای مربوطه را تهیه میکنید و در یک دورۀ زمانی مشخص به تمرین جدی برای نواختن ساز مشغول میشوید.
دربارۀ نوشتن چطور؟
عجیب است که عدۀ زیادی از مردم وقتی میخواهند هنری مثل نویسندگی را یاد بگیرند، انتظار دارند همین که اراده کردند تا خوب بنویسند، بتوانند مانند یک نویسندۀ کارکشته صفحات کاغذ را از محتوایی غنی پر کنند.
یادگیری مهارت نویسندگی مانند هر مهارت دیگری نیازمند تمرین و تکرار است؛ و هر چه زودتر به سراغ این مهارت برویم، با ذهنی پختهتر دست به قلم میبریم و دنیای وسیعتری برای نوشتن خواهیم داشت.
این است که برای یک نوجوان، با ذهنی که در حال شکلگیری است و دغدغهها و نیازهای جدی در ذهنش به شکل معماری یک بنای تازه ساخته میشوند، یادگیری اصول تمرین نوشتن نهتنها میتواند راهی هموار تا دنیای نویسنده شدن را پیش پایش پهن کند بلکه نوشتن به شکل درمان هم درمیآید.
نوجوانی که مینویسد میتواند افکار، دغدغهها، مشکلات و ایدههایش را در قالب کلمات درآورد و آنها را بیرون بریزد و همین فعالیتِ ساده برایش آرامش بیشتری ایجاد خواهد کرد.
اما همانطور که گفته شد، یک نوجوان نیاز دارد تا اصول نوشتن را یاد بگیرد. نهتنها اصولی که در حد درس و در مدرسه به او آموزش داده میشود بلکه نیاز است تا نویسندگی را از راهی خلاقانهتر، جذابتر و متفاوتتر یاد بگیرد.
کتاب «نوجوان نویسنده» در این مسیر میتواند به او کمک کند.
تبدیل شدن به یک نوجوان موفق، هدف اصلی کتاب «نوجوان نویسنده» است.
نوجوانی که میتواند بنویسد، یاد میگیرد افکار و احساساتش را بهتر مدیریت کند، در مسیر رشد فردی قرار میگیرد، با نوشتن آرامش بیشتری را تجربه میکند و همۀ اینها باعث خواهند شد تا در زمینههای دیگری مثل درس خواندن و برقراری ارتباط مؤثر بهتر عمل کند.
این کتاب نه فقط برای یک نوجوان که برای دیگر افرادی که در ابتدای مسیر نوشتن هستند هم میتواند مفید باشد.
ذهن ما در هر دورهای که در حال آموختن مهارتی تازه هستیم، در یک مرحلۀ متفاوت از رشد قرار دارد. به همان مثال یادگیری ساز برگردیم. در ابتدای مسیر، ذهن ما نسبت به قواعد موسیقی مانند یک نوزاد است. به مرور زمان، ما رشد میکنیم و وارد مراحل ذهنی بالاتر میشویم تا وقتی که به بلوغ فکری در این زمینه برسیم.
دربارۀ نویسندگی هم همین است. در ابتدای مسیر نوشتن، ذهن ما مانند ذهن نوجوانی نوجو است که به دنبال یادگیری اصول و قواعد ابتدایی نوشتن است. بعد کمکم در این مسیر رشد میکند. این است که چنین کتابی میتواند برای هر فردی در هر سن و سالی که در ابتدای مسیر نوشتن است، مفید واقع شود.
همانطور که در ابتدای متن گفته شد، ما برای خوب نوشتن نیاز داریم تا از لاک خود بیرون بیاییم، خوراک فکری پیدا کنیم، جهان را خوب تماشا کنیم و بعد دوباره به درون این لاک برویم و یافتههایمان را به کلماتی در قالب یک متن تبدیل کنیم.
از لاک بیرون آمدن مانند وقتی است که به تماشای آدمها مینشینیم، کتابهای خوب میخوانیم، وبسایتهای خوب را رصد میکنیم، نقاشی میبینیم، موسیقی گوش میکنیم، روی تجربیات هر روزه دقیق میشویم و از اینها محتوای فکری میسازیم. در مرحلۀ بعد، این ایدههای فکری را روی کاغذ یا صفحۀ مانیتور پیاده میکنیم.
وقتی بین این از لاک بیرون آمدن و به لاک فرو رفتن تعادل برقرار میکنیم، کمکم در مسیر نوشتن رشد میکنیم مشروط بر اینکه، این را به فعالیتی هر روزه تبدیل کنیم.
نویسنده کسی است که هر روز زمانی را برای نوشتن صرف میکند. نویسنده کسی است که پیوندی همیشگی با دنیای نوشتن دارد و تحت هر شرایطی، زمانی از هر روزش را به این کار اختصاص میدهد.
برعکس چیزی که عموم مردم تصور میکنند، ما مهارت زیادی برای درست نوشتن و زیبا نوشتن نداریم. همه میتوانند بنویسد اما همه نمیتوانند خوب بنویسند.
برای اینکه بتوانیم متنی بنویسیم که خواننده را درگیر و احساساتش را برانگیخته کند، نیاز است تا هر روز دست به قلم ببریم و بیوقفه بنویسیم.
مانند همان ساز. با نوشتن میتوانیم سازی تازه از نوای زندگیمان بنوازیم، سبکی جدید از زندگی کردن را تجربه کنیم و وارد دنیایی متفاوت از عموم آدمها شویم.
شاید امروز کسی به نوشتههای ما نیاز نداشته باشد اما مسلماً خودمان به نوشتن نیازمندیم.
ما نیاز داریم تا بنویسیم و با نوشتن ذهنمان را تربیت کنیم.
نیاز داریم تا بنویسیم و با بهتر فکر کردن، جهان را به شکلی متفاوت تجربه کنیم.
نیاز داریم تا دست به قلم ببریم و افکار و ایدههایمان را به کلمه تبدیل کنیم و آنها را روی کاغذ بیاوریم تا هر روز بیشتر در مسیر خلاقیت و رشد قرار بگیریم.