کوچینگ و راه‌بری یک نویسنده

کوچینگ و راه‌بری یک نویسنده

کوچینگ و راه‌­بری شخصی چیست و برای یک نویسنده چه سودی دارد؟

اجازه بدهید پیش از پرداختن به تعریف کوچینگ و راه‌بری، و نقش آن در زندگی یک نویسنده، بخشی از داستان زندگی خودم را بگویم:

آن روز را هرگز فراموش نخواهم کرد. برخی لحظات در ذهن‌مان برای همیشه حک می­‌شوند. برایم آن روز در اتاق مشاور مدرسه برای انتخاب رشته تحصیلی­‌ام از جنس همان لحظات است. روزی که باید تصمیم نهایی را می­‌گرفتم و رشتۀ مورد نظرم را انتخاب می­‌کردم.

تصمیم سختی بود. اشک می­‌ریختم. مستاصل شده بودم. نمی‌دانستم بین رشته ادبیات و رشته ریاضی کدام­‌یک را انتخاب کنم.

به ادبیات علاقمند بودم و ریاضی را به‌خاطر ابهتش دوست داشتم.

به خاطر دارم که آن روزها (دهه هفتاد) تب ریاضی و مهندسی برخلاف این روزها داغ داغ بود.

احساس می­‌کردم اگر ادبیات را انتخاب کنم قافله را می­‌بازم. از دوستانم عقب می­‌مانم و آینده درخشانی هم در ادبیات متصور نبودم. به همین خاطر ریاضی شد رشته انتخابی­‌ام با هزاران امید و آرزوی یک نوجوان شانزده ساله.

بالاخره یک چشم­انداز برای خودم گذاشتم و از آن‌جایی که پدرم معلم بود و هزینه دانشگاه آزاد برایم قابل تصور نبود، دلیلی شد تا در تصویرسازی­‌ام فقط دانشگاه سراسری را جاسازی کردم، تیرم به هدف خورد و همان سال اول پرتاب شدم به رویای چند­ساله­‌ام یعنی دانشگاه.

مهندسی عمران هم بعد از چهار سال تمام شد و من نمی­‌دانستم حالا باید چه کنم.

کارهای زمخت مردانه و کار­گاهی که اگر آن‌ها را انتخاب می­‌کردم باید تا دیر وقت سر کار می­‌ماندم و کارهای ساده دفاتر مهندسی که آن‌ها هم نوعی بیگاری بودند.

بند دلم پاره شد.

همۀ آرزوهایم برای کارکردن به یک‌باره بر باد رفت.

خودم را به هر دری زدم تا کمی از تصاویری را که برای خود از دوران دبیرستان ساخته بودم زنده کنم.

تدریس در آموزشگاه و مدرسه، شاگرد خصوصی، انجام محاسبات سازه­‌ای، مطالعه برای ارشد، مدیر اجرایی یک موسسه و بالاخره قبولی در ارشد، همه تقلاهایی بود که در این سال­‌ها انجام شد و نهایتاً از خیر همه­‌شان گذشتم و  از کارم استعفاء دادم.

در این چند سال مثل اسب عصاری دور خودم می­‌چرخیدم و هیچ­‌وقت نمی­‌رسیدم.

نقطه سر­ خط.

خانم مهندس بیکار شد. چه­‌کنم چه­‌کنم­‌ها هم شروع شد. پر از شکوه و شکایت بودم، دوست نداشتم به هیچ­‌کدام ازکارهای قبلی برگردم. انگار هیچ کدام‌شان کاری نبود که می­‌خواستم. شروع کردم به مطالعه و جست‌وجو. دوباره شروع به پریدن از این شاخه به آن شاخه کردم تا این‌که با راهبری، کوچینگ و واقعیت­‌درمانی آشنا شدم.

چه آشنایی دیرهنگامی. یک فاصله بیست­‌ساله میان آن روز که مستاصل در اتاق مشاور مدرسه می­‌گریستم و این آشنایی.

نمی‌دانم امروز برایم توفیری هم داشت که آن روز چه انتخابی می­‌کردم؟

پاسخش کمی سخت است. اما فکر می­‌کنم داشت.

اما امروز، پس از سال‌­ها فهمیدم که فارغ از هر انتخابی، اگر شناخت خودم، توانمندی‌هایم، ارزش­‌هایم، چشم‌انداز و رسالتم نباشد، این گره کور در هر شغلی و حرفه‌ای همچنان باقی خواهد ماند.

فهمیدم که باید هرروز توانمندی­‌هایم را زندگی کنم.

در راستای ارزش­‌هایم اگر نباشم حالم خوش نیست.

چشم‌انداز اگر نداشته باشم گیج و ویج دور خودم می­‌گردم و تا ابد باید از این شاخه به آن شاخه بپرم.

و اگر ندانم می‌­خواهم در پایان راه تبدیل به چه انسانی شوم، ازکجا می­‌فهمیدم باید چه کنم؟

می‌توانم بگویم یافتم یافتم.

همانی که سال‌ها در کش و قوسش بودم. مثل روییدن چمن از لای درزهای سنگفرش می‌نمود. ناگهان پس از سال­‌ها همه چیز وضوح بیشتری یافت. من می‌دانم کیستم، چه می­خواهم، چه کاری می­‌خواهم انجام دهم و در نهایت می­‌خواهم چگونه انسانی باشم.

می‌خواهم در زندگی بیشتر از همه روی چه چیزهایی ایستادگی کنم؟

نقاط قوتم کدام است که مرا با سرعت بیشتری پیش­تر می­‌برد؟

از خیر کدام کارها باید بگذرم؟

و می‌­خواهم با زندگی­‌ام چه ارزشی به زندگی آدم­‌ها اضافه کنم؟

نقاط قوتم را باید چگونه به­‌کار می­‌گرفتم؟

پاسخ به این سوال‌ها هدف قدرتمندی بود برای داشتن یک زندگی پرمعناتر، و نه لزوما پردستاوردتر.

 

کوچینگ چیست؟

کوچینگ یک فرآیند دوطرفه حرفه­‌ای‌ست که به افراد کمک می­‌کند تا پلی بزنند میان شکاف مکانی که در آن حضور دارند و جایگاهی که همیشه آرزویش را داشتند.

کوچینگ یک حرکت از گذشته به حال است، به اکنون، به همین حالا، به مکانی برای عمل کردن به‌جای فکر کردن به گذشته.

 

راه‌بری شخصی

رابین شارما می­‌گوید:

راه‌بری تمرکز بر فعالیتی در مسیر هدفی ارزشمند است. راه‌بری یعنی ایجاد انگیزه، دادن انرژی و تاثیر گذاشتن.

راه‌بری پرورش و توسعه انسان‌هاست. کمک به افراد است تا حین دنبال کردن آرمانی با معنا و با­ ارزش، تمام استعدادهای بالقوه‌شان را به فعل برسانند.

موفقیت یک فرآیند از درون به بیرون است. و اگر هیچ‌گاه یاد نگرفته باشیم خود را راه‌بری کنیم، هرگز نمی‌توانیم شغل‌مان، برنامه‌های‌مان، علایق‌مان و تولید­مان را راه‌بری کنیم.

شناخت فرد از خودش (ارزش­‌ها، توانمندی‌ها، چشم‌اندازش از آینده و ماموریت یا رسالتش و داشتن نقشه راه)، هدف‌گذاری و برنامه­‌ریزی برای پیمودن این مسیر و تعهد برای شروع راه و ادامه آن، ضروری‌ست.

این شناخت به نویسنده کمک می‌کند تا در مسیر پیش رو، اگر بخواهد تولیدی داشته باشد، خدمتی ارائه نماید و یا ارزشی ایجاد کند، با شناختی که از خودش، خواسته‌هایش، ارزش­‌هایش، نقاط قوت و توانمندی‌ها و چشم‌اندازش دارد، مسیر دلخواهش را که در آن توان و علاقه دارد آغاز کند و در ادامه بتواند متعهد و باانگیزه بماند.

پس راه‌­بری یک نویسنده شامل دو گام است:

گام اول: کشف خود

گام دوم: حرکت به جلو

-Coaching-for-a-writer-کوچینگ-و-راه‌بری-یک-نویسنده

 

کوچینگ چگونه به یک نویسنده کمک می‌کند تا خودش را کشف کند؟

اولین گام برای کشف خود، شناخت هویتی است که دارم. (من کیستم؟)

خیلی از ما انسان­‌ها به اشتباه فکر می­‌کنیم که هویت‌مان ثابت و ایستاست. معتقدیم که غیرقابل‌تغییر است، حداقل تا حد زیادی. در نتیجه هیچ‌گاه تلاش نمی‌کنیم هویت جدیدی برای خود خلق کنیم. ما با این باورها خودمان را از خلق هویتی جدید ناتوان می‌کنیم. هویت ما متعلق به ماست و قابل‌تغییر است، حتی اگر خیلی هم سخت باشد.

یادتان باشد هویت شما بیش از آن‌چه فکرش را بکنید در اختیار خودتان است هویت شما قربانی گذشته و دیگران نیست.

(کوچینگ زندگی-دکتر علی صاحبی)

 

دومین گام در شناخت خود، یافتن ارزش­‌های شخصی‌ست.

ارزش چیست؟

ارزش را می‌توان قطب‌نما، فانوس دریایی یا ترموستات درونی دانست.

ارزش­‌ها راهنمای درونی ما در اقیانوس بی‌کران و پرتلاطم زندگی هستند.

 

ارزش­‌ها به چه کارمان می­‌آیند؟

اگر صداقت، ارزش یک محتواگر باشد، آن را در محتوایش به کار می‌برد.

حرف­‌های کلیشه­‌ای که زندگی­‌شان نکرده نمی­‌زند.

محتوایی می­‌سازد که با تمام جان و دلش به آن معتقد است.

وقتی می­‌گوید:

«پیاده­‌روی نوعی نوشتن است و هم نوشتن نوعی پیاده‌روی»

با تمام وجود آن­ را زندگی کرده، اهل پیاده­‌روی است و اثرش را در کار و زندگی‌اش دیده.

مارتین سلیگمن پدر روانشناسی مثبت­‌گرا معتقد است:

قدرت واقعی فضیلت‌­ها و ارزش­‌های انتخابی انسان‌ها در موقعیت­‌های ناکام‌کننده واقعی مشخص می‌شوند. فضیلت واقعی آن است که فرد در موقعیت ناکام­‌کننده نیز آن را به­‌کار گیرد. فرد در این حالت، احساس یکپارچگی دارد و علی‌رغم ناکامیِ بیرونی از درون به شدت احساس رضایت و ارزشمندی دارد.

برای یافتن ارزش‌های‌تان می‌توانید به کمک  لیست ارزش‌ها سه تا شش تا از مهم‌ترین ارزش‌های‌تان را در آن بیابید.

قدم بعدی پس از شناخت ارزش‌ها این است که ارزش­‌های‌تان را زندگی کنید.

به­ کار گرفتن ارزش­‌ها در زندگی­‌تان، کارتان، رفتار و عملکردتان می‌تواند همان رضایت خاطری را به همراه داشته باشد که حلقۀ گمشدۀ زندگی‌های هدفمند امروز است.

 

شناخت توانمندی‌ها (نقاط قوت)

یکی از مباحث مهم در روانشناسی مثبت و کوچینگ، شناخت توانمندی‌ها و نقاط قوت افراد است.

اعتقاد بر این است که تمرکز بر روی نقاط قوت به جای نقاط منفی، می‌­تواند حس اعتماد و ارزشمندی را به ما برگرداند.

همیشه از این‌که کاری که در آن مهارت دارم و توانمندم را به سامان برسانم احساس وصف‌ناشدنی را تجربه می­‌کنم. و در مقابل پرداختن و اندیشیدن به نقاط ضعف جز کاهیدن از اعتمادبه‌نفس و سرعت کارمان اثری ندارد.

لازمۀ تکیه بر این توانمندی‌ها، شناخت آن‌هاست.

راستی شما چه نقاط قوت و توانمندی‌ای دارید که به‌راحتی و بدون زحمت زیادی می‌توانید انجام دهید؟

مهربانی کردن برای یک آدم مهربان زحمتی ندارد اما فردی که ذاتاً مهربان نیست برایش مهربانی کردن مثل جان­‌کندن است.

برای شناخت توانمندی­‌های‌تان (توانمندی‌های 24 گانه) می‌توانید به پرسش­‌های (شناخت توانمندی­‌ها) پاسخ دهید و پس از مقایسه امتیازها، پنج توانمندی اساسی‌تان را پیدا کنید.

 

یک نویسنده در کار نویسندگی­‌اش هم می­‌تواند توانمندی و نقاط قوتش را به­ کار گیرد.

شناخت آن کمک می‌کند تا توجه و زمانش را در راستای توانمندی­‌هایش به­ کار گیرد.

اگرچه قابل‌انکار نیست که بخش بزرگی از توانمندی در خلال کار و تمرین مداوم حاصل می­‌شود، اما شناخت توانمندی‌های‌مان در مسیر نوشتن، هم منجر به رشد و شکوفایی‌مان خواهد شد و هم اگر در راستای ارزش‌های‌مان باشد معنادار است و در ادامه دستاوردکی هم نصیب‌مان می­‌کند.

پس شناخت توانمندی‌های‌مان می­‌تواند در مسیر نویسندگی دستگیرمان باشد.

 

مولانا می‌فرماید:

در این دنیا اگر همه چیز را فراموش کنی باکی نیست.

تنها یک چیز را نباید از­ یاد برد. تو برای کاری به دنیا آمدی که اگر آن را به انجام نرسانی هیچ کاری نکرده­‌ای.

از آدمی کاری برمی­‌آید که آن کار نه از آسمان برمی­‌آید، نه از زمین و نه از کوه‌ها، اما تو می­‌گویی کارهای زیادی از من برمی­‌آید، این حرف تو به این می‌ماند که شمشیر گران‌بهای شاهانه­‌ای را ساطور گوشت کنی و بگویی آن شمشیر را بیکار نگذاشته­‌ام؛ یا اینکه در دیگی زرین شلغم بار کنی یا کارد جواهرنشانی را به دیوار فرو ببری و کدوی شکسته­‌ای را به آن آویزان کنی. ای نادان این کار از میخی چوبین نیز برمی­‌آید.

خود را این قدر ارزان مفروش که بسیار گران‌بهایی!

بهانه می­‌آوری که من با انجام کارهای سودمند روزگار می­‌گذرانم.

دانش می­‌آموزم، فلسفه، منطق، فقه، ستاره­‌شناسی و علم طب می­‌خوانم، اما این‌ها همه برای تو است و تو برای آن‌ها نیستی.

اگر خوب فکر کنی درمی‌یابی که اصل تویی و همۀ این­‌ها فرع است. تو نمی‌دانی که چه شگفتی­‌ها و چه جهان­‌های بی‌کرانی در تو موج می­‌زند.

(فیه ما فیه)

چشم‌انداز و ماموریت شخصی

چه تصویری برای آینده متصورید؟

چشم‌انداز تصاویر مطلوب ماست که می­‌خواهیم درآینده داشته باشیم .

چشم‌انداز یک تابلوی نقاشی واضح و شفاف دربارۀ آینده­‌ای‌ست که در حال حرکت به سوی آن هستیم.

در این تابلو کاملا واضح و مشخص است که می­‌خواهیم چه چیزهایی به دست آوریم، چه کارهایی قرار است انجام دهیم و چگونه انسانی می­‌خواهیم بشویم.

چشم‌انداز ناجی انسان‌های بزرگ در تاریخ بوده و هست.

گاندی با چشم­‌انداز رهایی جامعه هند از یوغ بندگی با تمام چالش­‌های پیش رو و ضعف­‌هایش توانست پیروز شود.

ویکتور فرانکل با چشم­‌انداز آزادی و انجام کاری مهم دوران اسارت را در آشویتس لهستان تحمل کرد و از آن جهنم جان سالم به در برد.

نویسنده چه چشم‌اندازی برای خود تصور می­‌کند؟

تابلوی نقاشی‌ای که از آینده‌اش ترسیم می‌کند او را چگونه انسانی، با چه دستاوردها و در حال انجام چه کارهایی نشان می­‌دهد؟

این تابلوی زیبا را ترسیم کنید و در بهترین جای ذهن و قلب‌تان به دیوار بکوبید.

این نقاشی زیبا آینده‌ای‌ست که همواره به شما یادآوری می‌کند می­‌خواستید چگونه انسانی باشید، و چه کارهایی برای رسیدن به آن جایگاه لازم دارید تا انجام دهید.

 

ماموریت شخصی یک نویسنده

ماموریت نشان می­‌دهد که ما در هر نقش و هر قلمرو زندگی خود چه سودی برای دیگران داریم و چه ارزشی را قرار است به دنیای اطراف‌مان اضافه کنیم و یا دیگران قرار است از وجود ما در این زندگی چه بهره­‌ای ببرند؟

«کوچینگ زندگی- دکتر علی صاحبی»

 

شما به‌عنوان یک نویسنده چه ارزشی را به دنیای اطراف‌تان اضافه می­‌کنید؟

نوشته شما کدام بار سنگین را سبک­‌تر، کدام ذهن را روشن­‌تر و کدام مسیر را هموارتر می­‌کند؟

ویلیام الری چنینگ، نویسنده و اصلاح‌طلب اجتماعی قرن نوزدهم گفته است:

«هر انسانی کاری دارد که باید انجام بدهد، وظیفه­‌ای که اجرا کند و تاثیری که اعمال کند که به‌طور خاص متعلق به خودش است و هیچ باطنی غیر از خودش نمی­‌تواند به او بگوید که آن چیست.»

 

راه‌بری و کوچینگ یاری­‌ات می­‌کند تا نگاهی دقیق­‌تر به انتخاب­‌هایت بیندازی.

نسبت به دغدغه­‌هایی که انتخاب کردی حساس­‌تر شوی و از خودت بپرسی آیا این همان دغدغه­‌ای‌ست که می­‌خواهم داشته باشم؟

این همان انسانی­‌ست که می­‌خواستم باشم؟

این همان کاری­‌ست که می­‌خواستم همیشه انجامش دهم؟

این همان دستاوردی­‌ست که همیشه انتظارش را داشتم؟

این همان دلیلی‌ست که به‌خاطرش می‌نویسم؟

 

writer-and-value-نویسنده-چه-ارزشی-را-خلق-می‌کند؟

 

پاسخ به این سوال­‌ها تو را یاری می­‌دهد تا در این مسیر با تکیه بر توانمندی‌ها و نقاط قوتی که داری و بهبود نقاط ضعفت با یادگیری مهارت­‌ها، مسیر نوشتن و خواندن و یادگرفتن و تمرین مداوم را هموارتر کنی.

گام اول را فرا­گرفته­‌ای اگر بدانی:

چه کسی هستی؟

چه ارزش‌­هایی داری؟

چه توانمندی‌هایی داری؟

چه چشم‌انداز و ماموریتی داری؟

 

باری. اکنون که خودت را بیشتر از پیش شناختی آماده­‌ای تا به جلو حرکت کنی.

 

نویسنده: آزاده کیانی

این مقاله را به اشتراک بگذارید:
دیدگاه‌ها:

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *