چقدر نویسندهایم؟ آیا به قدری که ادعا میکنیم به دنیای نوشتن نزدیکیم؟
برچسب نویسنده بودن بسیار وسوسهانگیز است، دلمان میخواهد با نوشتن اولین دلنوشتههایی که در پیج اینستاگرامیمان منتشر کردهایم و ۱۴۸۳ لایک هم دریافت کرده، ورود مفتخرانهی خودمان به دنیای نویسندگی را اعلام داریم. اما آیا نوشتن صدها دلنوشته از ما نویسنده میسازد؟ بگذارید این یادداشت را با اندیشیدن به این پرسش بیاغازیم: چقدر مثل یک نویسنده فکر میکنیم؟
همانقدر که برای یادگیری اصول و تکنیکهای نویسندگی زمان میگذاریم، باید به نگرشمان نسبت به کار نوشتن توجه کنیم و مدام تفکراتی که نسبت به نویسندگی و نویسنده بودن خود داریم را بسنجیم:
«چی شد که به نوشتن علاقهمند شدم؟»
«چرا نوشتن برای من مهمه و چرا دارم انجامش میدم؟»
«هدفم از فعالیت در دنیای نویسندگی چیه؟ میخوام با نوشتن به کجا برسم؟»
«آیا چیزهایی که در حال حاضر مینویسم، بهم کمک میکنه به این هدف برسم یا نه؟»
نوع تفکر ما نسبت به نوشتن، احساسی که به آن داریم را میسازد. همین احساس است که ما را به ورطهی تصمیمگیری میکشاند، برای مثال: فکر میکنیم بد مینویسیم و یادداشتهای ما بیارزش هستند. احساسی که از این نوع تفکر به ما دست میدهد ملغمهای از ناامیدی، غم و ترسیست که در نهایت موجب میشود تصمیم بگیریم نوشتن را کنار بگذاریم. یا برعکس، میتوانیم این گونه بیندیشیم که در این لحظه نوشتههایمان چندان رضایتبخش نیست اما بهمرور که جلوتر میرویم، با کتابهای بیشتری که میخوانیم و صفحههای بیشتری که سیاه میکنیم، کارمان بهتر میشود. احساسی که از این نوع تفکر در ما بیدار میشود، طیفی از امیدواری، شادی و انگیزهی ادامه دادن است. در نتیجه تصمیم میگیریم همچنان کنار نوشتن باقی بمانیم.
آخرینباری که از نوشتن مأیوس شدید را بهخاطر بیاورید. چه اتفاقی باعث شد ناامیدی بر شما غلبه کند؟ یادتان میآید در آن لحظات چه احساسی داشتید؟
چرا مینویسیم؟
هرچه دقایق بیشتری از روز را به نوشتن اختصاص دهیم متوجه میشویم بیش از پیش در معرض قضاوت نوشتههایمان قرار میگیریم. کاملن طبیعیست؛ موضوع ۰ و ۱ است. اگر ننویسیم یا کم بنویسیم، چیزی برای سنجش کار خود نداریم. اما اگر یادداشتهای زیادی از ما وجود داشته باشد، ابزار سنجشمان را به راحتی عَلَم میکنیم. اما چگونه از دل این محاکمههای شخصی طوری بیرون بیاییم که از نوشتن بازنمانیم؟
جولیا کامرون در کتاب حق نوشتن میگوید: «نوشتن برای من بسیار سعادتبار است. من همیشه این کار خوب را خوب انجام نمیدهم، نیازی هم ندارم، اما انجام دادنش را لازم دارم. رضایت بزرگ و سادهای در این کار است مثل نشستن کنار یک دوست واقعی.»
اغراق نیست اگر بگوییم باید هر روز به نگرشمان نسبت به نوشتن برگردیم، آن را مورد بازبینی قرار دهیم و هدفمان را به خود یادآوری کنیم. همین حالا یک کاغذ بردارید و یک فهرست از تمام دلایلی که بهخاطر آنها به نوشتن علاقهمند شدید بسازید. میتوانید هر سطر از این لیست را با ادامه دادن این عبارت بیاغازید: «من مینویسم چون…» برای مثال:
من مینویسم چون نوشتن به ذهنم نظم میدهد
من مینویسم چون با نوشتن با خودم گفتوگو میکنم
من مینویسم چون نوشتن آن دوستیست که هرگز به من دروغ نمیگوید
من مینویسم چون یادم میاندازد چه اطلاعات کمی دارم
و…
بکوشید حداقل بیست مورد بنویسید. تهیهی این لیست باعث میشود با دید شفافتری به نوشتن بنگریم و از نقشی که در زندگیمان ایفا میکند، آگاه شویم. اما به نوشتن این لیست اکتفا نکنید، حالا که فهمیدید هدفتان چیست، فرصتی فراهم کنید تا حستان به نوشتن را تقویت کنید. کاغذ تازهای بردارید و بنای یک فهرست جدید را بگذارید. لیست دوم را با این عبارت بیاغازید: «نوشتن برای من… است»
«نوشتن برای من نوعی اشتها و شادی است.»
-جولیا کامرون
به نوشتن بیندیشیم
نوشتن برای شما شبیه چیست؟ چه مزهای دارد؟ چه رنگیست؟ آیا میتوانید بویش را استشمام کنید؟ آیا میتوانید بافت نوشتن را تشخیص دهید؟ آیا میتوانید چهرهاش را ترسیم کنید؟ نوشتن را به چه کار دیگری تشبیه میکنید؟
نوشتن برای من مزهی مرغ سوخاری میدهد.
نوشتن برای من آبی آسمانیست.
نوشتن برای من مثل مراقبه است.
نوشتن برای من مثل رقصیدن با آهنگ مورد علاقهام است.
نوشتن برای من مثل گشتوگذار در طبیعت است.
نوشتن برای من مثل معماری با کلمات است.
و…
میخواهیم به واسطهی تهیهی چنین فهرستی، از فاصلهی کمتر و با جزئیات بیشتری به نوشتن بنگریم. برای این که به دید درستتری برسیم، باید نوشتن را به الزامات زندگی خود گره بزنیم. چرا به نوشتن نیاز داریم؟ اگر ننویسیم چه چیزهای مهمی را از دست میدهیم؟
اول، ستونهای اصلی زندگیمان را مشخص میکنیم. برای مثال: سلامتی، روابط عمیق، درآمد کافی، خودشکوفایی
دوم، نوشتن را با یک پرسش به هر یک از این ستونها متصل میکنیم. برای مثال: چگونه با نوشتن میتوانم سلامتی روحی خودم را بازیابم؟ یا نوشتن چگونه باعث میشود حواسم را به سلامت جسمم معطوف کنم؟ نوشتن چگونه به من کمک میکند روابط عمیقتری را تجربه کنم؟ یا نوشتن چگونه موجب میشود در رابطهی عاطفیام بهتر عمل کنم؟ نوشتن چگونه باعث افزایش درآمدم میشود؟ چگونه میتوانم با نوشتن به توانمندیهای نهانم دست یابم و یکییکی آنها را شکوفا کنم؟
اگر برای رسیدن به پاسخ هر یک از این پرسشها زمان بگذاریم، درمییابیم که نوشتن مثل گرد معجزهآساییست که اگر روی هر گرهای پاشیده شود آن را میگشاید.
باید به خود یادآوری کنیم که نوشتن، صرفن سیاه کردن یک کاغذ یا هوا کردن پستی تازه در رسانههای شخصیمان نیست. وقتی نوشتن را میآغازیم، بهمرور متوجه تغییراتی در بخشهای متنوع زندگی و جنبههای مختلفی از شخصیتمان میشویم. نوشتن مثل بذر پیچک است، آن را در گلدان کوچک گوشهی اتاق میکاریم اما خیلی زود میبینیم که تمام دیوار را پوشانده.
پیشنهاد مطالعهی بیشتر: عشق نوشتن، عادت نوشتن
3 پاسخ
خیلی عااالی بود و کلی استفاده کردم
سوالات ابتدای مقاله را نوشتم تا سرفرصت تفکرات نویسنده شدنم را واکاوی کنم
ممنونم از شما دوستان پر خیرو برکت🙏🌹
درود بر شما مریم جان نازنینم. آفرین، چه خوب که با سؤالات درگیر شدید. امیدوارم که یه گفتوگوی جانانه باهاشون داشته باشید عزیزم.