«صحنهپردازی و توصیف در داستاننویسی» یکی از ارزشمندترین مهارتهای نوشتاری یک نویسنده است. بدین معنا که بتواند با طراحی و ساخت صحنههای عالی و جذاب نظر مخاطب را به نوشته خود جلب کند. برای همین در دنیای داستاننویسی، صحنهها نقشی اساسی در ساختار متن دارند.
صحنهپردازی و توصیف در داستاننویسی به چه معناست؟
صحنهپردازی در داستان یا سینما، مطابق با فرهنگ واژهها به معنی چینش و آرایش روی صحنه است و میتوان از روی آن چیدمان، ژانر هر داستان را به راحتی تشخیص داد.
طبق گفتهی جمال میرصادقی:
«صحنه و صحنهپردازی در داستان بیانگر مکان، زمان و محیطی است که « عمل داستانی» در آن به وقوع میپیوندد. »
صحنهپردازی در داستانکوتاه
همانطور که قبلا گفته شد هر داستان در مکان و در محدودهی زمانی خاصی اتفاق میافتد و همین موقعیت زمانی و مکانی وقوع رخداد در داستان، صحنه داستان را تشکیل میدهد. داستانها از به هم پیوستن صحنههای متعدد و پیوسته به یکدیگر تشکیل شده و آنچه که به داستان حالتی قابل مشاهده میدهد، قدرت نویسنده در صحنهپردازی است. در یک داستان کوتاه، صحنهها در خلال روایتهای کوتاه طراحی میشود و فرصت نویسنده برای همراه کردن و ایجاد این تصویر در ذهن خواننده کم است. پس در داستان کوتاه نویسنده باید هوشمندی خاصی برای صحنهپردازی و توصیف در داستان داشته باشد.
درواقع صحنه به داستان جان میبخشد و در کنار شخصیتپردازی وقایع و رخدادها را برای خواننده ملموس و قابل درک میسازد.
صحنهپردازی در داستان کوتاه میتواند:
الف) موقعیتی درست برای حضور شخصیتها فراهم کند.
ب) حال و هوایی مناسب به داستان ببخشد.
ج) محیطی موثر بر رفتار و کردار شخصیتها بهوجود آورد.
صحنهپردازی در داستان کوتاه میتواند متضمن معنایی عمیق و نمادین باشد.
برای نمونه: «صحنه رعد و برق و توفان پشت پنجره در یک داستان، میتواند نمادی باشد برای افکار و ذهن متلاطم یک شخصیت.»
پیشنهاد مطالعه: شخصیتپردازی در داستان چگونه است؟
مصطفی مستور درباره خاصیت و کارکرد صحنه میگوید:
«تصویری که کلمات ارایه میدهند، هر قدر هم دقیق و با شرح جزییات توام باشد، میتواند به تعداد مخاطبان متکثر باشد. »
در واقع تصور هر خواننده یا شنونده داستان، با تصور دیگران از صحنههای داستان متفاوت است. این ویژگی به ماهیت تصویرسازی و تداعیگری ذهن انسانها نیز مربوط میشود.
برای نمونه وقتی در داستانی گفته میشود: «آشپزخانه»، تعداد آشپزخانههایی که در ذهن مخاطبان تصویر میشود، به تعداد خود خوانندههاست؛ در حالی که وقتی در سینما آشپزخانهای نشان داده میشود، بیننده نمیتواند تصور دیگری از آشپزخانه در ذهن خود بسازد.
این ویژگی تصویرسازی متمایز ذهن هر فرد، با هر قدر توصیف و شرح از یک داستان خوب زدودنی نیست. این خصوصیت به هنر داستان، گونهای سیالیت در تصویرسازی میدهد و سبب میشود تا خوانندگان موقعیتهای داستان را چنان در ذهن تصویر کنند که ترکیبی باشد از آنچه که نویسنده در داستان گزارش کرده و پیشزمینه فکری مخاطب که از خلاقیت خود استفاده میکند.
این نکته عامل مهمی است در قرابت فضای ذهنی خواننده و موقعیتهای داستانی. در واقع آنچه که خواننده از صحنه داستان درک میکند در تعاملی میان ذهن او و توصیف نویسنده شکل میگیرد.
توصیف در داستاننویسی
بیایید نوشتن یک داستان را به ساختن یک خانه تشبیه کنیم، اگرچه ممکن است تمام ابزار و ایدههای مورد نیاز را در اختیار داشته باشیم، اما درصورتی که پِی و بنیان اثرمان محکم نباشد، باید بپذیریم که حتی زیباترین سازهها نیز دوامی نخواهند داشت.
همیشه یکی از مهمترین سوالات در شروع نگارش هر داستانی این است که: از کجا شروع کنیم؟
بهترین کار این است که از «توصیف یک صحنه» شروع به نوشتن کنیم. این کار در همه زمینههای نوشتاری مانند نمایشنامهنویسی و فیلمنامهنویسی شایع است و اگر آثار ادبی نویسندگان بزرگ را نیز مطالعه کنیم متوجه میشویم که آنها هم از توصیف صحنه، داستان را شروع کردهاند یا به پایان رساندهاند.
پس برای نوشتن تنها لازم است که زمان یا مکان وقوع ماجرا را توصیف کنیم. خواننده باید بداند که داستان در چه موقعیتی اتفاق میافتد.
برای صحنهپردازی و توصیف در داستاننویسی بهتر است مکان داستان را به سمت و سویی ببریم که منجربه شناخت شخصیت اصلی شود. نه زیاد طولانی که برای خواننده کسلکننده باشد و نه بیش از حد کوتاه که خواننده فرصت درک مکان و زمان را پیدا نکند و این سوال برایش بدون جواب بماند که محل وقوع داستان کجاست.
استفاده هوشمندانه از صحنه و کاربرد درست توصیف، بر حس حقیقی بودن داستان میافزاید و این انتخاب درست مکانِ وقوع داستان، به قابل قبول بودن سیر حوادث و اتفاقات کمک میکند. این داستانها میتوانند تخیلی، فانتزی و یا واقعی باشند چون در هر صورت یک داستان خوب و گیرا نیاز به بسترسازی مناسب دارند.
نکته: ممکن است برای شخصیتهای داستان خود صحنهای خلق کنیم که واقعی نیست و زاییده ذهن خلاق ما است؛ اما باید به نحوی آن را توصیف و شرح دهیم که در ابتدا برای خود ما و بعد از آن برای خوانندگان باورپذیر باشد.
برای آنکه مهارت صحنهپردازی و توصیف در داستان را کسب کنیم باید به این حقیقت واقف باشیم که شخصیتها و اتفاقات نیاز به بستری دارند تا در آن تصمیم بگیرند، دست به اقدام بزنند و نتیجه اقداماتشان را ببینند. تفاوتی نمیکند که داستان این شخصیت در یک اتاق رخ میدهد و یا یک شهر یا حتی کشور و جهانی فراواقعی. یک نویسندهی توانا باید این بستر یا صحنه را به نحوی طراحی و توصیف کند که شخصیت داستان بتواند در آن رشد کند و از سوی دیگر خواننده نیز به راحتی آن را در ذهن خود تصویر کند.
توصیف صحنه به خصوص در داستانهای خیالی و همچنین داستانهای تاریخی خیلی مهم است چون خواننده هیچ چشم اندازی از آن مکان و یا برهه تاریخی ندارد و این هنر نویسنده است که بتواند با جملات کلیدی مکان و بستر داستان را توصیف کنید.
لازم به یادآوری است که داستان ممکن است از ابتدا تا انتها محدود به یک مکان خاص نباشد. یا شخصیتهای داستان یکجا ثابت نباشند و مرتب به مکانهای مختلف بروند. حتی ممکن است صحنهی داستان در جایی باشد که مدام درحال حرکت است. مثلا در یک قطار یا ماشین. وقتی فصل یا صحنهای از داستان به پایان میرسد و نویسنده قصد دارد صحنه جدید را در مکان جدیدی شروع کند باید دوباره صحنهپردازی را به شیوهای هوشمندانه در داستان خود اجرا کند.
ایجاد صحنه مناسب، به حال و هوای داستان و شخصیتپردازی کمک زیادی میکند. برای مثال اگر نویسنده بخواهد یک صحنه قتل را طراحی کند، یا بخواهد داستان ترسناکی بنویسد، مکانهایی مانند خرابهها و یا محیطهایی سرشار از غم و وحشت به او کمک میکند تا خواننده را با خود به همان محیط ببرد و همان حسهایی را تجربه کند که شخصیت داستانی درحال تجربهی آنهاست.
زمان داستان نیز برای خلق صحنه مهم است. خواننده باید بداند داستان در چه برهه از زمان اتفاق میافتد. اگر داستان در زمان گذشته اتفاق میافتد تاریخ دقیق آن چیست؟ در چه قرنی است؟ چه فصلی از سال؟ چه روزی از ماه است؟ چه ساعتی از روز؟ محیط اجتماعی، سیاسی و در کل وضع جامعه چگونه است؟
پیشنهاد مطالعه: معرفی و بررسی کتاب هزار جرقه داستانی | وقتی ایده نوشتن داستان در ذهن جرقه میزند
توصیف در داستان کوتاه
مختصصین عرصهی داستاننویسی معتقدند که هفت عنصر اصلی وجود دارد که باید در همهی داستانها نقش ایفا کنند. در واقع «توصیف در داستان کوتاه» با استفاده از همین عناصر امکانپذیر است اما این عناصر چه چیزهایی هستند؟
عناصر مهمی که تمام داستانهای به یادماندنی و هیجانانگیز به بهترین شکل از آنها بهره میبرند شامل:
- مضمون / تم / درونمایه
«پیرنگ» یا «طرح داستانی» که در ادامه به آن میپردازیم، مشخص میکند که چه چیزی در داستان اتفاق میافتد، در حالی که «مضمون» یا «درونمایه» نشان میدهد که «چرا آن اتفاقات رقم خوردهاند». نویسنده هنگام نوشتن پیرنگ باید پاسخ این سوال را بداند. به همین خاطر، قبل از این که به نوشتن بپردازید، مشخص کنید که «چرا» میخواهید این داستان را روایت کنید؟ چه پیامی را میخواهید به مخاطبین انتقال دهید؟ این پیام چه آموزههایی برای مخاطبین دارد؟
با این حال به خاطر داشته باشید که نباید به صورت مستقیم و آشکار، مضمون اثر را بیان کنید؛ فقط داستان را پیش ببرید و اجازه دهید خود داستان از طریق رویدادهای مختلف، به کاوش در مفهوم «تِم» مورد نظر شما بپردازد. هوش مخاطبین را دست کم نگیرید. به شکلی غیرمستقیم و با ظرافت، «مضمون» را در تار و پود رویدادها پنهان کنید تا مخاطبین خودشان به واسطهی پیشروی در روایت، تِمهای اثر و راز و رمزهای نهفته در آن را کشف کنند. آنها ممکن است پیرنگ داستان را از یاد نبرند، اما نویسنده در شرایط ایدهآل باید کاری کند که مخاطبین تا مدتها بعد از خواندن اثر، به «تِم» یا «مضمون» آن نیز بیندیشند.
- شخصیت
حتماً میدانید که منظور ما شخصیتهایی باورپذیر هستند که میتوان با آنها همذاتپنداری کرد. شخصیت اصلی در اغلب آثار، «پروتاگونیست» است که با نامهایی همچون «نقش اول» یا «قهرمان» نیز شناخته میشود. «پروتاگونیستها» باید ویژگیهای مشخصی داشته باشند، از جمله نقصهای جبرانپذیر، خصوصیات قهرمانانه که در نقاط اوج داستان بروز میکند و قوس یا کمانِ شخصیتی که مسیر تغییرات رفتاری آنها را نشان میدهد.
به خاطر داشته باشید برای موفقیت در صحنهپردازی و توصیف در داستاننویسی نباید شخصیت قهرمان داستان خود را کامل و بینقص خلق کنید، چرا که بینقص بودن در داستانها، برای مخاطبین کسالتآور میشود. علاوه بر این، داستان شما به یک «آنتاگونیست» یا شخصیت متقابل هم نیاز دارد. شخصیت متقابل باید درست به اندازهی قهرمان، چندوجهی و هیجانانگیز جلوه کند و انگیزهها و دلایلی آشکار و توجیهپذیر برای کارهایش (که در تضاد با شخصیت اصلی است) داشته باشد. به خاطر داشته باشید که شخصیتهای متقابل، خود را شرور در نظر نمیگیرند و اغلب تصور میکنند که حق با آنها است.
در مورد هر کدام از شخصیتهایی که خلق میکنید، این سوالات را بپرسید:
آن ها چه میخواهند؟
چه کسانی یا چیزهایی مانع آنها برای رسیدن به هدف شدهاند؟
آنها چه کاری برای از میان برداشتن مانع انجام خواهند داد؟
شخصیتها هرچه با چالشهای بیشتری مواجه شوند، عمق و ابعاد بیشتری پیدا میکنند. درست مانند زندگی واقعی، سختترین چالشها، بزرگترین دگرگونیها را رقم میزنند.
- زمینه
این عنصر، جنبههایی همچون زمان و مکان رقم خوردن رویدادها را مشخص میکند اما همچنین باید اطلاعاتی دربارهی فضا و اتمسفر حاکم بر داستان را نیز در خود داشته باشد. نویسنده باید تحقیقات کاملی را دربارهی زمینهی اثر خود به انجام رسانده باشد. اما به خاطر داشته باشید، یکی از بزرگترین اشتباهاتی که نویسندگان نوپا مرتکب میشوند این است که احساس میکنند باید داستان را با توصیف زمینه آغاز کنند. این عنصر اهمیت زیادی دارد اما پرداخت بیش از اندازه به آن بهخصوص در آغاز، فقط باعث کسالت مخاطبین میشود.
به جای توصیف زمینه، آن را به شکلی نامحسوس در لایهای زیر سطح رویدادها به مخاطبین نشاندهید. به این صورت، وقتی مخاطبین درگیر رویدادها، دیالوگها، تنش و کشمکش داستان هستند، به شکلی تدریجی زمینه و فضای جهان داستانی یا خیالی شما را در ذهن خود شکل میدهند.
- نقطهنظر
برای مشخص کردن نقطه نظر یا «زاویه دید» داستان، باید تصمیم بگیرید که میخواهید چه «صدایی» یا «دوربینی» داستان شما را روایت کند. مخاطبین همه چیز را از طریق دیدگاه این شخصیت تجربه میکنند: چیزی که این شخصیت میبیند، میشنود، لمس میکند، استشمام میکند، مزه میکند و میاندیشد، تمام چیزی است که به مخاطبین منتقل میشود.
برخی نویسندگان تصور میکنند این نکته آنها را به استفاده از زاویه دید اول شخص محدود میکند، اما این تصور نادرستی است. در واقع اغلب رمانها با زاویه دید سوم شخص نوشته شدهاند. نوشتن رمان با زاویه دید اولشخص، ممکن است کار را برای نویسنده راحتتر کند اما سایر زاویهدیدها نیز ویژگیهای منحصربهفرد خود را دارند.
لازم است داستانهای موفق کنونی را بخوانید تا موضوع را بهتر درک کنید اینکه آثار پرفروش، چگونه این کار را انجام می دهند؟
انتخاب مناسبترین زاویه دید برای داستان شاید کاری گیجکننده به نظر برسد اما بیتوجهی به این عنصر مهم، صدمهی زیادی به اثر داستانی شما خواهد زد.
- پیرنگ
پیرنگ یا «طرح داستانی» توالی رویدادهایی است که یک داستان را شکل میدهد؛ همان چیزی که باعث میشود مخاطبین به خواندن اثر ادامه دهند یا آن را کنار بگذارند. در صحنهپردازی و توصیف در داستاننویسی اهمیت پیرنگ به قدری زیاد است که تعیین میکند داستان شما منطق درستی دارد یا خیر.
به بیان دیگر، این عنصر را میتوان خط داستانیِ اثر در نظر گرفت. همانطور که پیشتر گفته شد، یک داستان موفق به دو سوال پاسخ میدهد:
چه اتفاقی میافتد؟ (پیرنگ)، و این اتفاق چه معنا و پیامی دارد (تِم).
به شکل کلی، ساختار رایج در تمام داستانها چیزی شبیه به این است:
آغاز، رویدادی مهم که همه چیز را تغییر میدهد، مجموعهای از بحرانها که تنش را به وجود میآورد، نقطهی اوج و پایانبندی.
در ادامه، میزان موفقیت شما در خلق کشمکش و صحنهپردازی و توصیف در داستاننویسی، هیجان و تنش مشخص میکند که آیا مخاطبین از ابتدا تا انتها با اثر شما همراه خواهند ماند یا خیر.
- کشمکش
کشمکش نیروی محرکهی داستانها است و همچنین نقشی حیاتی را برای صحنهپردازی و توصیف در داستاننویسی ایفا میکند. مخاطبین همیشه به دنبال تجربهی کشمکش هستند و میخواهند بدانند نتایج و بروندادهی آن چه خواهد بود. اگر همه چیز در «پیرنگ» شما بدون مشکل پیش برود و همه با خوبی و خوشی زندگی کنند، مخاطبین خیلی زود از داستان شما خسته خواهند شد.
آیا دو شخصیت داستان، به شکلی دوستانه با هم گفتوگو میکنند؟ آیا یکی از آنها چیزی را به زبان آورده که خشم و ناراحتی دیگری را برانگیخته و به این صورت، عمقی جدید از رابطهی آنها را آشکار کردهاست؟ کشمکش یا مشکل میان آنها چیست؟ دلیل پشت آن چیست؟
مخاطبین به پیشروی در داستان ادامه میدهند تا پاسخ این پرسشها را پیدا کنند و مسیر رسیدن به این پرسشها بستگی به مهارت نویسنده در خلال صحنهپردازی و توصیف در داستاننویسی دارد.
- پایان بندی
چگونگی تصور شما از پایان داستان، باید در تار و پود تمام صحنهها و فصلها تنیده شده باشد. این تصور ممکن است همزمان با خلق شخصیتها و رویدادها تغییر کند، تکامل یابد و بزرگتر شود اما هیچ وقت نباید آن را به شانس واگذار کرد. شخصیت اصلی خود را تا پایان در مرکز توجه نگه دارید. هرچه که این شخصیت در طول فراز و نشیبها و کشمکشهای مختلف داستان چیزهایی یاد میگیرد، با این حال باید آموختههایش او را قادر سازد تا در انتها، با چالش و مانع اصلی داستان مواجه شود.
همیشه به خاطر داشته باشید که باید یک پایانبندی رضایتبخش را به مخاطبین ارائه کنید. اگر بتوانید یک پایان فراموشنشدنی را در داستان خود خلق کنید، به مخاطبین خود بابت وقتی که برای خواندن اثر شما صرف کردهاند، پاداش دادهاید.
یکی از مؤثرترین روشها برای انجام این کار، درگیر کردن عواطف و احساسات است. درست است که مخاطبین به آموختن چیزهای جدید و یا سرگرم شدن علاقهی زیادی دارند اما آنها تأثیرات و دگرگونیهای عاطفی را هیچگاه از یاد نخواهند برد.
صحنه و ساختار آن در داستان
همانطور که در بالا ذکر شد، صحنهپردازی و توصیف محلی که داستان در آن اتفاق میافتد یکی از وظایف مهم نویسنده است. شاید در نگاه اول این امر ساده به نظر برسد؛ اما ساختن مکان و زمان مناسب برای وقوع اتفاقات داستان نیاز به تمرین و مداومت دارد. صحنهپردازی و توصیف در داستاننویسی اهمیت و تاثیر زیادی در خوب جلوه دادن و پیشبرد ساختار داستان دارد. هر چه شما به عنوان نویسنده در صحنهپردازی وسواس بیشتری به خرج بدهید داستان بهتری خلق میکنید.
کلام پایانی
نوشتن داستان جذاب به توانایی شما در ایجاد صحنههای استوار و باورکردنی بستگی دارد. صحنهها به عنوان ساختارهایی پویا عمل میکنند که شخصیتها و خوانندگان شما را از طریق درگیری به جلو سوق میدهند و آنها را با وعدهی اهدافی که ممکن است حاصل شود یا نشود، درگیر ماجرا میکند.
صحنههای خوب تفاوت بین یک داستان قدرتمند و تاثیرگذار را با داستانی که یکنواخت و بیمایه است، آشکار میکند.
ریموند آبستفلد در کتاب صحنهپردازی در رمان، از طریق فرآیند خلق کردن به خوبی نویسنده را راهنمایی کرده و تمام عناصری را که برای ساختن صحنههای موفق، منسجم و قانعکننده لازم است را بررسی میکند.
آبستفلد با پرداختن به مباحثی از قبیل یافتن نقطه داغ یک صحنه، شناسایی هدف مسلط آن و جلوگیری از یک پایان کلیشهای، در کتاب خود همه نکات و مطالب ضروری را برای افراد تازهکار و رماننویسان فراهم میکند. او با نمونههایی از فیلم، داستانهای کوتاه و داستانهای پرفروش، دلایل و چگونگی عملکرد صحنهها را مستند کرده است.
خواندن این کتاب را به نویسندگانی که میخواهند با منابعی خوب برای صحنهپردازی و توصیف در داستاننویسی آشنا شوند توصیه میکنیم.
منابع:
کتاب عناصر داستان | از رابرت اسکولز | ترجمهی فرزانه طاهری
کتاب صحنهپردازی در رمان | ریموند آبستفلد | ترجمه عبدالله کریمزاده
نویسنده: فریبا نبیزاده
یک پاسخ
خیلی مفید بود ممنون…