پس از محتوای اصلی، دو بخش پر اهمیت کتاب، مقدمه و پیشگفتار است. اینکه چطور نوشته شوند و چه کسی آنها را نوشته باشد، به نوعی عیار کتاب را تعیین میکند.
پس از معرفی بخشهای مختلف کتاب در مقالهی «چگونه بخشهای مختلف کتاب را بنویسم» لازم دانستیم که در مورد نحوهی نوشتن هر یک از این بخشها به صورت مجزا آموزشهایی را ارائه دهیم.
آنچه در این مقاله میخوانید چگونگی نوشتن مقدمه و پیشگفتار، انواع مقدمه و ویژگیهای پیشگفتار است.
مقدمهی کتاب چیست و چه چیزی در آن بنویسیم؟
مقدمه، بخشی از کتاب است که اغلب توسط خود نویسنده نوشته میشود و در آن به خواننده پیشزمینهای از آنچه در کتاب و در ذهن نویسنده میگذرد، نشان داده میشود. در مقدمه، نویسنده میتواند به صورتهای مختلف در مورد محتوای کتاب و تمام آنچه که دانستنش برای خواننده مفید است صحبت کند و هر آنچه را که به درک بهتر خواننده کمک میکند، بیان نماید.
حتی ممکن است نویسنده تصمیم بگیرد که در مقدمه، هدف اصلی کتاب را ارائه دهد یا خلاصهای از کتاب را بیاورد و یا هر اصطلاح مهم دیگری را تعریف کند.
- در کتابهای داستانی ممکن است مقدمه بخشی از خود داستان نباشد، اما در عوض، زمینه را برای شروع داستان هموار کند یا معنای کنش اصلی کتاب را عمیقتر سازد.
- مقدمه در کتابهای داستانی اغلب از دیدگاه یک شخصیت نوشته میشود و اطلاعات بیشتری مانند پیشزمینهی شخصیتها و رویدادها و موقعیت داستان را به خواننده میدهد. هر آنچه در مقدمهی کتابهای داستانی گفته میشود، تأثیر مستقیم بر داستان دارد.
- مقدمه در کتابهای غیر داستانی یا نوشتههای دانشگاهی میتواند به صورت یک نوشتهی کوتاه، تنها برای بیان دیدگاه نویسنده نوشته شود.
- نویسنده میتواند در مقدمه از چرایی انتخاب موضوع و دلیل علاقهاش به آن صحبت کند. مثلاً بنویسد: چگونه کتابش به وجود آمده، یا او برای نوشتن کتاب از چه چیزی الهام گرفته است.
- یکی دیگر از موضوعات جالبی که نویسنده میتواند در مقدمه بیاورد، قدردانی از ویراستار، ناشر یا سایر افراد تأثیرگذار در زندگیاش است.
در یک جمعبندی: مقدمه بخشی از کتاب است که خواننده را در جریان اصلی موضوع قرار میدهد. یک مقدمهی جذاب، خواننده را تا پایان کتاب با نویسنده همراه میکند.
ویژگیهای یک مقدمهی خوب چیست؟
- نباید کل داستان کتاب را تعریف کند.
- تنها سرنخهایی برای ادامهدادن به مخاطب بدهد.
- ثابت کند که کتاب ارزش خواندن دارد.
- نباید پیچیدگی ادبی و معنایی داشته باشد.
- از دستآوردهای کتاب برای خواننده بگوید.
پیشنهاد ما: برای ایدهیابی نوشتن کتاب این مقالات را بخوانید:
چگونه ایده برای نوشتن کتاب پیدا کنیم؟
نویسندگان بزرگ چگونه ایده برای نوشتن کتاب پیدا کردند؟
چگونه مقدمهی کتاب را بنویسیم
«توکر ماکس، Tucker Max» نویسندهی استرالیایی، نوشتن مقدمه را شامل چند گام میداند که در ادامه، آنها را در کنار هم مرور میکنیم.
گام اول نوشتن مقدمهی کتاب: مخاطب را به دام بیندازید
شما باید با نوشتهای که در مقدمه میآورید، مخاطب را وادار به خواندن کتاب کنید.
برای مثال در کتاب تکههایی از یک کل منسجم پونه مقیمی با شعری از هوشنگ ابتهاج آن را شروع کرده و سپس نوشته: شاید زندگی، پیدا کردن بخشهایی از خودمان در تکهتکههایی از یک کل منسجم باشد.
هردوی این مطالب برای شروع، جذاب و عالی هستند.
اینکه چطور برای مخاطب تلهگذاری کنید را میتوانید با پرسشهایی ازخودتان و کتابی که قصد نوشتن آن را دارید بدست آورید. پرسشهایی همچون:
- موضوع اصلی کتاب من چیست؟
- چه جملهای در کتاب وجود دارد که میتواند مخاطب را جذب کند؟
- مخاطب در روند داستان قرار است با کدام قسمت شوکه شود؟
گاهی یک حکایت میتواند تلهی شما باشد؛ اما موضوع آن باید با موضوع کتاب شما همراه باشد. در کنار حکایت میتوان از داستان کوتاه، مَثلها یا آمارهای تاریخی هم استفاده کرد.
مثال:
در کتاب «باشگاه پنج صبحیها»، رابین شارما در مقدمهی کتابش چند جمله از بزرگان آورده است تا اینگونه مخاطبانش را کنجکاو کند تا همراه کتاب باشند. اما در اصل، این تلهای است که برای خوانندهی خود کار گذاشته است.
ایمی چارمایل
« برای جشن گرفتن موفقیتهایمان تا پایان دنیا زمان داریم، اما برای به دست آوردن آنها تنها چند ساعت.»
نکته: دقت کنید که این جملات بیارتباط با موضوع اصلی کتاب نباشند.
گام دوم نوشتن مقدمهی کتاب: از وجود یک راهحل برای مسئلهای خبر دهید
حتی اگر کتاب شما جنبهی سرگرمی داشته باشد، باز هم گره یک مشکل، مثلاً نخندیدن را باز میکند. همهی کتابها حرفی برای گفتن دارند و میتوانند مشکلات و سؤالات سخت و آسان خوانندگان را پاسخ دهند. این موضوع که کتاب شما به کدام سؤال و حل چه مشکلی کمک میکند را میتوانید در مقدمه مطرح کنید. دردی که مخاطب به دنبال تسکین آن است را به او نشان دهید و با او همدردی کنید. اطمینان دهید که در روند کتاب میخواهید آن مشکل را برطرف نمایید. این مهمترین جاذبه برای خواندن کتابتان خواهد بود. اما دقت کنید متن مقدمه را عمیق و پر مفهوم بنویسید و تا حدودی البته نه زیاد مبالغه کنید تا خواننده را متوجه کنید که با نخواندن و استفاده نکردن از توصیههای کتاب دچار درد عظیمی خواهد شد.
گام سوم نوشتن مقدمهی کتاب: از تأثیرات رشد فردی و آموزشی کتاب بگویید
باید به مخاطب خود بگویید که با خواندن این کتاب چه اتفاقات خوبی برایش روی میدهد؛ مثلاً باعث میشود که او رشد کند یا سرگرم شود. به او نشان دهید که قرار است پس از خواندن این کتاب، او رو به جلو پیش رود. با او دربارهی چیزهایی که با خواندن این کتاب یاد میگیرد، صحبت کنید.
گام چهارم نوشتن مقدمهی کتاب: خودتان را معرفی کنید
در این گام باید تاریخچه یا پیشینهای از خودتان بیان کنید. اینکه چه کسی هستید، چرا این کتاب را نوشتهاید و چرا خواننده باید به شما اعتماد کند. دقت کنید که نوشتههایتان صادقانه باشد تا اعتماد خواننده را بهدست آورید. چرا که با تکنولوژی امروز قطعاً خوانندگان دربارهی نویسندهها تحقیق میکنند.
میتوانید این بخش را به صورت یک داستان دربارهی زندگی خودتان بنویسید. این کار احساس خوشایندی ایجاد مینماید و در خواندن کتاب و حتی پیشنهاد مطالعهی کتاب شما به دیگران تأثیر بالایی دارد.
نکته: نباید زیادی به روایت زندگینامهی خود بپردازید، زیرا الویت مخاطب، کتاب و موضوع آن است.
گام پنجم نوشتن مقدمهی کتاب: محدودهی توقعات خواننده را مشخص کنید
در این گام نهایی به خواننده بگویید که چه انتظاراتی باید از این کتاب داشته باشد. این بخش اهمیت زیادی دارد؛ چون همان ابتدا محدودهی تأثیرگذاری کتاب را مشخص میکنید تا توقع بیجا ایجاد نشود. در اینجا صداقت کلام و بیان درست موضوع کمک زیادی به درک و همراهی مخاطب میکند.
دربارهی اینکه چه زمانی مقدمه را بنویسیم باید بگوییم میتوان مقدمه را در همان ابتدای متولد شدن ایدهی نوشتن کتاب نوشت یا میتوان پس از آنکه متن اصلی کتاب تکمیل شد به سراغ نوشتنش رفت. این موضوع کاملاً به اختیار نویسنده است. در هر صورت هر زمان که بنویسید، قبل از چاپ میتوانید آن را تغییر دهید و بازنویسی کنید.
چگونه پیشگفتار کتاب را بنویسیم
پیشگفتار یا (foreword) بخشی از کتاب است که نوشتن آن الزامی نیست. بیشتر اوقات پیشگفتار در اولین کتابها یا نسخههای ویژه یافت میشود. پیشگفتار گاهی میتواند نوعی ابزار بازاریابی ادبی باشد که ناشران برای جذب مخاطب استفاده میکنند. شخصی که پیشگفتار را مینویسد، بیشتر دربارهی نویسنده و نحوهی ارتباط با او صحبت میکند و نظرش را دربارهی کتاب بیان میکند.
پیشگفتار نوعی تأییدیه برای کتاب محسوب میشود. البته در کتابهای داستانی کمتر دیده میشود و بیشتر در کتابهای غیرداستانی، به خصوص آنها که زمینهی انگیزشی و آموزشی دارند، نوشته میشود.
ویژگیهای پیشگفتار در کتاب
- باید صادقانه باشد. نویسندهی پیشگفتار باید در نوشتار خود صداقت و درستی را لحاظ کند. اگر امتیازی برای کتاب در نظر میگیرد، حرفهای و درست باشد تا وقتی خواننده محتوا را میخواند، درستی کلام نویسندهی پیشگفتار را درک کند.
- نویسنده باید خود را معرفی کند. اینکه خواننده با موقعیت نویسندهی پیشگفتار آشنا شود، تأثیر زیادی روی نظرش در مورد کتاب دارد؛ به خصوص اگر نویسندهی پیشگفتار فردی شایسته و دارای سواد و دانش کافی باشد.
- سبک نگارش باید مطابق با سبک و لحن کتاب باشد. به فرض اگر لحن کتاب جدی است، باید پیشگفتار نیز جدی نوشته شود. یا اگر کتاب کمدی است، پیشگفتار نیز با لحنی طنز نوشته شود.
- نویسندهی پیشگفتار باید دربارهی ارتباطش با نویسندهی کتاب بگوید. اینکه چطور با نویسنده آشنا شده و رابطهی آنها در چه سطحی قرار دارد. یا برای نشان دادن میزان ارتباطش با نویسنده، خاطرهای را تعریف کند که به شناخت بهتر نویسنده منتهی شود.
- پیشگفتار را میتوان نوعی نامه دانست که برای نویسندهی اصلی کتاب و مخاطبش نوشته میشود. پس برای منحصربهفرد شدنش باید نام و امضای نویسندهی پیشگفتار در آخر نوشته قرار بگیرد.
نکته: اگر قرار است شما پیشگفتار کتابی را بنویسید، لازم است اطلاعات درستی دربارهی کتاب داشته باشید. پس کتاب را خوب بخوانید تا بفهمید نویسنده در کتابش دنبال چه چیزی بوده و با نویسنده در این مورد صحبت کنید. علاوه بر این، لحن و سبک نگارش کتاب را هم خوب بشناسید.
پیشگفتار را چه کسانی مینویسند؟
پیشگفتار را شخصی غیر از نویسندهی کتاب مینویسد و این تصمیم نویسندهی کتاب است که چه کسی پیشگفتار را بنویسد.
بهتر است یک فرد متخصص یا معروف در حوزهی کتاب و یا مرتبط با موضوع کتاب آن را بنویسد. چرا که میتواند برای کتاب یک امتیاز باشد. البته گاهی ناشر نیز میتواند این بخش را به رشتهی تحریر درآورد.
نکته: البته این را هم باید گفت که گاهی اوقات ممکن است نویسنده خودش پیشگفتار را بنویسد که در این صورت جزئی از خود مقدمه به حساب میآید. حتی مقدمه را ممکن است شخص دیگری بنویسد. اینکه برخی خلاف استانداردها پیش میروند چیز عجیبی نیست.
نمونههایی از پیشگفتار کتابهای مختلف
- کتاب «همه چیز داشتن» از جان اساراف، پیشگفتار را «باب پراکتر» نویسندهی کتاب پر فروش « تو ثروتمند زاده شدهای» نوشته است.
او نیز پیشگفتار را با نقل قولی از «والت ویتمن» شروع کرده است. به بخشی از آن دقت کنید:
«من همینطور که هستم، وجود دارم… همین بس است، حتی اگر هیچ کس دیگر نداند، من راضیام. من این جملهی حکیمانه را ترجمان کامل زندگی جان اسارف میدانم.»
- کتاب « سوگ مادر» اثر شاهرخ مسکوب، پیشگفتار نوشته شده توسط «حسن کامشاد» نویسندهی کتاب «پایهگذاران نثر جدید فارسی» اینگونه است:
شاهرخ مسکوب عاشق مادرش بود. به گفته خودش مادر را بیش از دوست داشتن، میپرستید. پدرش وقتی شاهرخ شانزده ساله بود درگذشت، برادر کوچکش یک هفته بعد، مادرش میبایست داغ این دو مرگ را برتابد و پسر و دو دختر کوچکتر خود را بزرگ کند و به سامان رساند.
من در سال 1323 در کلاس ششم متوسطه در اصفهان به آشیانه گرم این خانواده راه یافتم. مادر خودم تازه مرده بود و من چنان شیفته محبت، سادگی و مهربانی تک تک افراد این خانواده شدم که در عالم خیال اندیشیدم ای کاش این زن همسر پدر بیوه من میشد…
- کتاب «تا میتوانی بنویس» از ناتالی گلدبرگ، پیشگفتار توسط «جودیت گسست» نوشته شده است:
چندسال پیش، وقتی اتاق زیرشیروانی مادربزرگم را تمیز میکردم، به نوشتهایی در قاب چوب بلوط برخوردم که میگفت: «کار خود را به بهترین صورت ممکن به انجام برسان و مهربان باش.» به یاد دارم آن لحظه، کنار هم قرار دادن آن پیامها را نامربوط پنداشتم و به آن خندیدم. اکنون آنقدر برایم پرمعناست که نمیدانم چگونه نادیدهاش گرفتم.
جودیت گسست در پاراگراف دیگری در همین بخش دربارهی نوشتن پیشگفتار این کتاب میگوید:
نخست که در صندوق پست، یک نسخه کتاب «تا میتوانی بنویس» را با این پرسش دریافت کردم که آیا میخواهم برایش پیشگفتار بنویسم، فکر کردم: «نه، خدایا هیچگاه پیشگفتار ننوشتهام و طرز نگارش آن را نمیدانم. میپنداشتم برای انجام این کار باید واجد شرایط یا تجربهایی باشم که فاقد آن بودم. در حال پرواز به دیترویت، برای شرکت در مراسم ختم یکی از خویشاوندان، کتاب را خواندم…. در آغاز خواندن کتاب، همین چیزهایی که گفتم در ذهنم بود. هنوز به صفحهی ده نرسیده بودم که فهمیدم میتوانم پیشگفتار را بنویسم….»
-
آنچه در این مقاله گفتیم
برای هر کتابی، بهتر است که مقدمه یا پیشگفتار نوشته شود. چرا که در همراهی خواننده بیتأثیر نیست. البته اگر شروع هرکدام با جذابیتی همراه باشد، بهتر میتواند مقصودی که نویسنده در ذهن داشته را بیان نماید.
از آنجا که کتاب، کتابخوانی، نوشتن کتاب و همهی موضوعاتی که به کتاب مربوط باشد، جزو الویتهای مدرسه نویسندگی است و اهمیت بسیاری دارد، پیشنهاد میکنیم سایر مقالات مرتبط با کتاب را هم مطالعه کنید.
دربارهی نوشتن کتاب بیشتر بخوانید:
- نوشتن یک کتاب چقدر طول میکشد؟
- چگونه ایده برای نوشتن کتاب پیدا کنیم؟
- نویسندگان بزرگ چگونه ایده برای نوشتن کتاب پیدا کردند؟