چطور میتوانیم به مغزمان کمک کنیم حرکت سنگ را ببیند و بفهمد. همهچیز نه همیشه اینطور بوده و نه همیشه اینطور باقی میماند؟
ساده است؛ با نگاه کردن به حرکت سنگ، آگاه بودن به چگونگی حرکت آن و درنهایت یادگیری رفتار سنگ، مغزمان متوجه حرکت سنگ میشود.
یادگیری در بین روانشناسان توسعه فردی و روانشناسان رفتارگرا و … تعریف متفاوتی دارد.
تعریفهای متفاوت را میتوانید هم در متمم و هم در اینجا بخوانید. بااینحال تعریفی که این نوشته پسندیده و تمایل دارد در موردش حرف بزند، سهپایه اصلی دارد.
- یادگیری یک فرآیند است و نه یک محصول.
- یادگیری منجر به تغییر در باور، دانش، اطلاعات و رفتار میشود.
- یادگیری چیزی نیست که برای کسی انجام شود، بلکه خود شخص مشتاقانه آن را انجام میدهد.
ولی سؤال اصلی اینجاست؛ چرا لازم است یادگیری جزو اولویتهای زندگی ما باشد؟
ما میتوانیم محرکهای مختلفی را بهعنوان سوخت برای قطار زندگیمان انتخاب کنیم. یکی از این محرکهای قوی ترس است، که به قول جلال: برادر مرگ است و پدرش جهل و ناآگاهی و نادانی. تنها به روشی میتوانیم جلوی این ترس بایستیم که ایمان و دوست داشتن نسبت به اطرافمان را انتخاب کنیم؛ لازمه این کار، آگاهی نسبت به محیط اطرافمان است و برای آگاهتر بودن کاراترین ابزار ما یادگیری ست.
ابزارهای یادگیری مادامالعمر
همانطور که حدس میزنید، این ابزارها خواندن و نوشتن هستند.
برای اینکه واضحتر نقش خواندن و نوشتن را در فرآیند یادگیری مشخص کنیم از مدل شناختی زیر استفاده میکنیم.
این نمودار meta cognitive، نشاندهنده فرآیندی است که ذهن ما برای کسب آگاهی صرف میکند. در حافظه کاری همه عمومیسازیها، پردازشها، تحلیلها و اطلاعات انجام میپذیرد؛ منبع تمامی اطلاعات حافظه بلندمدت ما است. بهعلاوه آمادهسازی حافظه بلندمدت بهوسیله مهارتهای نوشتن و خواندن صورت میگیرد.
حافظه کاری مانند صفحهنمایش کامپیوتری است که نمیتواند اطلاعات را برای مدت طولانی روی خودش ذخیره کند. درحالیکه حافظه بلندمدت یک هارددیسک کامپیوتر است که ساعتها ارزش وقت گذاشتن و ذخیره اطلاعات را دارد.
این مدل نشان میدهد که یادگیری یک مسیر مکانیکی نیست و هرکسی بنا بر باورها، اعتقادات، پیشزمینهها و ارزشهایش مسیر مخصوص به خودش را دارد؛ هر فرد با گامهایی که در این مسیر برمیدارد؛ خود و اطرافش را کشف میکند، یادگیری مسیری کشف شدنی است؛ بنابراین هیچ دونفری از یک کتاب، یک پادکست و یک پدیده یکچیز را یاد نمیگیرند و یادگیری در هرکسی یک امضا و اثرانگشت مخصوص به خودش پدید میآورد.
بااینحال لازم است تعریف کنیم در این چالش یادگیری قصد داریم به چه شخصیتی نزدیک شویم؟
ما قصد داریم شخصیت scientific literacy در خودمان پرورش دهیم، این به معنای کسی است که به روابط بین علم، ریاضی و تکنولوژی آگاه است؛ مفاهیم و اصول علمی را میداند؛ همچنین تنوع و واحد بودن دنیای اطرافش را تشخیص میدهد، به آن آگاه است و از این آگاهی برای اهداف شخصی و اجتماعی خود استفاده میکند.
البته خوب است که اینجا پرانتزی را بازکنیم و بگوییم که literacy درگذشته و در دیکشنری به معنای توانایی خواندن و نوشتن بوده است؛ اما هماکنون مفهوم آن به توانایی استفاده از زبان، اعداد، تصاویر و کامپیوترها برای ارتباط و فهمیدن و حل مسائل گسترش پیداکرده است. +
پس با این اطلاعات به این سؤال میرسیم که از ابزار خواندن برای یادگیری موثر چطور استفاده کنیم؟
همه ما بارها این تجربه را داشتهایم که کلمهها را پشت سر هم ورق زدیم یا چشمانمان از کلمهای به کلمه دیگر پریدهام بعد کمی سکوت چندین خط را به امید فهمیدن و درک موضوع دوبهیک کردیم. ولی بیشتر در افکار خودمان غرق بودیم تا در فهم کلمات.
در یادگیری مهمترین مرحله غرق شدن و فهمیدن رابطه و دلیل قرارگیری هر کلمه هنگام کتابخوانی یا مطالعه موضوع موردنظر است. بعدازآن چند روش در مرحله خواندن برای یادگیری مؤثرتر پیشنهاد میشود.
داستانهای تکنولوژی و علوم را از مجلات مشهور و قابل اعتمادی مثل نیچر، دیسکاوری یا دانشمند بخوانید. همچنین در مورد روزنامههای روزمره هم پیشنهاد میشود تاریخهای قدیمی را تهیه کنید، موضوعهای یکسان را کنار هم بگذارید، سپس روند تغییرات را مشاهده کنید. با این کار نظر شما در مورد اتفاقات در هر زمان تغییر چشمگیری خواهد کرد.
- کتابهایتان را با افراد متفاوت مبادلهکنید.
- سرگذشت دانشمندان و افراد مشهور را بخوانید.
- از مرجعهای متنوعی استفاده کنید و توضیحات هر موضوع را باهم مقایسه کنید.
- داستانهای علمی تخیلی بخوانید.
- وبسایتهای اینترنتی در مورد موضوع موردنظرتان را دنبال کنید.
چه روشهایی وجود دارد تا بهصورت حرفهایتر بخوانیم؟
مهمترین نکته برای حرفهای خواندن این است که: مدل ذهنی داشته باشیم که بهترین مدل خواندن همراه با نوشتن است.(مثل یک دوقلو به هم چسبیده) بنابراین باید هنگام خواندن یک قلم داشته باشیم تا نکات مدنظرمان را بنویسیم، جدا کنیم یا در موردش نظر دهیم. با این تصور که نویسنده روبهروی ما قرار دارد و با او به گفتوگو نشستهایم.
جدا از این روشهای دیگری نیز برای اثربخش بودن یادگیری وجود دارد.
به طور مثال: ابتدا یک مطالعه موردی و کلی داشته باشیم، سؤالات مناسبی از خودمان هنگام خواندن متن بپرسیم، بعد از سؤالها بهعنوان راهنمای خواندن متن استفاده کنیم و درنهایت در پایان خواندن متن به سؤالهای خود پاسخ دهیم.
بعدازآن ایدههای متن را با زبانی دیگر بیان کرده، ضبط کنیم یا بنویسیم.
و درنهایت از خودمان بپرسیم که این ایدهها چگونه انجامشده یا در حال انجام است و چگونه میتوانیم آن را گسترش دهیم.
اینجاست که دیگر میتوانیم قلم خودمان را آماده کنیم تا بنویسیم.
از ابزار نوشتن چگونه برای یادگیری مؤثرتر خودمان استفاده کنیم؟
نوشتن قدرتمندترین ابزاری است که ما در اختیارداریم تا بهتر یاد بگیریم.
وقتی مینویسیم جزییات کشف و مشاهداتمان را میبینیم.
نوشتن به ما کمک میکند که با نکتهسنجی توصیفات خودمان را بیان کنیم.
همچنین نوشتن به ما کمک میکند که فاصله بین نادانستههای خودمان را تشخیص بدهیم و وقتی چند انتخاب داریم راحتتر بتوانیم یکی را پیدا کنیم.
در حقیقت نوشتن به ما کمک میکند، احساسات و عکسالعملهای ما به پدیدههایی مثل غروب دلانگیز آفتاب، دانههای برف، به دنیا آمدن حیوانات در مزرعه یا دیدن کهکشان راه شیری به صورتهای مختلفی مثل شعر، داستان، توصیف یا توجیه علمی بیان شود.
روشها و استراتژیها مختلفی برای نوشتن حرفهای وجود دارد
اولین روش حرفهایتر شدن بخصوص اگر مدتها ننوشتهاید، نوشتن بر روی کاغذ سفید یا صفحه آزاد است؛ (هر چه میخواهد دل تنگت بگو) با این کار احساس میکنیم نوشتن برای ما ممکن است و تازه به مرحله بعد نزدیک میشویم تا بتوانیم از طریق نوشتن یاد بگیریم؛ با کلمات بازی کنیم؛ معنی واژهها را بفهمیم؛ آنها را حس کنیم؛ با آن حرفمان را بیان کنیم و آنچه میدانیم را به زبان خودمان بگوییم، ولی اولین مرحله مسلط شدن بر کلمه و کاغذ سفید است.
بنابراین یک کاغذ سفید جلوی چشمتان بگذارید یا یک صفحه ورد را بازکنید و هر آنچه میخواهید بگویید را بنویسید. مرحله بعدی برای حرفهایتر شدن در نویسندگی، نوشتن صفحات صبحگاهی است که توصیه اکید میشود. این کار علاوه برافزایش مهارت نوشتن شما میتواند به مدیریت زمان و برنامهریزی کمک کند که خارج از بحث این نوشته است.
حالا که با صفحه سفید و کاغذ آشتی کردیم و با کلمهها آشنا شدیم؛ چه روشی وجود دارد که پیاممان را پیدا کنیم و آن را بفهمیم؟
- چند موضوع را در نظر بگیرید در مورد آنها در کتابها سایت فارسی و انگلیسی جستجو کنید و بخوانید تا با آن آشنا شوید.
- اولویتبندی کنید که به ترتیب در مورد کدام میخواهید بنویسید.
- احساساتتان را در نوشتهها بنویسید.
- چیزی را که بقیه میخواهند در موردش بدانند در نوشتهها بنویسید (برای اینکه بفهمید بقیه در مورد چه چیزی میخواهند بدانند کافی است در گوگل جستجو کنید یا از ابزار گوگل آنالتیک استفاده کنید) پسازآن در نظر بگیرید در مورد چیزی میخواهید بنویسید.
- و مهمتر از همه تصمیم بگیرید در مورد چه چیزی نمیخواهید بنویسید.
- در طول نوشتهها از سؤال پرسیدن از خودتان غافل نشوید، هر یک سؤالی که میپرسیم سیمانی است که دیوارهای ناآگاهی را به پل تبدیل میکند و همچنین به نوشته ما جهت میدهد، در زیر چند مدل متنوع برای سؤال پرسیدن را باهم بررسی میکنیم.
- پرسشهای باز
- مثل: چگونه نویسنده بهتری باشیم؟
- پرسشهای متمرکز
- مثل: چگونه کیفیت یادگیری شما از طریق نویسندگی اندازهگیری میشود؟
- پرسشهایی که منجر به توسعه و بهبود میشود.
- مثل: با چه روندی کتابهایمان را انتخاب کنیم تا کیفیت یادگیری ما بهبود پیدا کند؟
- پرسشهایی بافرم مشخص: جواب این سؤالها عموماً فرم مشخصی دارد.
- مثل اولین روش برای حرفهایتر شدن در نویسندگی یا بهبود مانع در نویسندگی چیست؟
- پرسشهای انعکاسی
- مثل مهمترین قسمتی که در این نوشته نظر شمارا جلب کرد چه بود؟
- نوشته خود را منتشر کنید.
- خوب است شما هم در پایان به چند موضوع فکر کنید.
تعریف شما از یادگیری چیست؟ و اینکه به نظر شما چه فرقی با آموزش دیدن دارد؟ - و اینکه هنگام نوشتن معمولاً از چه مدل سؤالهایی استفاده میکنید؟
نویسنده: پانیذ فسحت
5 پاسخ