دقایقی با برهنه‌ها و مرده‌ها 1

مردی از کنارتان رد می‌شود، بوی بد عرق بدنش، بینی‌تان را پر می‌کند. صدای کشیدن کف کفش‌های ورزشی تکه‌پاره‌اش بر روی سنگ‌فرش‌های خیابان، شما را از افکارتان بیرون می‌آورد. قسمتی از لباس سفید چرک‌گونش از شلوارش بیرون زده است.

زمانی که به او نگاه می‌کنید چه فکری با خود می‌کنید؟

بدبخت است؟ یا راهتان را کج می‌کنید تا در نزدیکی او نباشید؟

آیا از خود می‌پرسید دنیای این آدم چه شکلی‌ست و در ذهنش چه می‌گذرد؟

می‌خواهم شما را به دنیایی ببرم که با دیدن آن دنیا، آدم‌های اطرافتان را گونه‌ای دیگر خواهید دید.

 

دنیای مرده‌ها و برهنه‌ها

این دنیا توسط نورمن میلر در سال 1948، بدون در نظر گرفتن احساسات و قضاوت‌های شخصی در مورد آدم‌ها، ایجاد شد.

موضوع این رمان جنگ است، اما با صحنه‌ای از جنگ شروع نمی‌شود، بلکه شروعش با یک حالت روحی است، یک دلهره.
آری دنیایی از جنگ ترس و دلهره؛ قرار است از دید آدم‌هایی به جنگ نگاه کنیم که حمله می‌کنند.

آن‌ها بی‌رحمانه و بدون هیچ ترس و عذاب وجدانی آدم‌ها را می‌کشند؟

آیا می‌ترسند کشته شوند؟ ترس در آن‌ها به چه شکلی بروز می‌کند؟

می‌خواهیم باهم در طول داستان قدم بزنیم.

من چند قدم جلوتر رفته‌ام تا راه را با فانوسی که در دست دارم، برایتان روشن کنم. نفت این چراغ با موشکافی از رفتار شخصیت‌های داستان و بهره گرفتن از شباهت رفتار آن‌ها با رفتار انسان‌ها در دنیای واقعی‌ست. اینکه چطور نویسنده در این رمان، یک اتفاق را شرح می‌دهد تا تصویری واقعی و قابل‌لمس در ذهن خواننده ایجاد کند.

در این راه من به‌عنوان راوی رفتار شخصیت‌ها، اتفاقات و … را موشکافی می‌کنم، این تحلیل‌ها قرار است روی خودآگاه شما تاثیر بگذارد و با مرور می‌توانید آن را به ناخودآگاه خود ببرید.

 

چرا به خودمان زحمت دهیم و در دنیای مرده‌ها و برهنه‌ها سلانه‌سلانه راه برویم؟

زیرا می‌خواهیم، نمونه‌ای را بررسی کنیم که در آن نویسنده، روحش پرکشیده تا به‌جای آدم‌های مختلف زندگی کند و از دید تک‌تک آن‌ها دنیا و آدم‌های اطرافشان را به تصویر کشد.

نیما یوشیج در کتاب حرف‌های همسایه می‌گوید:

عزیز من! باید بتوانی به‌جای سنگی نشسته، ادوار گذشته را که توفان زمین با تو گذرانیده، به تن حس کنی. باید بتوانی یک جام شراب بشوی که وقتی افتاد و شکست، لرزش شکستن را به تن حس کنی.

دیدن در جوانی فرق دارد تا در سن زیادتر. دیدن در حال ایمان فرق دارد با عدم ایمان. دیدن در حال غرور، دیدن به حال انصاف، دیدن در حال سلامتی، غیر سلامتی. از روی علاقه یا غیر آن.

 

شروع مرده‌ها و برهنه‌ها

مهم‌ترین اصل نگارشی برای داشتن یک نوشته جذاب و خوب، شروعی قوی و جذاب است. چیزی که نویسنده به خوبی از عهده آن برآمده است.

  • هیچ‌کس خوابش نمی‌برد.

چرا خوابشان نمی‌برد؟

وقتی فردی خوابش نمی‌برد یا خواب بد می‌بیند، احتمالا نگران و مضطرب است و ذهن پریشانی دارد؛ رمان هم با همین اتفاق کلید خورده، اتفاقی که ممکن است بارها هرکدام از ما آن را تجربه کرده باشیم.

اما چرا اضطراب؟ چرا تشویش؟

 

این داستان در کجا شکل گرفته است؟ فضاسازی را چگونه بیان کرده است؟

  • با فرارسیدن صبح، قایق‌های هجومی را به آب می‌انداختند.

صبح قرار است حمله شود.

  • و نخستین فوج افراد پس از گذشتن از امواج دریا به ساحل آنوپوپی حمله می‌بردند.

آن‌ها در کشتی هستند؟ و باید مسیری را طی کنند تا به جزیره‌ای برسند که قرار است به آن حمله کنند.

  • در تمام کشتی و در سراسر ناوگان همه می‌دانستند که تا چند ساعت دیگر برخی از آنان زنده نخواهند بود.

ترس از مردن، آیا من هم خواهم مرد؟

شب قبل از عملیات است و آن شب را به تصویر می‌کشد.

نفر اولی که به تصویر کشیده می‌شود کمی به ما امکان فضاسازی ذهنی می‌دهد.

  • سربازی بی‌حرکت در تختخواب خود دراز کشیده است. چشم‌هایش را می‌بندد اما کاملاً بیدار است.

دید دوربین را بازتر می‌کند، تصویر از سرباز دورتر می‌شود، برای آن‌که بفهمیم این تشویش در کل خوابگاه وجود دارد، تخت این سرباز را درجایی مکان‌یابی کرده است تا بتواند بیشترین دید را به ما بدهد.

  • در چهار طرفش، سربازها در چرت تشنج‌آمیز با خود مثل زمزمه‌ی امواج زیر لب حرف می‌زنند.

نمونه‌ای از این زیر لب حرف زدن را به تصویر می‌کشد.

  • فردی در خواب فریاد می‌کشد: نمی‌کنم، نمی‌کنم.

نفر اول چشمانش را باز می‌کند و قرار است با آن در خوابگاه حرکت کنیم.

  • سرباز چشم خود را باز می‌کند و نگاهش را به‌آرامی در گوشه و کنار خوابگاه می‌گرداند.

(به دلیل استفاده از کلمه‌ی «آرام»، متوجه می‌شویم که این فرد همان سربازی است که خواب نبود و فقط چشمانش را بسته بود.)

دوربین از دید سرباز وارد می‌شود تا ما بتوانیم فضا را بهتر درک کنیم. اینجا کجاست؟

قدم‌به‌قدم ما را جلو می‌برد.

  • نگاهش در میان انبوهی از ننوها و بدن‌های برهنه و تجهیزات آویزان گم می‌شود.

خیلی خلاصه می‌گوید تنها انگار این ماییم که چشم چرخاندیم و اطراف را نگاه کردیم و این یک فرد عادی یا شخصیت ادبی نیست، فقط یک سرباز است.

  • سرباز احساس می‌کند باید به مستراح برود و ناسزاگویان نیم‌خیز می‌شود. (ایجاد احساسات انسانی و امکان همذات‌پنداری)

خودمان را تصور می‌کنیم که وقتی در تخت دراز کشیده‌ایم، احساس می‌کنیم باید به مستراح برویم.

اما با گفتن کلمات «ناسزا و نیم‌خیز» با خود می‌گوییم. چرا؟

متن مرحله‌به‌مرحله جلو می‌رود، با توضیح بیشتر در مورد جزئیات حالت‌ها درمی‌یابیم که چرا نیم‌خیز شده و ناسزا می‌گوید.

  • پاهایش از لبه‌ی تختخواب آویزان شده‌اند و میله‌ی فولادی ننوی بالایی پشت‌خمیده‌اش را آزار می‌دهد.

نزدیکی ننوی بالایی را نشان می‌دهد، نبود فضای کافی برای نشستن روی ننو را ندارد، پس نیم‌خیز شده بود، هنوز نمی‌دانیم چرا ناسزا می‌گفت.

  • آهی می‌کشد و کفش‌هایش را که به میله‌ای بسته است برمی‌دارد و به‌کندی آن‌ها را می‌پوشد.

(کلمات زیرخط‌دار، اجبار به رفتن اما سختی مسیر را نشان می‌دهد.)

 

تصویرسازی با امکان همذات‌پنداری:

وقتی مجبوریم به مستراح برویم اما سخت است، (مانند گذشته که مستراح‌ در حیاط بود و ما مجبور بودیم هوای سرد و تاریک بیرون و مسیر طولانی رسیدن به مستراح را تحمل‌کنیم تا یک کار اجباری را انجام دهیم.)

دوربین از روی سرباز کمی عقب می‌آید تا حرکت سرباز در فضا در دید ما باشد.

  • تختخوابش در یک ردیف پنج‌تایی عمودی، چهارمین تخت است.

با قرار گرفتن سرباز بر روی چهارمین تخت و سختی پایین آمدن، دردسر آن را اندکی حس می‌کنیم.

  • در فضای نیمه‌تاریک خوابگاه باحالتی مردد شروع به پایین آمدن می‌کند.

چرا مردد؟ راوی از دید آن سرباز، حس آن لحظه را به ما بیان می‌کند.

  • می‌ترسد مبادا پایش را روی یکی از افرادی که در ننوهای زیر او خوابیده‌اند بگذارد.

(تاکنون در فضای نیمه‌تاریک یا تاریک یک اتاق که کف آن وسایلی ریخته است راه‌رفته‌اید؟ می‌شود گفت آن زمان بیشتر از اینکه راه برویم، پاهایمان روی زمین کشیده می‌شود تا تعادل خود را از دست ندهیم.)

  • به کف خوابگاه که می‌رسد راهش را از میان کوله‌پشتی‌ها و کیسه‌ها باز می‌کند.
  • یک‌بار پایش به تفنگی گیر می‌کند و سکندری می‌خورد، به در خوابگاه می‌رسد.

بدون هیچ توضیح اضافی و با همین دو جمله‌ی بالا منظور خود را رسانده است.

آن سکندری خوردن، برای آن است که حس شلوغی کف را بیشتر درک کنیم.

و این‌گونه تصویرسازی به بهترین شکل خود ساخته می‌شود.

باری با اولین قسمت از دنیای برهنه‌ها و مردگان با من همراه بودید، دنیایی جذاب و کم‌نظیر. امیدوارم در قسمت‌های بعدی هم کنار من باشید.

 

نویسنده: نرگس حسینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *