قسمت اول مقالۀ رمان نویسی را در این لینک بخوانید: چگونه نویسنده رمان شویم؟ | آموزش نوشتن رمان-1
و حالا بخش دوم درس نوشتن رمان:
مرحلۀ دوم: نوشتن رمان
میخواهید شروع کنید به نوشتن.
مدل ذهنی یک نویسنده را در خودتان تقویت کردهاید،
ابزار لازم را برای نوشتن فراهم کردهاید،
و حالا قلم و کاغذ را جلوی خودتان گذاشتهاید تا بنویسید.
یک ساعت میگذرد و نهایتاً چند تا نقاشی روی کاغذ کشیدهاید. هیچچیزی به ذهنتان نمیرسد. اصلاً نمیدانید چه بنویسید. اینجاست که باید به یاد این جمله قصار از جک لندن بیفتید:
«نمیتوان منتظر الهام ماند. باید با چماق به سراغش رفت.»
البته این را هم بدانید که داستان نوشتن آنقدرها هم سخت نیست. دنیای اطراف ما پر از داستان است. میشود از هر چیزی نوشت اما مسلماً شما نمیخواهید از هر چیزی بنویسید. میخواهید چیزی درخور و شایسته خلق کنید.
داستاننویسها را در اینجا میشود به سه دسته تقسیم کرد:
- آنهایی که ابتدا به دنبال سوژهای برای نوشتن میگردند و وقتی سوژهای در ذهنشان شکل گرفت شروع به نوشتن میکنند.
- داستاننویسهایی که مینویسند تا اینکه سوژه به سراغشان بیاید؛ یعنی قلم را روی کاغذ میگذارند و شروع به نوشتن میکنند تا وقتی سوژه شکل بگیرد.
- داستاننویسهایی هم هستند که از هر دو روش بالا استفاده میکنند؛ یعنی سوژهای مختصر و مبهم را در ذهنشان تصویر میکنند و برای روشن شدن هر چه بهتر سوژه به نوشتن مشغول میشوند تا فرآیند نوشتن به آنها بگوید که باید چهکاری انجام دهند.
درهرصورت مسلم است که در ابتدای کار و قبل از هر چیز نیاز به سوژه داریم. حالا ببینیم سوژهها را از کجا بیاوریم؟
سوژهیابی برای نوشتن رمان
جیمز اسکات بل معتقد است: «قبل از انتخاب بهترین سوژه برای نوشتن رمان بهتر است اول صد سوژه را یادداشت کنیم و بعد آنهایی که ما را به هر دلیلی جذب نمیکنند دور بریزیم.»
این کار داستاننویس است که از هر سوژهای که در اطرافش وجود دارد یا بهصورت ناخودآگاه به ذهنش میرسد غافل نشود. داشتن دفترچه یادداشتی کوچک به این کار کمک میکند.
دفترچهای تهیه کنید و هر صفحه از آن را به یک ایده یا سوژۀ خاص اختصاص بدهید. هرجایی که میروید و هر اتفاقی که میبینید و میشنوید که به نظرتان قابلیت تبدیل شدن به داستان را دارد روی این کاغذ یادداشت کنید.
حالا وقتی شروع به نوشتن میکنید، میتوانید از هر سوژه بهصورت جداگانه یا به شکل ترکیبی استفاده کنید.
ممکن است بپرسید همین سوژههای تکصفحهای را باید از کجا بیاورم؟ میتوانید از این موارد استفاده کنید:
زندگی شخصی خودتان
به داستاننویسان مبتدی عموماً پیشنهاد میشود تا نوشتن هر داستانی را از زندگی شخصیشان شروع کنند. به این دلیل که نوشتن از آنچه به ما نزدیک است باعث میشود با قدرت بیشتری در مورد جزئیات حرف بزنیم و حرفهای بهتری برای گفتن داشته باشیم.
حالا قرار نیست عیناً حوادث زندگی در داستان آورده شود اما میتوان از مهمترین حوادث استفاده کرد، آنها را تغییر داد و در حد یک داستان خوب مطرح کرد.
زندگی نزدیکانتان
قرار نیست به داستان زندگی دیگران وفادار بمانید و عیناً آنها را به سوژههای یک رمان تبدیل کنید. میتوانید حتی فقط به آنها فکر کنید تا سوژههای تازهای از زندگیشان بیرون بیاورید.
اخبار اطرافتان
آنچه در اخبار میشنوید، در روزنامهها میخوانید و یا حوادثی که همۀ مردم از آنها صحبت میکنند میتواند ایدههایی عامهپسند، مهم و البته هیجانانگیز برای نوشتن یک رمان باشند.
داستانها و رمانها
بیشاپ معتقد است: «میتوان بدون شرمندگی و بیآنکه احساس عذاب وجدان کنیم از فکرها، شخصیتها، خطهای داستانی، موقعیتهای آثار رماننویسان دیگر و منبع غنی میراث جهانی وام بگیریم و در نوشتن رمان خود از آنها استفاده کنیم.»
حتماً شنیدهاید که میگویند همۀ حرفها زدهشده و نمیتوان دیگر حرف تازهای زد.
این موضوع اصلاً مهم نیست. مهم این است که حرفهای گفتهشده را میتوان در قالب یک داستان تازه، بارها تکرار کرد. پس میتوانید از حوادثی که در رمانها، نمایشنامهها و هر کتاب دیگری میخوانید، بهعنوان سوژههایی برای بازیابی واقعیت استفاده کنید.
اسطورهها و قصههای قدیمی
اسکات بل میگوید: «اگر شکسپیر به خودش اجازۀ دزدی از داستانهای دیگری را میداد چرا شما این کار را نکنید؟»
داستانهای قدیمی و اسطورهها، سرشار از ایده هستند. آنها را به کار بگیرید و داستانی متفاوت و معنادار از دلشان بیرون بکشید.
مثل میکلآنژ عمل کنید. اضافات داستانها و اسطورهها را هر طوری که دوست دارید بتراشید تا معنایی که در جستجوی آن هستید مثل فرشتهای که از دل سنگ بیرون میآید خودنمایی کند و روی کاغذتان خلق شود.
زندگینامهها
چه سوژهای بهتر از سوژۀ یک زندگی واقعی با نتیجهگیریهای واقعی و صحنهها و حوادث واقعی که قابلیت تبدیلشدن به یک زندگینامۀ درخشان را داشته است؟ از زندگینامۀ افراد معروف کمک بگیرید و خوراک داستانی لازم را فراهم کنید.
خوابها
حتی میتوانید از خوابهای آشفتهای که دارید بهعنوان سوژهای برای طراحی یک صحنه از متن استفاده کنید.
بازنویسی داستانهای محبوب
حتماً برایتان پیشآمده داستانی خوانده باشید یا فیلمی دیده باشید و با خودتان بگویید: «اگر من جای نویسنده بودم، این داستان را به شکل دیگری تمام میکردم.»
حالا شما میتوانید بهجای آن نویسنده باشید. میتوانید داستان را هر طوری که دوست دارید تمام کنید. میتوانید تغییراتی اساسی در آن ایجاد کنید و از آن نتیجهای متفاوت خلق کنید.
ادامۀ داستان دیگران
ممکن است چند وقت پیش داستانی را خوانده باشید و این داستان در ذهن شما مانده باشد. داستانی که با شما میماند میتواند سوژهای برای شروع یک داستان دیگر باشد. میتوانید این داستان را بهصورت کوتاهی بهعنوان پیشدرآمد داستان فعلی ببینید و تلاش کنید تا آن را به شکلی متفاوت ادامه دهید.
در ادامۀ سوژهیابی
حالا ممکن است سوژههای لازم را برای نوشتن رمان داشته باشید اما موقع نوشتن بهاصطلاح دچار خشکطبعی شوید. جوهر مغزتان خشک شود و دیگر ندانید باید چه بنویسید. برای غلبه بر این حال میتوانید از پیشنهادهای زیر استفاده کنید:
- نوشتۀ خودتان را بار دیگر بخوانید و آخرین پاراگرافی را که خوب نوشتهاید پیدا کنید. از همانجا شروع به نوشتن مجدد کنید.
- یک شخصیت تازه یا حادثهای تازه بیافرینید.
- زمان داستان، زاویه دید، لحن و یا قالب داستان را بهکل تغییر دهید.
- مکان داستان را تغییر دهید و شخصیتها را به فضایی تازه ببرید.
- رمان را موقتاً کنار بگذارید تا سر فرصت به آن برگردید.
- آزادنویسی کنید. هرروز با خودتان قرار بگذارید هر آنچه را به ذهنتان میرسد بدون سانسور به مدت ده دقیقه روی کاغذ بیاورید.
- رمانی جذاب یا هر کتاب دیگری را بخوانید.
آشنایی با جنبههای مختلف رمان
اصطلاحاتی برای نوشتن رمان وجود دارد که آشنایی با آنها به شما کمک میکند تا چارچوبی قوی برای نوشتن پیدا کنید. چارچوبی که میتواند به رمان شکل استاندارد بدهد، متن را در مسیر نگه دارد و از رفتن ذهن شما به بیراهه جلوگیری کند. در اینجا مهمترین اصطلاحات را باهم مرور میکنیم:
طرح رمان
طرح یعنی حوادث و اتفاقات داستان را طوری کنار هم قرار دهید که بهخوبی باهم چفتوبست داشته باشند و باعث ایجاد احساس کنجکاوی، اشتیاق یا هر احساسی شوند که خواننده را به ادامۀ خواندن تشویق میکند.
طرح فقط این نیست که بگویید فلان اتفاق در داستان افتاد. باید به چرایی این اتفاقات هم اشاره کنید. همینطور باید گیرایی و کشش داستان هم در طرح آورده شود تا مشخص شود چرا خواننده ممکن است نتواند این رمان را زمین بگذارد.
پس باید کشمکشی در داستان وارد کنید تا جذابیت لازم را برای خواننده ایجاد کنید. کشمکش میتواند هر چیز جذابی باشد مثل:
- درگیری شخصیت داستان با خودش یا دیگران
- درگیری شخصیت داستان با طبیعت
- یک معمای بزرگ و وسوسهانگیز
- دوراهی و بلاتکلیفی
در حالت کلی میتوان گفت:
موضوعی که معمولاً در مورد طرح داستان مطرح میشود این است که آیا باید قبل از نوشتن رمان، طرح آن را بنویسیم و بعد بهصورت جدی به سراغ نوشتن داستان برویم؟
در این زمینه اتفاقنظر وجود ندارد.
بعضی از داستاننویسان به نوشتن طرح قبل از نوشتن متن اعتقادی ندارند. به نظر آنها نوشتن طرح دست و پای خلاقیت را میبندد و نمیگذارد ذهن آزادانه حوادث و شخصیتها را خلق کند.
از طرفی بعضی از داستاننویسان دیگر معتقدند داشتن طرح داستانی کمک میکند تا داستان هر چه بهتر پیش برود و با روشن بودن مسیر، داستانی خواناتر و شفافتر تولید خواهد شد.
اما عدهای بین این دو گروه ایستادهاند. آنها معتقدند میشود یک طرح ابتدایی برای نوشتن رمان نوشت اما این طرح باید کاملاً انعطافپذیر باشد یعنی وقتی پیش میروید و حوادث را به هر دلیلی در ذهن تغییر میدهید، طرح اولیه نباید مانعی برای رمان ایجاد کند.
درواقع این گروه معتقدند که طرح مثل سنگ بنای اولیه برای ساختمان داستان است و قرار نیست تا انتهای کار، ما را محدود کند بلکه بهانهای برای شروع به ما میدهد.
ری برادبری میگوید: «طرح همان جای پای شخصیتهای اثر شماست که در روز برفی برای رسیدن به مقصدی باورنکردنی از خود بهجا میگذارند. طرح پس از نوشتن رمان به وجود میآید نه قبل از آن. طرح نمیتواند قبل از به وجود آمدن حادثه وجود داشته باشد. نمیتواند مکانیکی باشد بلکه باید کاملاً پویا باشد.»
درهرصورت باید این را بدانید که اغلب اوقات همهچیز دقیقاً مطابق با طرحی که از قبل نوشتهاید پیش نخواهد رفت. این خاصیت خلاقیت است و نباید از این بابت به خودتان خرده بگیرید.
اما اگر قبل از نوشتن رمان هیچگونه طرحی هم نداشته باشید ممکن است به مشکل بخورید؛ مثلاً سوژهای به ذهنتان میرسد که به نظرتان بسیار هیجانانگیز و جالب است. شروع به نوشتن میکنید و چند فصل پیش میروید؛ اما هیجان اولیه فروکش میکند و دیگر چیزی برای نوشتن در ذهنتان وجود ندارد.
در این مواقع حس میکنید داستان سرگردان است و حس کسی را خواهید داشت که وسط یک بیابان بزرگ گم شده است. اسکات بل در حمایت از نوشتن طرح اولیه، از ساختمانی مثال میزند که به دلیل نداشتن فونداسیون خوب، بعد از چند سال فروریخت. او میگوید برای رمانی بدون طرح اولیه هم دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد.
ممکن است شما به هر دلیلی طرفدار یکی از این دو گروه باشید. درهرصورت برایتان توصیهای داریم:
نوشتن رمان بدون پیشطرح:
- توصیه میکنیم هر روز زمان مشخص و حجم مشخصی از محتوا را تعیین کنید؛ مثلاً با خودتان قرار بگذارید روزی سه ساعت یا سه صفحه بنویسید.
- هرروز قبل از نوشتن متن جدید، به متن روز قبل سر بزنید و روند آن را خوب دنبال کنید.
- حداقل یک روز در هفته طرح رمان را روی کاغذ بیاورید و برای خود شفاف کنید.
نوشتن رمان با طرح ابتدایی:
برای طراحی رمان میتوانید از چند روش مختلف استفاده کنید:
روش اول: کارت نویسی
خیلی از نویسندههای بزرگ دنیا از کارت نویسی برای نوشتن رمان و داستانهای مختلف استفاده میکنند. به این شکل که هر ایده، صحنه یا سوژهای خاص را روی کارتی مینویسند. این کارتها را بهمرورزمان جمعآوری میکنند و وقتی میخواهند رمان را بنویسند، آنها را به ترتیب میچینند تا ارتباطی منطقی بینشان برقرار کنند.
میتوانید از کارتهای مختلف برای شکلدهی به قسمتهای مختلف رمان استفاده کنید مثل:
میتوانید از کارتهایی با رنگهای مختلف استفاده کنید؛ مثلاً کارتهای شخصیت را نارنجی و کارتهای صحنه را آبی در نظر بگیرید. وقتی تعداد ایدهها زیاد شد، دیگر برای پیدا کردن آنها و چیدمان کارتها سرگردان نخواهید شد.
روش دوم: روایت کردن بخشهای مهم
میتوانید یک سری از مهمترین نقاطی را که در داستان میخواهید به آنها برسید مشخص کنید. احتمالاً بعداً میتوانید بین این نقاط با صحنهپردازی و شخصیتسازی ارتباط برقرار کنید. پس در ابتدا فقط از این نقاط مهم داستان بنویسید.
آنها را به شکل روایی بنویسید یعنی توضیحی مختصر از آنها ارائه دهید تا ذهنتان نسبت به چیزی که قرار است خلق شود روشن شود.
روش سوم: نوشتن بخشهای سهگانۀ ارسطویی
در ابتدا نیاز نیست همۀ راه برایتان روشن باشد اما بهتر است با یک نظم کلی به خط داستان فکر کنید. برای اینکه به چنین نظمی در ذهن برسید لازم است سه بخش شروع، میانه و پایان داستان را مشخص کنید.
بهتر است برای هر یک از این بخشهای سهگانه توضیحاتی بنویسید و بگویید که در هر بخش مهمترین اتفاقات و حوادث چه چیزهایی هستند.
ساختار رمان
سادهترین و البته کاربردیترین ساختاری که میتوانیم برای نوشتن انواع داستانها استفاده کنیم، ساختار سه مرحلهای ارسطویی است.
البته که خود این سه قسمت مجدد تجزیه میشوند و گاهی آن را ساختار پنجقسمتی هم میدانند چون بخش میانه را مجدداً به شروع، میانه و پایان تقسیمبندی میکنند.
اصلاً این ساختار را دستکم نگیرید. تفاوت بین یک رمان آبکی و یک رمان درجهیک را میشود بهسادگی از روی همین ساختار تشخیص داد. حالا ببینیم این قسمتها چطور عمل میکنند:
شروع:
در قسمت مقدمه یا افتتاحیه، معرفی آدمها، ارتباط بین آنها؛ زمان و مکان و فضا و حال و هوای متن شکل میگیرد.
میانه:
در بدنۀ رمان، رویاروییها، درگیریها، اوجگیری داستان، گره خوردنها، طرح سؤالات یا تعلیق، تغییرات اساسی در شخصیتها یا متحول شدن حوادث رخ میدهد.
پایان:
در قسمت پایانی اوجگیری بخشی از داستان و گرهگشایی، حل شدن مسائل داستان و پاسخ دادن به سؤالات کلی و به سرانجام رساندن داستان شکل میگیرد.
ساختار فرایتاگ
بهجز ساختار ارسطویی، ساختارهای دیگری ازجمله فرایتاگ هم وجود دارد که به شکل مختصر میتوانید پنج مرحلۀ آن را در شکل زیر ببینید:
ساختار دراماتیکا
به نظر بعضی از رماننویسها، ساختار هشت مرحلهای دراماتیکا که آن را فیلیپس و هانتلی ابداع کردهاند یکی از بهترین ساختارها برای نوشتن داستان است. این مراحل هشتگانه عبارتاند از:
ساختار دراماتیکا در رماننویسی | |
ردیف | مهمترین اجزای ساختار |
1 | هدف شخصیت داستان چیست؟ |
2 | عواقب نرسیدن به هدف چیست؟ |
3 | ملزومات رسیدن به هدف کدام است؟ |
4 | مخاطرات راه چه چیزهایی هستند؟ |
5 | هزینههایی که شخصیت باید بپردازد چه چیزهایی میتواند باشد؟ |
6 | پاداشهای ضمنی برای حرکت به سمت هدف چیست؟ |
7 | اتفاقهای لازم برای رسیدن به هدف چیست؟ |
8 | پیششرطهای رسیدن به هدف چیست؟ |
ایوان مارشال در کتابش «دربارۀ رماننویسی» به این موضوع اشاره میکند که شما برای نوشتن هر داستانی به یک بحران نیاز دارید. این بحران باید سه ویژگی داشته باشد:
- متناسب با قالب داستان باشد.
- باید زندگی شخصیت اصلی داستان را به هم بریزد.
- باید مخاطب را کنجکاو کند.
اما کار نوشتن فقط با بحران امکانپذیر نمیشود. باید شخصیت اصلی هدفی را دنبال کند و برای رسیدن به آن هدف، ماجراهایی را پشت سر بگذارد.
دقت کنید که منظور از بحران بیشتر گرهافکنی در داستان است. شما باید گرهی در داستان ایجاد کنید و خواننده را به دیدن نحوۀ باز شدن این گره دعوت کنید.
حالا ممکن است این بحران درونی یا بیرونی باشد.
یعنی ممکن است شخصیت اصلی داستان درگیریهای ذهنی و شخصیتی داشته باشد یا اینکه برای رسیدن به هدفی، با شخصیتهای مختلف داستان درگیری پیدا کند.
پس میشود همۀ این موارد را در طرح مارشال، به پنج قسمت تقسیم کرد.
فارغ از اینکه از چه ساختاری برای نوشتن رمان استفاده میکنید میتوانید بفهمید که برای پیش بردن هر چهبهتر داستان باید چند مورد را رعایت کنید:
- باید نظم و ترتیب موضوعات و حوادث مختلف رمان را رعایت کنید.
- هدفی از نوشتن تعیین کنید و بدانید اصلاً حوادث داستان برای رسیدن به چه هدفی صورت میگیرد.
- در راه رسیدن به هدف باید گرهافکنی کنید و چیزی را تعریف کنید که نظم موجود را به هم بریزد.
- مشکلگشایی و گرهافکنی را باید به روشی هنرمندانه انجام دهید تا داستان درنهایت به پایانی معنادار برسد.
قالبهای رماننویسی
اگر داستانی را که میخواهید بنویسید مایعی در نظر بگیرید که در ظرفی ریخته میشود و شکل ظرف را به خودش میگیرد، میشود گفت این ظرف قالب رمان است.
تعداد قالبهای رمان زیاد نیستند به همین دلیل خیلی ساده میتوانید این قالبها را بشناسید تا داستان خود را در آن بریزید و با توجه به اصول هر قالب داستانتان را طراحی کنید.
قالبها را میشود بر اساس ویژگیهای مختلف تقسیمبندی کرد مانند:
قالب داستانی با توجه به ویژگیهای بیرونی آن: مثل رمانهای علمی
قالب داستانی با توجه به مخاطبان آن: مثل رمانهای زنان و نوجوانان
قالب داستانی با توجه به نوع داستان: مثل رمان عاشقانه یا پلیسی
فراموش نکنید که آشنایی با قالبهای مختلف داستاننویسی دست و پای شما را نمیبندد. شما بهراحتی میتوانید قالبهای مختلف را باهم ترکیب کنید و از روشهای متفاوتی داستان خود را تعریف کنید.
مثلاً میتوانید داستانی عاشقانه-پلیسی بنویسید.
بهاینترتیب از هر دو قالب استفاده میکنید و اتفاقاً داستان جذابتری برای گفتن طراحی میکنید.
در حالت کلی میشود رمان را در سه قالب کلی دید:
در حالت کلی داستان با دو بال منطق و احساس پرواز میکند. از یک طرف داستان باید سرگرمکننده باشد از طرفی باید از منطقی پیروی کند. اگر تعادل خوبی بین این دو برقرار نشود ممکن است داستان با شکست مواجه شود.
در رمانهای عمومی بهندرت پیش میآید که نویسنده از زاویه دید جسورانه استفاده کند. ضمناً بهجای تأکید بر مضمون داستان بر نحوۀ تعریف کردن داستان متمرکز است. هدف در این نوع داستانها، بازگویی خوب داستان است بهطوریکه درگیر قواعد خشک ادبی نماند.
اما رمانهای ادبی دقیقاً برعکس رمان عمومی هستند. در این رمانها ضمن استفاده از تجربیات نو از زاویه دیدی متفاوت استفاده میشود تا درونیات شخصیتها و افکارشان بهخوبی نمایان شود. در این داستانها نوآوری تا سرحد ممکن میرسد. هم نوآوری در نثر و هم نوآوری در مضمون داستان.
رمانهای قالبی میتوانند انواع مختلفی داشته باشند که نمونهای از آنها را میتوانید در اینجا ببینید:
- رمان پلیسی
- معمایی
- تحقیقی
- ترسناک
- طنز
- عاشقانه
- علمی
- جنگی
- تاریخی
الگوهای طرح رمان
فکر میکنید داستانهای مختلفی را که در سراسر تاریخ داستاننویسی خلقشدهاند میشود در چند دستۀ کلی تقسیمبندی کرد؟ کمتر از ده طرح؟ بیشتر از صد طرح؟
جالب است بدانید شاه طرحها و هر داستانی که تاکنون نوشته شده است را میتوان به 36 بخش کلی تقسیم کرد.
با توجه به این جمعبندی کلی احتمالاً دیر یا زود به این نتیجه میرسید که «پس با این تفاسیر همهچیز گفته شده است و هر چه نوشته شود تکراری خواهد بود.»
با توجه به آنچه رونالد بی توبیاس در کتابش مطرح میکند، مهمترین این الگوها عبارتاند از:
ردیف | الگوهای طرح | ردیف | الگوهای طرح |
1 | الگوی طرح جستجو | 9 | الگوی طرح تمثیل |
2 | الگوی طرح انتقام | 10 | الگوی طرح فرار |
3 | الگوی طرح عشق | 11 | الگوی طرح معما |
4 | الگوی طرح ماجراجویی | 12 | الگوی طرح نجات |
5 | الگوی طرح تعقیب | 13 | الگوی طرح رقابت |
6 | الگوی طرح یکی علیه همه | 14 | الگوی طرح وسوسه |
7 | الگوی طرح آدم جدا بافته | 15 | الگوی طرح مسخ یا دگردیسی |
8 | الگوی طرح قدرت | 16 | الگوی طرح اوج و سقوط |
اگر به چند داستانی که خواندهاید فکر کنید احتمالاً میتوانید یکی از الگوهای بالا را در مورد آن بیابید.
این الگوها میتوانند به سوژهیابی هم کمک کنند؛ یعنی اگر نمیدانید در مورد چه چیزی بنویسید میتوانید به الگوهای مختلف نگاه کنید و ببینید روحیات شما با کدامیک از این الگوها همخوانی بیشتری دارد. آنوقت میتوانید راحتتر به سوژههای موردنظر فکر کنید.
استفاده از چند طرح برای نوشتن رمان
در مورد سوژۀ تکخطی چیزی شنیدهاید؟ اگر هم نشنیدهاید احتمالاً میتوانید حدس بزنید منظور چیست.
منظور از سوژۀ تکخطی این است که یک خط داستانی اصلی را برای شخصیت اصلی داستان تعریف میکنید و در این خط داستانی موانع، اهداف، رنجها و لذتها و نتیجهگیری را تعریف میکنید.
اما آیا رمان با یک خط داستانی شکل میگیرد؟
آیا میتوانید سوژهای را ارائه کنید که در این خط داستانی پیش میرود و آنقدر داستانش مهیج است که مثلاً سیصد صفحه از رمان را دربربگیرد؟
غالباً این اتفاق نمیافتد. میشود گفت ما رمان تکخطی نداریم.
برای اینکه رمان را شکل بدهید نیاز دارید تا برای آن خطوط فرعی تعریف کنید.
چیزی که رمان را شکل میدهد، ترکیب خطوط داستانی مختلف با هم است بهنحویکه خط داستانی شخصیت اصلی و شخصیتهای فرعی، مفهومی را تعریف کنند و ذهن خواننده را در مسیری که تا پایان رمان طول میکشد نگهدارند.
شما در رمان شخصیتهایی تعریف میکنید.
برای هرکدام از این شخصیتها یک خط داستانی در نظر میگیرید.
در هر خط داستانی از فرازوفرودها و از لذتها و رنجها حرف میزنید. این خطوط داستانی مختلف باید به نحوی منطقی باهم در ارتباط باشند تا رمان شکل بگیرد.
حالا ببینیم این خطوط اصلی و فرعی چطور با هم تلاقی پیدا میکنند؟
- شخصیت اصلی شما هدف خاصی را دنبال نمیکند اما اهدافی که شخصیتهای فرعی دارند باعث میشود حوادثی برای این شخصیت ایجاد شود و داستانی شکل بگیرد.
- شخصیت اصلی به دنبال مفهوم خاصی میگردد اما بهتنهایی نمیتواند مسیر پیش رو را طی کند.
- شخصیت اصلی اهداف مختلفی دارد. هرکدام از این اهداف یک خط فرعی داستانی هستند.
- بهجز شخصیت اصلی، ما در داستان شاهد اهداف مختلف شخصیتهای فرعی هم هستیم.
پس ما در رمان مثل خطوط سیمکشی شده، خطهای داستانی مختلف داریم. بعضی وقتها خطهای داستان باهم تلاقی پیدا میکنند و گاهی نیز بهموازات هم پیش میروند.
توجه داشته باشید که هر خط داستانی باید شروع، میانه و پایان داشته باشد. بهتر است رمان را با خط داستانی که جذابتر است شروع کنید.
اصلاً چرا به خطوط داستانی مختلف نیاز داریم؟
چون داستاننویسی مثل زندگی واقعی است. مگر میشود یک فرد فقط به یک هدف فکر کند یا یک زندگی تکبعدی داشته باشد.
برای نوشتن داستان هم باید شخصیتهای آن را با جهانهای مختلف ذهنیشان وارد کنید. باید شخصیتها اهداف گوناگونی داشته باشند و جنبههای مختلف ذهنی آنها چیزی را از شما طلب کنند. به این صورت است که خطوط داستانی شکل میگیرند.
با اضافه کردن خطوط داستانی مختلف:
- داستان را باورپذیر میکنید.
- داستان را جذابتر میکنید.
- اجازه میدهید تا خواننده بخشی از وجودش را در خطوط مختلف داستانی شما پیدا کند و با آن همذاتپنداری کند.
صحنههای رمان
یکی از راههای ساده برای شناختن هر چیز این است که آن را به اجزای سازندهاش تقسیم کنید. این کار را با رمان هم میتوانید انجام دهید.
هر رمان را میشود به اجزای سازندۀ آن تقسیم کرد.
به هرکدام از این اجزا، بخش یا فصلهای رمان گفته میشود.
اگر بخواهید هر فصل را باز هم به اجزای سازندهاش تقسیم کنید، به صحنه، توصیف و روایت میرسید.
درواقع هر فصل رمان از چند فصل تشکیل شده است.
اجزای هر فصل را میشود به این سه قسمت تقسیم کرد:
- صحنه
- روایت
- توصیف
صحنه چیست؟
اتفاقات نمایشی داستان است.
مثال: از در وارد شد و با چهرۀ نگران مادرش مواجه شد.
توصیف چیست؟
اطلاعاتی دربارۀ زمان، مکان، شخصیت و …
مثال: اتاق او با کف چوبی و پردهای ضخیم با بقیۀ اتاقهای خانه فرق داشت.
روایت چیست؟
خلاصۀ اتفاقات، دروننگریها و هر چیزی که توضیحی از بخشهای مختلف داستان را بازگو میکند.
مثال:
او مرا با خودش به بیرون از خانه برد و از من خواست تا در هوای آزاد عمیقاً نفس بکشم.
رمانهایی را که خیلی بلند هستند اول به چند بخش تقسیم میکنند. هر بخش را به چند فصل تبدیل میکنند و نهایتاً در هر فصل توصیف، روایت و صحنههای داستان را قرار میدهند.
طبق قاعدهای که وجود دارد، هر فصل رمان معمولاً یک تا سه صحنه دارد.
برای اینکه رمانی بنویسید که ردپای ملال در آن نباشد باید تنها به موارد مهم اشاره کرده و از گفتن چیزهای پیشپاافتاده در آن پرهیز کنید.
درواقع باید صحنههایی در رمان قرار بدهید که در هرکدام اتفاق معناداری بیفتد.
از طرفی هر اندازه هم این صحنهها معنادار باشند بازهم نیاز خواهید داشت تا آنها را طوری کنار هم بچینید که خواننده خسته نشود. بخشبندی و فصلبندی درواقع استراحتگاههای ذهن خواننده است و کمک میکند تا مخاطب بین صحنههای مختلف داستان نفس تازه کند و به سراغ ادامۀ ماجرا برود.
از طرفی تقسیم کردن رمان به بخشهای سازندۀ آن میتواند به نوشتن هم کمک بزرگی کند. شما میتوانید نظم محتوایی ایجاد کنید. میتوانید بین صحنههای مختلف، توقف کنید و هر بار از یک صحنۀ تازهتر، رمان را شروع کنید. با این کار موقع بازنویسی دیگر نیاز نیست همۀ رمان را یکسره اصلاح و بررسی کنید.
هر فصل باید در جای خوبی شروع شود و در جای خوبی هم تمام شود. بین شروع و پایان فصل، شما صحنهها را میچینید. پس قاعدۀ ارسطویی را برای هر فصل هم باید رعایت کنید.
خیلی درگیر این نمانید که رمان باید چند صحنه، چند فصل یا چند بخش داشته باشد. محتوایی که مینویسید و نوع شخصیتپردازی، زاویه دید، مکان و زمان متن و خیلی از موارد دیگر روی تعداد فصلها و حجم کتاب شما تأثیر میگذارند.
بااینحال برای اینکه بتوانید با خودتان به اتفاقنظر برسید، قبل از شروع رمان بهتر است تقریبی از حجم رمان و تعداد فصلهای آن بزنید. صحنههای مهمی را که میخواهید در رمان به آنها اشاره کنید بنویسید و ببینید حدوداً چند صحنه خواهد شد. در هر فصل بین یک تا سه صحنه را قرار دهید.
البته برخی معتقدند که باید فصلبندی را به انتهای رمان موکول کرد. این نویسندگان بیشتر به خلاقیت در حین نوشتن اعتقاد دارند و میخواهند به هر روشی شده نگذارند تا چیزی سد راه این خلاقیت و جریان سیال ذهن شود.
وقتی رمان نوشته میشود، همۀ زوایای آن برای ما شفاف و روشن است. حالا میشود بهسادگی فصلبندی و تقسیمبندی صحنهها را بین فصول مختلف انجام داد تا رابطهای منطقی بین قسمتهای مختلف رمان برقرار شود.
صحنههای رمان قرار نیست مثل دومینو، یکی بعد از دیگری رویهم بیفتند. میتوانید تعلیقهای تودرتو داشته باشید و قبل از تمام شدن یک صحنه، وارد صحنۀ بعدی شوید. به این شکل رمان را از حالت کسالتبار آن نجات میدهید.
چه موقع از صحنه استفاده کنیم چه موقع از روایت؟
حتماً شنیدهاید که میگویند: نگو، نشان بده.
صحنه یا نمایش داستان، بخش نشان دادن است و روایت کردن، بخش گفتن آن.
نمیشود همۀ داستان را سرتاسر از صحنه پر کرد و تا حد زیادی روایت را از داستان حذف کرد. رمان به هردوی اینها و البته به توصیف نیاز دارد.
با روایت میتوانید اتفاقات کماهمیتتر را عنوان کنید. سرعت داستان با گفتن بیشتر میشود و میتوانید خط داستان را دنبال کنید.
وقتی از صحنه استفاده میکنید یعنی اتفاقات را مقابل چشم خواننده قرار میدهید با این کار اتفاقات را زنده میکنید و احتمالاً سرعت داستان کند خواهد شد. برای بازگو کردن مهمترین اتفاقات بهتر است از صحنه استفاده کنید.
توصیف هم کمک میکند تا تصویرسازی داستان هر چهبهتر در ذهن خواننده نقش ببندد.
روایت را چون نمیبینید ممکن است باور نکنید اما صحنه باورپذیرتر است. شما میتوانید صحنه را دقیقاً با توصیفهای دقیق مقابل چشمان خود ببینید. بهاینترتیب آن را بیشتر باور خواهید کرد.
حالا باید صحنههای مختلف را چطور بچینید؟
هراندازه هم صحنهها مهیج باشند، باز هم بهتر است بین صحنههای مهیج داستان وقفههایی ایجاد کنید. میتوانید صحنههای آرام را بین صحنههای هیجانانگیز قرار دهید. بهاینترتیب سرعت خواندن متن را تنظیم میکنید.
صحنۀ مهیج+صحنۀ آرام+ صحنۀ مهیج+صحنۀ آرام…
وقتی صحنهای را تمام میکنید نمیتوانید بلافاصله به سراغ صحنۀ بعدی بروید به این دلیل که هر صحنه نیازمند عکسالعمل شخصیت داستان است. پس بین صحنههای مختلف پل بنزید. این پل را میتوانید از صحنههای آرامتری مثل خودگوییهای شخصیت یا توصیفهایی از مکان و زمان داستان ایجاد کنید.
برای هر صحنه میتوانید برنامهریزی کنید.
کارتهای هر صحنه را میتوانید به این شکل تهیه کنید تا در طول نوشتن رمان دچار سردرگمی نشوید.
نمونهای از کارت نوشتن صحنههای داستان:
ردیف | صحنۀ داستان | توضیحات |
1 | مکان صحنه | |
2 | زمان صحنه | |
3 | زاویه دید | |
4 | هدف شخصیت اصلی در این صحنه | |
5 | مانعی که وجود دارد | |
6 | کشمکش داستان در این صحنه | |
7 | خلاصۀ اتفاقات داستان در این صحنه | |
8 | پایان صحنه | |
9 | اطلاعات ضروری در این صحنه |
شخصیت در رماننویسی
بسیاری از رمان نویسان معتقدند که مهمترین بخش رمان، شخصیتپردازی است.
هنری جیمز میگوید: «شخصیت یعنی طرح. طرح شخصیت را میسازد و شخصیت طرح را. اگر نویسنده بتواند رمانی بنویسد که دائم حوادثش بر شخصیتها تأثیر میگذارند و شخصیتهایش نیز حوادث تازهای به وجود میآورند و این روال دائم تکرار میشود، رمان بسیار جذاب خواهد شد.»
در حالت کلی میشود گفت شخصیتهای داستان به سه دسته تقسیم میشوند:
- شخصیت اصلی داستان
- شخصیتهای فرعی داستان
- سیاهیلشکرها
مسلم است که رمان حول شخصیت اصلی و اهداف و خواستههای او میچرخد. هراندازه این شخصیت جذابتر، پیشبینیناپذیرتر و خاصتر باشد داستان مهیجتر و جذابتر خواهد شد.
شخصیتهای اصلی مانند شخصیتهایی که هرروز در اطرافمان میبینیم، باید نواقص و نقاط قوت خاصی داشته باشند. یک شخصیت کامل و بینقص یا شخصیتی سراسر نقص که برایش اتفاقات خاصی هم نمیافتد و تغییری در آن ایجاد نمیشود، بههیچعنوان مهیج نخواهد بود. رماننویس باید از ابزارهای مختلف استفاده کند تا شخصیت را خاص و ویژه کند.
در کنار شخصیت اصلی رمان، شخصیتهای فرعی شکل میگیرند. به این دلیل که شخصیت اصلی نمیتواند همهجا حضور داشته باشد و همۀ اتفاقات داستان را ببیند. نویسنده از شخصیتهای فرعی استفاده میکند تا توصیفهای مختلف داستان را ارائه دهد و روح داستان را با آنها تکمیل کند.
برای اینکه شخصیتهای رمان هر چه بهتر شکل بگیرند لازم است به جزئیات آنها توجه شود. باید بهعنوان یک رماننویس، به شخصیتهای مختلفی که هرروز در زندگیتان میبینید بیشتر توجه کنید. باید ببینید هرکدام از این شخصیتها چهکارهایی انجام میدهند و آنها را در داستان وارد کنید.
بهتر است دفترچهای همراه داشته باشید و تکیهکلامها، عادات خاص شخصیتها، نحوۀ حرف زدنشان، جهانبینی آنها، دغدغههایی که دارند، همه و همه را یادداشت کنید. هراندازه شخصیت را با جزئیات بیشتری وارد داستان کنید رمان باورپذیرتر و دلنشینتر خواهد شد.
انواع مختلفی از شخصیتها را افرادی چون گلوریا کمپتون و لیندا ادلستاین دستهبندی کردهاند. نگاه کردن به این دستهبندیها میتواند ایدههای تازهای برایتان ایجاد کند.
در اینجا به برخی از این دستهبندیها اشاره میکنیم.
ردیف | شخصیت | ردیف | شخصیت |
1 | ماجراجو | 14 | زنانهخو |
2 | رئیس | 15 | پرخاشگر |
3 | دنبالهرو | 16 | کمالگرا |
4 | سنتگرا | 17 | خوشرو |
5 | خلاق | 18 | مشکلگشا |
6 | وابسته | 19 | انعطافپذیر |
7 | غیرعادی | 20 | افادهای |
8 | برونگرا | 21 | قربانی |
9 | ترسان | 22 | هنرمند |
10 | خودنما | 23 | موفقیتطلب |
11 | پرجنبوجوش | 24 | شکاک |
12 | گوشهگیر | 25 | صلحطلب |
13 | مردانهخو | 26 | بخشنده |
مهمترین کار رماننویس شخصیتپردازی است؛ یعنی خاص کردن شخصیتها و متولد کردن یک شخصیت تازه که در دنیای پیش از رمان وجود نداشته است.
شخصیت را نمیشود فقط با وصف ویژگیهای ظاهری آن شناسایی کرد. نحوۀ نگاه کردن شخصیت به دنیا، نوع ارتباطی که با دیگران برقرار میکند، ارزشهای او و مهمترین اولویتها و دغدغههایش است که به خواننده نشان میدهد این شخصیت چه ویژگیهای متمایزی نسبت به بقیه دارد.
بهتر است شخصیت اصلی تغییر کند یا در طول داستان اتفاقات خاصی برای شخصیت ثابت او رخ بدهد. در غیر این صورت بعید است شخصیت متمایزی که ساختهاید در ذهن مخاطب بماند. شخصیت و حوادث داستان رابطهای دوسویه دارند. تغییراتی که در هرکدام ایجاد میکنید باید روی دیگری تأثیر بگذارد. بهاینترتیب داستان روبهجلو پیش میرود و میتواند حتی خودتان را موقع نوشتن غافلگیر کند.
زاویه دید در رماننویسی
داستان را چه کسی تعریف میکند؟
این سادهترین تعریف از زاویه دید است.
صدای گویندۀ داستان یعنی زاویه دید. زاویه دید به خواننده نشان میدهد که چه کسی و از چه زاویهای داستان را برای او تعریف میکند.
با عوض شدن راوی خیلی از اتفاقات داستان تغییر خواهد کرد پس انتخاب زاویه دید بسیار مهم است.
در کل سه راوی داریم:
- من یا راوی اولشخص
- تو یا راوی دومشخص
- او یا راوی سوم شخص
همینجا لازم است بگوییم که شما میتوانید در داستان از چند زاویه دید استفاده کنید؛ مثلاً میتوانید چند «من» یا اولشخص داشته باشید و به همین ترتیب میتوانید چند «او» یا سوم شخص در داستان بگنجانید.
دانای کل، زاویه دیدی است که در داستانهای قدیمیتر بسیار رواج داشت.
دانای کل در حکم یک نقال است که بهجای همه حرف میزند و هر شخصیت را عمیقاً میکاود.
این راوی با دستی کاملاً باز به همه جای داستان و به همۀ احساسات شخصیتها دسترسی دارد و میتواند بهجای همۀ آنها حرف بزند و بیندیشد. امروز هم راوی دانای کل داریم اما نه بهاندازۀ قبل.
زاویه دید دانای کل را میشود بهصورت تلفیقی با دیگر زاویه دیدها استفاده کرد. بهعنوانمثال در زاویه دید «او» ممکن است نشود در همۀ صحنهها وارد شد یا همۀ احساسات دور و نزدیک را تشریح کرد. اینجا دانای کل به کمک میآید و تصویری کلی از داستان را ارائه میدهد.
زاویه دید «او» راحتترین شیوۀ تعریف کردن داستان است. وقتی محور اصلی رمان یک نفر باشد معمولاً از این زاویه دید استفاده میشود. خصوصاً برای نویسندههای نوپا توصیه میشود که از این زاویه دید استفاده کنند.
همانطور که گفتیم میتوانید از چند «او» یا سوم شخص چندگانه استفاده کنید.
اگر تعریف داستان را به کسی از خودِ داستان بسپاریم از زاویه دید «من» استفاده کردهایم.
البته این زاویه دید محدودیتهایی دارد؛ مثلاً برای بیان احساساتش نمیتواند با صداقت تمام به ذهن خوانده نفوذ کند. چون شخصیت خودش دارد همهچیز را تعریف میکند، ممکن است خواننده به او اعتماد نکند. بازهم اینجاست که چندگانگی در زاویه دید به کمک نویسنده میآید. نویسنده میتواند از طریق زاویه دیدی متفاوت، از احساسات شخصیت موردنظر حرف بزند.
مثلاً شما میتوانید در هر فصل از رمان از یک «من» جدید استفاده کنید؛ یعنی هر فصل را با یکی از شخصیتهای رمان آغاز کنید و بلندگو را به دست شخصیتهای مختلف رمان بدهید.
این اتفاقی است که در رمان ملت عشق نوشتۀ الیف شافاک افتاده است. نویسنده در بسیاری از فصلها، زاویه دید را تغییر میدهد و بلندگوی داستانگویی را به دست یکی از شخصیتها میدهد تا او توصیف کند و احساسات رمان را شرح دهد.
اگر فیلم راشومون را دیده باشید متوجه میشوید که تغییر زاویه دید چه کاربردی دارد.
هرکسی از منظر خودش به موضوعی که وجود دارد نگاه میکند. ممکن است این نگاه درست یا غلط باشد. چیزی که وجود دارد این است که نویسنده باید انعطاف لازم را داشته باشد و اینقدر فضا را خوب ایجاد کند تا خواننده بتواند از زوایای مختلف، اتفاقی واحد را ببیند.
نوشتن رمان با زاویه دید «تو» واقعاً مشکل است و عموماً از این زاویه دید برای نوشتن داستانهای کوتاه استفاده میشود.
بسیار پیشآمده است که رمان نویسان از یک زاویه دید استفاده کرده باشند و وقتی رمان پیش میرود متوجه شوند که آنچه میخواهند بگویند با این زاویه دید جواب نمیدهد. پس به تغییر زاویه دید دست میزنند. این کاری است که شاید لازم باشد شما هم انجامش دهید.
نقش گفتوگو در رماننویسی
یکی از مشکلترین و سرنوشتسازترین بخشهای رمان، گفتوگوهای آن است.
گفتوگو نوعی نمایش داستان است. نمایشی زبانی برای بیان آنچه در داستان وجود دارد و خواننده باید از آن مطلع شود.
توجه کنید که گفتگو برای پر کردن فضای داستان نیست.
شما با هر گفتوگو، داستان را یکقدم بهپیش میبرید، شخصیتپردازی میکنید، توصیف میکنید و صحنهای را در ذهن مخاطب میچینید.
پس در حالت کلی گفتوگو سه کار اصلی انجام میدهد:
با گفتوگو میتوانید مضمون داستان را بیان کنید. این روشی غیرمستقیم است که اگر خوب اجرا شود میتواند برای همیشه مضمون داستان را در ذهن خواننده ماندگار کند.
گفتوگو سرعت داستان را کند میکند. میتوانید از این موضوع استفاده کنید و وقتی ضربآهنگ رمان خیلی زیاد شد با اضافه کردن گفتوگو به آن سرعت را متعادلتر کنید.
البته فراموش نکنید که گفتوگو قرار است طرح را جلو ببرد پس در صورت ضرورت آن را اضافه کنید.
روایت «میگوید» و گفتوگو «نشان میدهد».
بهتر است گفتوگوهای رمان:
ردیف | توصیههایی برای نوشتن گفتوگوهای خوب |
1 | کوتاه باشند. |
2 | از طنز در آنها استفاده شده باشد. |
3 | جوابهای پیشبینیناپذیر در آنها وجود داشته باشد. |
4 | ترتیب زمانی در آنها رعایت شود. |
5 | برای تنظیم سرعت رمان از آنها استفاده شود. |
6 | بازی شخصیتها در آن بهخوبی دیده شود. |
7 | مضمون داستان را برسانند. |
8 | واقعاً مهم باشند. طوری که با حذف کردن آنها چیزی از رمان کم شود. |
9 | از قید و صفت تا حد امکان در آنها استفاده نشود. |
10 | از اسم شخصیتها مدام در آنها استفاده نشود. |
11 | تکراری نباشند و به چیزی که قبلاً گفتهشده اشاره نکنند. |
12 | خشک و بیروح نباشند. |
13 | تلفیقی از احساس و منطق را در خود داشته باشند. |
14 | برای به رخ کشیدن چیزی نوشته نشوند و متمرکز بر پیشبرد داستان باشند. |
15 | هدفی را دنبال کنند. |
16 | کنجکاویبرانگیز باشند و احساسات مخاطب را درگیر کنند. |
قسمت سوم: آموزش نوشتن رمان | باید و نبایدهای رماننویسی
نویسنده: ناهید عبدی
90 پاسخ
سلام خسته نباشید
من میخوام یه رمان غمگین بنویسم. اسمش قلبی که به جا ماند هست مقدمش اینجوریه:مقدمه
این داستان نقلی از زندگی جوان بیست ساله ای به نام اَگنِس کارلین است. او زندگی شاد و پرهیجانی دارد اما مشکلات زیادی را پشت سرگذاشته و از همه درس هایی گرفته است او بار ها مجبور شده راهش را تغییر دهد و راه جدیدی را انتخاب کند و به راهش ادامه دهد اما یک اتفاق مهیب و عجیب در زندگی اش رخ خواهد داد! آیا میتواند دوباره به حال قبل خود برگردد؟! در ادامه با اگنس و زیر و بم های زندگی اش آشنا میشویم.
میخوام مثل کتاب هر دو درنهایت میمیرند یا فیلم پنج فوت فاصله بشه نمیدونم موضوعش چی باشه میشه کمکم کنید
سلام
پیشنهاد میکنیم پست نویسندگان بزرگ چگونه ایده برای نوشتن پیدا میکردند؟ / ایدههای پرفروش برای کتابها چه بودند؟ رو بخونید.
سلام خسته نباشید واسه ی نوشتن رمان حتما اسم اشخاص و مکان ها باید ایرانی باشه یا از مکان ها وشهر و اسم های خارجی هم استفاده کنیم مهم نیست؟
سلام عسل خانم.
هرطور دوست دارید میتونید عمل کنید، اما بهتره از اسامی ایرانی استفاده کنید. اگر به رمانهای مهم ایرانی هم نگاه کنید، میبینید که مکانها و اسامی ایرانی هستند.
درود خدمتان!
من میرزا نیکزاد بدخش میباشم از استان بدخشان افغانستان، علاقه فراوان به خواندن رمان داشتم از نوجوانی ام، و تا هنوزم هم این علاقه در وجودم است و حتی بیشتر هم شده، سخن کوتاه بگویم بعدا از مطالعه چندین رمان تصمیم گرفتم خودم یک رمان بنویسم. البته ناگفته نماند که میخوام داستان زندگی خودم، و محیط که بودم و تجربه های شخصی خودم به تصویر بکشم.
ولی نکته مهم اینجاست که در نخست نظر به طرح که من انتخاب کردم،داستان خیلی دور و دراز می باشد. دوم شخصیت های داستان خیلی زیاد است شاید بیشتر از صد نفر. سوم علاقه دارم نام ها را واضح بیان کنم یعنی نمی خوام از نام مستعار استفاده کنم اما مشکل اینجاست که طرف مقابل علاقه ندارند تا نام هایشان در داستان ذکر شود.
به امید نظریات نیک شما هستم!
درود بر شما آقای نیکزاد گرامی
تبریک به شما که علاقه و اشتیاق خودتون رو حفظ کردید و در این راستا تلاش میکنید.
درباره تعداد زیاد شخصیتها شما میتونید به جای اینکه اسم اشخاص رو بیارید، از اسامی شاخص مثل: کارگر، آشپز، پسر، دختر، معلم و… استفاده کنید. یعنی به جای خطاب کردن شخصیت با اسم، بهوسیلهی شغل یا جنسیت یا صفت، اون شخصیت رو خطاب کنید. این موضوع رو هم در نظر داشته باشید که تعداد زیاد شخصیتها کار رو هم برای نویسنده سخت میکنه و هم خواننده. بنابراین تا جای ممکن تعداد شخصیتها رو کم کنید و شخصیتهایی که در راستای هدف اصلی داستان نیستند رو هنگام بازنویسی حذف کنید. نکتهی دوم اینکه در نظر داشته باشید، هدف اصلی و پیرنگهای دخیل در داستان شما چی هست. اگر طبق پیرنگ پیش برید کار براتون راحتتر میشه.
درود به جناب کلانتری عزیز
ممنون از مبینای اهل ایمانی
متوجه شدم که در متن به جای رونالد توبیاس به اشتباه نوشته شده آرنولد توبیاس. بنا به صلاحدید تغییر بدهید.
سلام و درود آقای نادری
متشکرم از توجه شما. اصلاح شد.
سلام من تا حالا چند تا رمان کوتاه نوشتم حالا دارم یک رمان بلند مینویسم ولی حالا که به وسط هایش رسیدم از نوشتنش خسته شدم چکار میتونم بکنم تا دوباره هیجان نوشتنش را به دست بیارم
سلام دوست عزیز
وقتتون بخیر
معمولا این اتفاق زمانی میوفته که شما مطالعه کافی و درست نداشته باشید یا نوشتهتون کلیشهای باشه.
پیشنهاد میکنم برای نوشتن سراغ کتابها و منابع خوب برید و تمرین روزانه داشته باشید.
این پست میتونه به شما کمک کنه کتابهای خوب رو بشناسید:
معرفی کتاب
سلام. ببخشید من در داستان خودم در موقعیتی که شخصیت اصلی داستان در راه بیمارستان با مادر خاله و پسر خاله اش است تا میت پدرش را از بیمارستان خارج کند و دفن کند میتوانم که در راه بیمارستان شخصیت دیگری را اضافه یا معرفی کنم؟؟؟ممنون.
بله، اگر این شخصیت به پیشبرد داستان و همینطور افزایش جذابیت اون کمک میکنه، خیلی هم خوبه.
سلام ، اسم کتابی که آرنولد توبیاس نوشته رو ذکر کنید ، با تشکر
سلام
کتاب «بیست کهن الگوی پیرنگ» از نشر ساقی
یه چیز دیگه هم می خواستم بگم اینم اینه که من دوست دارم رمانم این جوری باشه مثل اونایی که تایپش می کنند توی سایت ها و برنامه ها.منظورم اینه که نه که فکر کنید می خوام کپیشون بنویسم ها نه باز نه که فکر کنید می خوام همین جوری تایپش کنم نه.من از کلاس چهارم دوست داشتم رمان بنویسم ولی همشون مسخره و ابتدایی بودند.هنوزم دارمشون.اون رمانی که بهتون گفتم دوبارنوشتمش نشد.بازم هرچی فکر می کنم چیزی به ذهنم نمی یاد.این رمانی که می خوام بنویسم درمورد دختریه به اسم شیلا بلالی مقدم که ۱۹سالشه با مامان باباو یکدونه برادرش رو دوتاخواهرش زندگی می کنه.اونا برای تفریح می رن شهر بعد اونجا اتفاقات جالبی برای شیلا میفته که……… خیلی دوست دارم بنویسمش.ولی نمی تونم.می خوام ژانرش رو هم عاشقانه بزارم هم اجتمایی هم طنز هم اکشن بازم می گم یه راهنمایی بکنید.توی پیام اولم مشکل اولم رو بهتون گفتم.
باسلام.من یه رمانی تویه ذهنمه هی می خوام بنویسمش.تاحالا دوبار نوشتمش ولی نمی تونم اون شکلی که می خوام درش بیارم.لطفاً راهنمایی کنید.ممنون میشم.🤔
سلام
یه مدتی از متنی که نوشتید فاصله بگیرید و تا میتونید رمان بخونید.
بعد دوباره برگردید و روی رمان خودتون کار کنید.
به احتمال قوی اینبار اوضاع خیلی فرق میکنه.
سلام خسته نباشید
من برای نوشتن رمان کلی ایده دارم و حتی تا جایی اونارو مینویسم اما بعد یه مدت دیگه نمیتونم رمانم رو ادامه بدم و نصفه کاره میمونه میشه یه راه حل پیشنهاد بدید
سلام دوست عزیز
من پیشنهاد میکنم برای خودتون برنامه ریزی کنید که هر روز 15 دقیقه بنویسید. دلیل این اتفاق میتونه این باشه که شما آزادنویسی ندارید.
هر روز مدتی رو وقت بگذارید و هرچیزی به ذهنتون میاد رو آزادانه بنویسید. اینطوری ذهنتون باز میشه و راحت تر میتونید ایدههاتون رو به داستان تبدیل کنید.
علاوه بر این، حتما به برنامه مطالعاتی خودتون به طور جدی رسیدگی کنید و مطالعه آثار خوب رو در برنامهتون داشته باشید.
لینک زیر میتونه کمکتون کنه کتابهای خوب رو پیدا کنید:
معرفی صدها کتاب آموزش نویسندگی
سلام مطالب خوب بودن ولی من داستان خودمو در ذهنم طراحی میکنم و توی جایی نمینویسم و اکثرا در ژانز رمانتیک و عاشقانس و من الان دوتا رمان یا داستان توی ذهنم ساختم که حتی شخصیت ها یکی هست فقط کارهاشون فرق داره ولی الان شش بار هست که اقدام به داستان جدید میکنم گیر میکنم و داستانو ول میکنم خیلی کسل کننده شده برام اولش خوشم میومد ولی بعد از شکست و ناموفقی ها دیگه نمیتونم لطفا راهنمایی کن
سپهر عزیز
شاید بهتر این باشه که پیش از شروع نوشتن در تمرینهایی مثل آزادنویسی تسط پیدا کنید. این مطلب میتونه براتون مفید باشه:
اصول آزادنویسی
سلام من آیدا هستم نه سالمه یک داستان توی ذهنم طرح کردم رمان مثلا تعداد پارت هاش چه قدر باشه من چون نه سالمه نمیتونم زیاد بنویسم ولی خیلی به رمان علاقع دارم راهنمایی کنین
سلام آیدا جان
خوندن دقیق همین مطلب میتونه برای شما مفید باشه.
حجم پارتهای رمان هم به شما بستگی داره و رسانهای که متن رو توش منتشر میکنید. مثلاً اگر قراره توی اینستاگرام منتشر بشه، تو هر کپشن فقط میتونید 2200 کاراکتر بنویسید.
سلام من یک ایده راجع به ایران و اسرائیل (اقتصادی، سیاسی، اجتماعی) در سال ۱۵۰۰ دارم اما توی پیوند بین زمان حال و آینده خیلی مشکل دارم نمیدونم چطور بگم توی بدموقعیتی گیر کردم راهی برای راهنمایی کردن من وجود داره؟ خیلی ممنون
فقط مطالعه. در این زمینه بخونید. این تکنیکها رو فقط با خوندن نمونههای خوب میشه یاد گرفت.
با سلام و احترام
بنده سوال داشتم
دارم یک رمان در مورد زندان مینویسم من بخشی از اون رو از رمان ابروهای بزرگ الهام گرفتم
خواستم بدونم ایا این مورد اشکال داره؟
سلام دوست عزیز
براتون آرزوی موفقیت داریم.
اگر از بخشهای رمان مدنظر، مستقیما متنی رو وارد داستان نکنید و فقط تاثیر گرفته از این رمان باشه مشکلی نیست.
من یک کتاب نوشتم کجا برای چاپ ببرم
سلام من فاطمه رضایی هستم و عاشق نوشتن رمان های هیجانی و پلیسی
وقتی خواستم شروع به نوشتن رمان کنم با مشورت متوجه شدم که اول باید نکته ها رو یاد بگیرم و بعد یه خلاصه از رمان رو رو یه برگه یا داخل زنم بنویسم
من همه ی این کار ها رو کردم والان که می خوام شروع کنم به چند تا مشکل برخوردم مثلا نمی دونم داخل دفتر بنویسم؟ داخل موبایل یا لبتاب بنویسم؟ اگر خواستم داخل موبایل بنویسم آیا برنامه ای هست که رمان من رو قبول کنه و من بتونم به راحتی رمان رو داخلش بنویسم؟ و نوشتن رمان در زمانی که دارم تحصیل می کنم به درسم لطمه میزنه و خیلی چیز های دیگه
اگر کسی بتونه به من یه برنامه ی خوب واسه نوشتن رمان معرفی کنه من خیلی خوشحال میشم اگر کسی بلده لطفا داخل همین سایت جوابمو بده و اسم برنامه رو برام بفرسته 🙂🙂🙂❤️
سلام فاطمه جان، در برنامه word می توانید نوشته هایتان را تایپ کنید و بعد به صورت pdfدربیارید.
موفق باشید🌌🎀🌈
سلام.شما اگر میخواهید داخل موبایل داستانتون رو بنویسد میتونید از برنامه خاطرات استفاده. هم میتونید روی این برنامه رمز بزاریم و برنامه را به ایمل خود وصل کنید و فضای ابری رو فعال کنید تا اگر مشکلی برای موبایلتون پیش اومد و برنامه پاک شد میتونید با استفاده از همون ایمل استفاده کنید و دوباره فضای ابری رو فعال کنید و دوباره همه نوشته هاتون بر میگرده.
سلام ممنون از توضیحات کاملتون
درباره نوشتن رمان اول شخص خواستم بدونم که اگر رمان از نظر چند شخصیت روایت بشه این شخصیت ها میتونن بعضی هاشون از وسط رمان اضافه بشن یا نسبت به شخصیت اصلی پرداخت کمتری داشته باشن؟ بنظرتون اگر اینطور بشه به فرم و ساختار یا مفهوم یا.. امکان داره آسیبی وارد بشه
ممنون میشم راهنماییم کنین
درود محمد عزیز
اینا همه بستگی داره به سطح مهارت شما و شیوۀ پرداختنتون به موضوع.
بنابراین نمیشه یه جواب مشخص داد.
سلام استاد ممنون از توضیحات کاملتون
درباره راوی اول شخص رمان خواستم بدونم اگر از نگاه چند شخصیت روایت جلو بره و اگر یک یا دو تا از این شخصیت ها وسط داستان اضافه بشن بنظرتون مشکلی به وجود میاد، چه توی ساختار چه توی منطق داستان و..
سلام محمد عزیز
نه مشکلی پیش نمیاد، به شرط اینکه شما این کار رو درست و دقیق انجام بدید.
سلام استاد من یک رمان نوشتم چطور به چاپ برسونم
سلام
مطالعه مطلب زیر میتونه براتون مفید باشه:
یک روش برای نوشتن و چاپ کتاب