بله این مقاله شامل ۶ نکتهست برای نوشتن فیلمنامه.
همین.
نمیخواهم با مقدمهچینی اضافه آزارتان بدهم. به نظرم بهتر است زودتر به نکتهها بپردازیم.
نکتهی ۱: رسیدن به ایدههای بزرگتر
«برای گرفتن ماهیهای بزرگ باید عمیقتر شنا کنید.»
دیوید لینچ
اگر تنها ۱ ایده دارید احتمال این که چیز مزخرفی باشد زیاد است. اما با داشتن ۱۰۰ ایده میتوانید روی خوب بودن حتمی یکی دوتایش شرط ببندید. پس نکتهی مهم، داشتن ایدههای زیاد است.
ایدهها همه جا هستند. ولی اگر گرم نباشیم هیچکدامشان مال ما نخواهند شد. وقتی دویدن را شروع کنیم بدن تازه بعد از ۳۰ دقیقه، آب کردن چربیها را میآغازد. نوشتن هم همین است. باید زیاد بنویسیم تا بلخره با یک ایدهی خوب مواجه شویم. باید چرخدندههای ذهنمان را مدام به حرکت وا داریم. برای این کار بهتر است هر روز به ایدههای داستانی فکر کنیم. مثلا روازنه یک لیست ۱۰تایی از هر چیزی که به نظرمان میتواند تبدیل به فیلمنامه شود بنویسیم.
چگونه فیلمنامه بنویسم؟
طی یک روز همهی فیلمنامه رو بنویسم؟
یا یک هفته بهش فکر کنم بعد کمکم بنویسم؟
اصلا چند صفحه بنویسم؟
راستی دربارهی چی بنویسم که معروف بشم؟…
لطفا وقت و انرژیتان را با اندیشیدن به این سوالات هدر ندهید.
بخش زیادی از روند فیلمنامه نویسی مربوط میشود به خلاقیت. خلاقیت در هر کسی منحصر به فرد است. پس اگر فکر میکنید باید با فرمول خاصی پیش بروید باید بگویم که این فکر فقط شما را محدود میکند و عقب میاندازد.
بیگدار به آب بزنید.
با هر چیزی که برای شما راحتتر است شروع کنید. بله میدانم ابتدای راه است و شما به همه چیز شک دارید. با این حال باید با همان شک ادامه بدهید. به خودتان بگویید نمیدانم چه خواهد شد ولی شاید به چیزی برسم. پس ادامه میدهم.
در این مسیر به خاطر داشته باشید که:
※ شروع داستان از پایان آن مهمتر است. اگر آخر داستان میلنگد یعنی یک چیزی در ابتدای کار مشکل دارد. شروع منطقی و فکر شده باعث میشود پایان نیز به صورت طبیعی شکل بگیرد.
※ فیلمنامه اغلب نیازمند یک صحنهی شفاف است. صحنهای که ناگهان خطور میکند و ما را به نوشتن فیلمنامهاش وا میدارد. این صحنه میتواند قسمتی از یک رویا باشد. یا حین راه رفتن و رانندگی به چشممان بخورد. حتی همسایهی فضولمان میتواند این صحنه را بهمان بدهد که مثلا: آره اون روزی تو پارک سکینه رو دیدم که تنهایی نشسته بود و هایهای گریه میکرد.
این صحنات را جدی بگیرید. ازش سوال کنید و داستان را پیش ببرید. مثلا از خودتان بپرسید: چرا سکینه داشت گریه میکرد؟ آیا شوهرش به او خیانت میکند؟ آیا به خاطر مرگ نوهاش ناراحت است؟ چرا نوهاش مرده؟ آیا کسی برای دلداریاش به او نزدیک میشود؟ و… با این سوالات میتوانید داستان بسازید.
※ تا جایی که میشود سوال بپرسید و خودتان به شکل منطقی و یا خلاقانه به آنها پاسخ بدهید. بیشترین بخش داستان با سوال مشخص خواهد شد.
۶ سوال مهم برای نوشتن داستان:
- شخصیتهای اصلی که هستند؟
- این داستان دربارهی چه کسی یا چه کسانیست؟
- آنها چه میخواهند؟
- چرا نمیتوانند به آن برسند؟
- برای این موانع چه خواهند کرد؟
- چرا اقداماتشان جواب نمیدهد؟
- داستان چطور تمام میشود؟
نکتهی ۲: برای نوشتن فیلمنامه حس بگیرید
جان آگوست فیلمنامهنویس حرفهای هالیوود میگوید:
«ضمن کار روی ماهی بزرگ خیلی حس میگرفتم. اول به آینه خیره میشدم تا اشکم دربیاید و بعد شروع میکردم به نوشتن. عملا روزها فقط به آینه زل میزدم و گریه میکردم. ولی این روش نتیجه میدهد. چیزی در این فرآیند حس واقعی به تو میدهد. و در آوردن اشک خودم به من کمک کرد تا بتوانم اشک دیگران را هم درآورم. قبلا این کار را سر پروژهی دیگری هم کرده بودم: یک فیلم ترسناک. تجربهای که دربارهی آن فیلم از سر گذراندم این بودم که قبل از نوشتن کاری کنم که بترسم. بسیاری از نویسندگان موزیکی میگذارند یا عطری به هوا میزنند که یادآور جهان فیلم است و استشمام این رایحه آنها را به آن جهان میبرد. هرکاری مادامی که کمک کند مجاز است.»
توجه به انواع هنر
در فیلمنامه فقط بحث نوشتن مطرح نیست. فیلمنامه وقتی محشر میشود که شما به هنرهای دیگر هم توجه داشته باشید. مثلا هارمونی را درک کنید. چرا که فیلم باید دارای ریتم باشد. صحنهها باید به نوعی با هم مرتبط باشند. هر چیزی که در این صحنه اتفاق میافتد به خاطر چیزیست که در صحنهای دیگر رخ داده. باید رنگها را بشناسید. این رنگ در فیلمنامهی شما چه نقشی دارد؟ از قرمز استفاده میکنید تا عشق را نشان بدهید؟ و یا از آن استفاده میکنید تا جنگ و جنون را به تصویر بکشید؟
همچنین با شناخت موسیقی میتوانید تاثیر حسی فیلم را افزایش بدهید. و همهی اینها نوعی هارمونی هستند. حتی اگر فیلمنامهتان هرگز به فیلم بدل نشود با شناخت موسیقی و رنگ و ریتم میتوانید فیلمنامهی اساسیتری بنویسید.
چند مثال برای درک بیشتر تاثیر هارمونی در فیلم:
Three colors: Red (1994)
Anna Karenina (2012)
Atonement (2007)
برای نوشتن یک فیلمنامهی حرفهای بهتر است خودمان را بیشتر در معرض دیگر هنرها قرار بدهیم. دقیقتر به موسیقی کلاسیک گوش کنیم. یاد بگیریم سازی بنوازیم. در کلاسهای رنگ روغن و آبرنگ شرکت کنیم. و برای دیدن نقاشیهای مهم زمان بیشتری بگذاریم.
Desire to fall (2013) by Azamat Kuliev
Ivan the Terrible and His Son Ivan on 16 November 1581(1883–1885) by Ilya Yefimovich Repin
برای دیدن نقاشیها میتوانید به این سایت سر بزنید.
نگاه کردن به نقاشیها و خیالپردازی دربارهی آنها میتواند برای یافتن ایده موثر باشد. اگر نمیدانید چه بنویسید میتوانید این قدر در نقاشیها عمیق شوید تا بلخره در حال و هوای نوشتن یک داستان قرار بگیرید.
همچنین در این سایت میتوانید به موسیقی کلاسیک گوش کنید.
نکتهی ۳: فیلمنامه حساس است
داستان فیلمنامه مثل سرو صدف خام حساس است. شکل ارائهی داستان همانقدر اهمیت دارد که وجود یخ کنار صدفها. اگر حواستان به نحوهی ارائهی داستان در فیلمنامه نباشد فیلم فاسد و حال به همزن میشود. چه بسیار داستانهایی که بعد از تبدیل شدن به فیلم حیف شدهاند. و چه فیلمهایی که آدم را به خواندن داستانشان تشویق نکردهاند. در فیلمنامه ما با بیشتر با چگونگی ارائه داستان مواجهایم. مثلا داستان باید از زبان چه کسی تعریف شود؟ ترتیب صحنهها چگونهست؟ چه جوری باید ماجرا را شرح بدهیم؟ و…
برای یافتن جواب این سوالات باید چند بار داستان را پس و پیش کنیم. این قدر که به جذابترین حالت ارائهشان برسیم. وگرنه داستانهای خوب بسیاری بودند که با ارائهی بد تلف شدند.
نکتهی ۴: اهمیت مخاطب کوفتی
«اکثر مردم افراد دیگر هستند.
افکارشان نظرات دیگران است، زندگیشان یک تقلید و احساساتشان واگویه است.»
اسکار وایلد
برای مخاطبتان ننویسید. فکر کردن به خوش آمد آنها را کنار بگذارید و هر چیزی بنویسید که خودتان لذت میبرید. اگر فکر میکنید فیلمتان باید چند ساعت بدون هیچ دیالوگی طول بکشد انجامش بدهید. فکر این را نکنید که که مردم حوصلهشان سر میرود. مهم نیست. چون دنیا پر است از آثار کلیشهای و مهمل که نویسندگانشان به نظر دیگران بیشتر از خودشان اهمیت دادهاند. شجاعانه انتخاب کنید که خودتان باشید.
جک و جیل و جفنگ
همچنین نوشتن دربارهی جک و جیل و خیابانهای پاریس را کنار بگذارید. داستان همین جا نزدیک خودمان است. حتما لازم نیست چیزی که مینویسد دربارهی قتل و غارت و بازی با آدرنالین باشد تا قشنگ و گیرا شود. وقتی مدام در مورد فضاهایی مینویسید که تجربهی آنها را ندارید فرصت ایدههای قشنگ زندگی خودتان را از دست میدهید. آن وقت نوشتههایتان باسمهای خواهند شد و چنگی به دل نخواهند زد.
در نهجالبلاغه آمده است که:
اَلکَلِمَةُ اِذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فِی القَلبِ، وَ اِذا خَرَجَت مِنَ اللِّسانِ لَم تَجاوَزِ الآذانَ
سخن وقتی از دل و قلب آدمی بیرون آید، بر دل مخاطب مینشیند، و چون از زبان بیرون آید، از گوشها فراتر نرود.
بنابراین شما به چرندیات غریب خارجی نیاز ندارید. از چیزی بگوید که در اعماق قلبتان بهش باور دارید. شروع کنید از صحنههای زندگی خودتان فیلمنامه در بیاورید. به خیابانهای محلهی خودتان نگاه کنید و درموردشان بنویسید. تسلط بر جزئیات باعث گیرایی داستان میشوند. و باور کنید هیچکس بیشتر از شما به جزئیات زندگیتان مسلط نیست.
نکتهی ۵: مرور موثر فیلمها
داخل رستوران نشستهاید. پیشخدمت با لبخند میآید و خوشمزهترین سوپ عمرتان را روی میز قرار میدهد. بعد از یکی دو قاشق میخواهید از او بپرسید که این سوپ چطور درست شده اما او را نمییابید. چه میکنید؟ احتمالا بیشتر دقت میکنید. تا ببینید پیازها چگونه خرد شدهاند؟ مقدار سبزی استفاده شده چقدر است؟ و…
متاسفانه موقع نوشتن یک فیلمنامهی حرفهای هم کسی نمیآيد دقیقا بگوید دستورالعمل چیست. اما خوشبختانه دنیا پر از فیلمهای خوب است. و اگر فقط یکم دقیق باشید میتوانید برای خودتان یک دستورالعمل کاربردی دربیاورید.
فیلم دیدن کار باصفاییست. به همین خاطر شاید فکر کنید برای دیدن فیلم نیازی به برنامه ندارید. ولی بیبرنامگی موجب میشود فیلمها را فراموش کنیم، دیدن فیلم را عقب بیندازیم و یا مجبور شویم به خاطر کارهای دیگر دیدن آنها را نصفه و نیمه رها کنیم.
پس
※ اسامی فیلمهایی که به نظرتان باید ببینید را بنویسید.
※ برای فیلمها زمان تعین کنید. تا با کارهای دیگر تداخل نداشته باشند.
※ موقعی را انتخاب کنید که سرحال و متمرکز هستید. نه بعد از ناهار که رخوتی شدهاید یاآخر شب که از شدت خواب نمیتوانید پلکهایتان را باز نگه دارید.
ارزش یاداشتبرداری
شخصیت بالای قبر پدر خودش ایستاده و دارد میگرید. دوربین روی صورت اوست. شما هم متاثر شدهاید. حتی یکی دو قطره اشک داخل چشمتان حلقه زده و برای گریه آمادهاید. تا این که ناگهان آب دماغ کشداری از بینی بازیگر بیرون میزند. فوری حالتان به هم میخورد. حواستان پرت میشود و فیلم تاثیرش را از دست میدهد.
خب اینجا شما دفترچهی مبارک را باز میکنید و در آن مینویسید:
یادت باشه از پشت دیدن کسی که داره گریه میکنه بهتر از دیدن صورت دماغوش برای مدت طولانیه.
البته این فقط یک مثال با پیازداغ فراوان بود تا منظورم را برساند.
وقتی فیلم میبیند حتما یک دفترچه یادداشت داشته باشید. تا نقاط قوت و ضعف صحنههایی را که میبیند بنویسد. این دفترچه بعدا میتواند موقع نوشتن فیلمنامه خودتان خیلی به کار بیاید. شما میتوانید با آن سلیقهی خودتان را بشناسید. یا بدانید اگر چیزی بد بود چطور باید آن را درست کنید. حتی اگر یک روز خواستید فیلم بسازید با آن دفترچه احتمالا بازیگرهای بهتری انتخاب خواهید کرد.
نکتهی آخر: خواندن فیلمنامه
این نکته بسیار بسیار مهم است.
فیلمنامه مثل دستورالعمل غذاست. شما باید خیلی بهش دقت کنید. بله فیلمنامهها معمولا خیلی زیاد نیستند ولی اگر فیلمنامهای گیر آوردید به جای دیدن فیلم، اول فیلمنامهاش را بخوانید. دقیق. با هر جمله همه چیز را تصویرسازی کنید. بعد که فیلمنامه را تمام کردید بروید سراغ فیلم. این جا دفترچه یادداشت خیلی به کار خواهد آمد. شروع کنید صحنه به صحنه فیلم را ببیند و متوقف کنید. در هر توقف داخل دفترچه بنویسید که: چه چیزهایی با تصورتان تفاوت داشت؟ آیا این تفاوت بهتر بود یا خیر؟ اگر خوب نبود پس به نظرتان چگونه باید نوشته و اجرا میشد؟
با این تمرین شما میتوانید عمیقتر فیلم ببینید و اجزای فیلمنامه را بیشتر درک کنید.
جمعبندی
در این مقاله ما یاد گرفتیم که:
- هر چه بیشتر بنویسیم شانس بالاتری برای رسیدن به ایدههای ناب خواهیم داشت.
- فیلمنامه بازتابیست از فیلمنامهنویس. پس نویسنده هر چه بیشتر خودش را با انواع هنر غسل بدهد کارش ارزشمندتر خواهد شد.
- در فیلمنامه بحث ارائه داستان بیشتر مطرح میشود. پس باید این قدر صحنهها را جابهجا کنیم تا فیلمنامه را به جذابترین حالت ممکن برسانیم.
- حتما خیلی زیاد به مخاطب توجه کنیم. مخصوصا اگر میخواهیم یک چیز باسمهای تکراری بنویسیم.
- با موشکافی فیلمنامه و همزمان دقت کردن به فیلم میتوانیم به نکتههایی کاربردی دست یابیم.
- برای نوشتن فیلمنامهی حرفهای باید دقیقتر فیلم ببینیم.
در آخر این که
باید این قدر بنویسیم تا بالاخره بتوانیم یک چیز خوب از انبوه چیزهای بد بیرون بکشیم. بله قطعا در برهههایی از این مسیر ناامید خواهیم شد. اما برای دستیابی به یک ایدهی درست و حسابی چارهای جز بیشتر نوشتن نداریم.
راستی خیلی دوست دارم از تجربههای شما هم بدانم. اگر مایل بودید برای ما پیام بگذارید.
منابع:
تیم گری یرسن، فیلمنامهنویس، نشر گیلگمش