چگونه داستان‌ را شروع کنیم؟ | از الهام تا ایده‌های محرک 

ایده‌ی محرک ایده‌های بعدی‌اش را هم با خودش می‌آورد.

سعید عقیقی

 

داستان بلند، کوتاه، نمایش‌نامه و یا فیلم‌نامه؛ هر کدام از این‌ها را که بخواهید بنویسید نیاز به ایده‌ی محرک خواهید داشت. ایده‌ای ابتدایی که باعث شکل‌گیری داستان‌تان شود. می‌توان گفت یافتن ایده‌ی محرک سخت‌ترین قسمت نوشتن است. چون بعد از مشخص شدن آن همه چیز خیلی راحت‌تر جاری خواهد شد. فقط کافی‌ست بدانید چطور داستان را شروع کنید آن وقت می‌توانید در مدتی کوتاه نسخه‌ی اول داستان‌تان را بنویسید.

اما چطور می‌شود به یک ایده‌ی اولیه‌ی درست و حسابی رسید؟ 

 

انتظار برای فرشته‌ی الهام 

شب است. لطفا این چیزی را که می‌گویم خیلی خوب تصور کنید. نیمه شب است که فرشته‌ای به تخت هنرمند نزدیک می‌شود. هنرمند خواب است. چنان عمیق که با مهیب‌ترین صداها هم بیدار نخواهد شد. بااین‌حال فرشته محض احتیاط خیلی آرام به او نزدیک می‌شود. بالای سرش می‌ایستد و به قیافه‌ی خسته‌ی هنرمند خیره می‌شود. پره‌های بینی‌ هنرمند با هر نفسی که می‌کشد می‌لرزد و آب دهان از گوشه‌ی لبش جاری می‌شود. فرشته لبخند به لب برای مدتی قربان‌صدقه‌‌‌ی این صحنه می‌رود. سپس کادویی را آرام زیر بالش او می‌چپاند و بعد محو می‌شود.

صبح موقع کش و قوس دادن بدن، انگشت هنرمند به جسم سختی برخورد می‌کند. خوابش می‌پرد و سراسیمه کادو را از زیر بالش بیرون می‌کشد. خندان بازش می‌کند. با باز شدن کاغذ کادو «ایده‌‌ای طلایی» شروع به درخشیدن می‌کند. آن وقت هنرمند حیرت‌زده زمزمه‌ می‌کند: یافتم. یافتم.

 

با شنیدن کلمه‌ی «الهام» این تصورات درون ذهنم می‌چرخند. مخصوصا هر بار که مصاحبه‌کننده‌ای رو به خالق آثار هنری-فرهنگی می‌نشیند و همان سوال لعنتی کلیشه‌ای را می‌پرسد:

«ایده‌ی این اثر چطور به‌ شما الهام شد؟»

 

این سوال ممکن است موجب برداشت‌های نادرستی شود. مثلا ممکن است فکر کنیم برای کمک گرفتن از فرشته‌ی الهام نیازمند انزوا یا در بهترین حالت مدیتیشن هستیم. به همین خاطر احتمال دارد کارمان را تعطیل کنیم و برویم یک گوشه منتظر بنشینیم تا بلکه فرشته‌‌‌ای خوشش بیاید و ایده‌ای چیزی هم به کله‌ی ما پرتاب کند. 

 

حتی ممکن است این توهم را به وجود بیاورد که الهام فقط برای دسته‌ای خاص/خوش‌شانس از افراد است. یا این که ممکن است بپنداریم آن‌هایی که موفق می‌شوند حتما با ما فرق دارند. در حالی که اگر به ابتدای کار افرادی چون احمد شاملو، رضا براهنی و هنرمندان دیگر نگاه کنیم متوجه می‌شویم که افراد مشهور هم یک روزی مثل همه‌‌ی ما آدم‌هایی عادی‌ بوده‌اند.

پس بهتر است دست از انتظار برداریم و برای رسیدن به ایده‌ها کاری انجام دهیم. چه کاری؟

در ادامه به این موضوع خواهم پرداخت.

 

 

فرشته‌ی الهام معمولا دوست دارد چه موقع ظهور کند؟

 

وقتی از محمدرضا اصلانی درباره‌ی «الهام» پرسیدم این گونه پاسخ دادند:

«هیچ انسانی خارج از الهام نیست. فقط هنرمندان نیستند که به‌شان الهام می‌شود. یک چوپان یا بقال هم الهامات دارند. ولی این الهامات هیچ‌وقت به الهامات فرهنگی-هنری تبدیل نمی‌شوند.

در واقع هر چه دانش فرد، رشد یافته‌تر باشد الهاماتش سامان‌یافته و پیشروتر می‌شوند. و خود آن دانش‌ و اندیشه‌ها هستند که به انسان الهام می‌دهند.

اندیشه به این معنی نیست که تو مقدار زیادی کتاب جمع کنی و یا بخوانی. اندیشه از برداشت‌ها سرچشمه می‌گیرد.

مثلا وقتی کتابی خواندی باید ببینی چه چیزی از آن برداشت کرده‌ای. دانش واقعی تو برداشت‌های توست. نه خوانده‌ها و آموخته‌های تو. وگرنه خیلی‌ها خیلی اطلاعات دارند ولی هنرمند یا متفکر نمی‌شوند. 

پس می‌شود گفت برداشت‌های ما از مجموعه‌ی عوامل و عناصر جهان، دانش حقیقی‌ ماست. و این دانش‌های رشدیافته هستند که به ما الهامات می‌رسانند

 

در نتیجه

ما بیشتر از تعطیل کردن کار نیازمندیم خودمان را بیشتر و عمیق‌تر با هنر و دانش احاطه کنیم. همچنین دریافت عمیق فقط از یک کتاب برای‌مان ضروری‌تر از سطحی خواندن هزار کتاب است. این وضعیتی‌ست که می‌تواند فرشته‌ی الهام را به سوی آدم بکشاند.

کدام کتاب بیشتر از همه به دل‌‌تان می‌نشیند؟

آیا می‌توانید برای دوست داشتنش دلایل مشخصی بیاورید؟

به نظرتان کدام فیلم‌ اثرگذار است؟

چرا این فیلم را اثرگذار می‌دانید؟

کتاب موردعلاقه‌تان را مجددا مطالعه کنید. فیلمی که دوست داشته‌اید را چند بار دیگر ببینید. این بار نه برای دنبال کردن داستان بلکه برای شناخت طرح و زیربنای اثر.

 

یک تمرین برای سامان‌دهی برداشت‌ها 

یادداشت نویسی:

وقتی کتابی می‌خوانید که برای‌تان جالب است بی‌تفاوت از آن نگذرید. چون این کار باعث فراموشیدن کل مطلب و بی‌فایده شدن خوانده‌ها می‌شود. شروع کنید به نوشتن درباره‌ی آن کتاب. خیلی سخت نگیرید. در حد یکی دو پاراگراف یادداشتی بنویسید که چرا به نظرتان کتابی که خواندید جالب بوده. این یادداشت را در رسانه‌ی شخصی‌تان منتشر کنید. (چرا باید رسانه‌ی شخصی داشته باشیم؟)

 

یک تمرین برای افزایش دقت در مطالعه 

بهترین تمرین برای درک عمیق‌تر متن‌ها تمرین رونویسی‌ است.

تمرین رونویسی:

  • یک پاراگراف‌ از هر کتابی را که دوست دارید انتخاب کنید.
  • آن با دقت بخوانید.
  • کتاب را ببندید و تلاش کنید آنچه به یاد دارید بنویسید.
  • حالا متن‌ها را مقایسه کنید. به تفاوت‌ها دقت کنید. ببینید که نویسنده از چه کلمات و عبارت‌هایی استفاده کرده. 
  • بعد پاراگراف بعدی را بخوانید. باز این کار را تکرار کنید. و نه فقط تکرار بلکه روی هر جمله و کلمه تامل کنید.

 

ماهیت ایده‌ی محرک

ایده‌ی محرک می‌تواند تقریبا هر چیزی باشد. ممکن است بخشی از رویایی باشد که شب قبل دیده‌اید. ممکن است با دیدن یک نقاشی و یا شنیدن یک موسیقی شروع شود. ولی ایده‌های محرک اغلب از تصاویر زندگی خودمان بیرون می‌آیند.

برای مثال:

اصغر فرهادی در مورد فیلم «جدایی نادر از سیمین» چنین می‌گوید(+):

«تصویری در ذهنم داشتم که فکر می‌کنم باید از چیزی آمده باشد که برادرم به من گفت؛ تصویر مردی میان‌سال که پدرِ پیرِ مبتلا به آلزایمرش را حمام می‌کند. این تصویر برای من مثل دکمه‌ای بود که باید برایش پیراهن می‌دوختم.

می‌خواستم بدانم که این مرد کیست؟ خانواده‌اش کجا هستند؟ چرا پدرش در خانه او زندگی می‌کند؟ چرا او مسئول نگهداری از اوست؟ و آیا پیرمرد اصلاً او را می‌شناسد؟ و پرسش‌های فراوان دیگری. این سوال‌ها جنبه‌های مختلفی از داستان را برای من روشن کرد

 

بنابراین فقط با ۲ قدم می‌شود نوشتن نسخه‌ی اولیه‌ی داستانی را نوشت:

  • قدم اول: رسیدن به ایده‌ی محرک
  • قدم دوم: سوال‌پیچ کردن ایده‌ی محرک

 

قدم اول: رسیدن به ایده‌ی محرک

در دسترس‌ترین داستان برای نویسنده داستان زندگی خودش است. زندگی همه‌‌ی ما منحصر به فرد است. پس طبیعتا از دل آن متنی بیرون می‌آید غیرباسمه‌ای و ناب. برای رسیدن به یک ایده‌ی محرک درست و حسابی هم بهتر است پیش از هر چیزی به زندگی خودمان رجوع کنیم. چه تصاویر و دیالوگ‌‌هایی به یادتان می‌آید؟ سعی کنید آن‌ها را با جزئیات بنویسید. به نظرتان کدام ایده برای داستان شدن مناسب‌تر است؟

در این قسمت ممکن است با دو ترس مواجه شوید و شکست بخورید.

 

۱) ترس از قضاوت

اتو کروزه در کتاب‌ «فن و هنر داستان‌نویسی» در این باره می‌نویسد:

«بسیاری از هنرجویان نویسندگی دوست دارند بنویسند ولی از این می‌هراسند که با نوشتن درون خود را عیان سازند. آنها با مضمونی می‌آغازند ولی پیش از به ثمر رسیدن چیزی؛ منحرف می‌شوند، داستان را به سخره می‌گیرند، خط داستان را عمدا به ابهام می‌کشانند یا کل داستان را به هم می‌ریزند تا ردپایی از خود به جا نگذارند. شما این کار را نکنید. به ایده‌های‌تان اعتماد کنید و تلاش کنید از آن‌ها منحرف نشوید. به خودتان اجازه بدهید که وارد ماجراهای ایده‌هایتان شوید و از آن‌ها دفاع کنید

 

۲) ترس از شلختگی ایده‌

ایده‌ی محرک معمولا شلخته به انسان می‌رسد. از آن‌ها نترسید و ادامه بدهید. این شلختگی ممکن است در وهله‌ی اول ناامیدکننده به نظر برسد. با این حال مطمئن باشید اگر کمی با آن ور بروید دیگر مثل اول مبهم و آشفته نخواهد بود. به سامان رساندن ایده‌ی محرک مثل چیدن چند پازل هماهنگ وسط یک صفحه‌ی خالی پازل است. نمی‌دانیم چه قرار است بشود ولی کم و بیش دست‌مان آمده‌ که طرح در مورد چیست.

 

قدم دوم: سوال پرسیدن 

سوال همان قلابی‌ست که ایده‌های دیگر و ادامه‌ی داستان را بیرون می‌کشد. همان طور که دیدید اصغر فرهادی هم از ایده‌ی اولیه‌اش سوال می‌پرسید.

سعی کنید همیشه و در مورد همه چیز سوال داشته باشد. 

مثلا اگر به موزه‌ی جواهرات رفتید و یک گردنبند با الماس کبود دیدید به این سوال‌ها بیندیشید و درباره‌شان خیال‌پردازی کنید.

 

  • این گردنبند قبلا به گردن چه کسی بوده؟ یک دختر جوان.
  • آیا کسی آن را برایش خریده؟ بله نامزدش آن را برایش خریده ولی او از نامزدش متنفر است.
  • پس چرا نامزدش است؟ دختر به خاطر پول در سن جوانی مجبور می‌شود به ازدواج با او تن دهد.
  • چرا این گردنبند دیگر برای آن دختر نیست؟ چون دختر آن را به دریا پرت کرده.
  • چرا؟ به خاطر عشق مرده‌اش.

به همین ترتیب می‌توان یک تایتانیک از لای این پرسش و پاسخ‌ها بیرون کشید.

اینجا دیدن گردنبند می‌شود ایده‌ی محرک. سوال‌ کردن از ایده‌ی محرک می‌تواند ایده‌های دیگر را بیرون بکشد. بدین ترتیب داستان به وجود خواهد آمد.

  • نکته‌ی مهم: هر آدمی جواب‌های متفاوتی برای هر سوال می‌یابد با این حال خوب است به اولین جوابی که به ذهن‌تان می‌رسد اکتفا نکنید. چون احتمال کلیشه‌ای بودنش بالاتر است. سعی کنید جواب‌های خلاقانه بدهید.
  • نکته‌ی دوم: اگر بعد از پرسیدن سوالات داستان به نظرتان جالب نیامد در جواب‌ها تغییر ایجاد کنید. تا جایی که به دل‌تان بنشیند و باعث شود حس کنید مایل هستید آن را ادامه‌ بدهید.

 

عمر ایده‌

ایده‌ها معمولا زود محو می‌شوند. کاری هم ندارند که شما چقدر به حافظه‌ی خود اعتماد دارید. آن‌ها ناگهانی به شما الهام می‌شوند و بعد ناگهانی هم از سرتان می‌پرند. پس اگر تشنه‌ی دریافت ایده‌های محرک هستید حتما یک دفترچه و مداد نزدیک خودتان نگه دارید تا همان لحظه ثبت‌شان کنید.

 

حرف آخر

برای شروع داستان به ایده‌ی محرک احتیاج داریم. برای رسیدن به این ایده‌ها می‌توانیم از نوشتن صحنه‌های تاثیرگذار زندگی‌مان شروع کنیم. خوبی ایده‌ی محرک این است که می‌تواند مثل قلاب ایده‌های دیگر را بیرون بکشد. فقط کافی‌ست ایده‌ی محرک را با انبوه سوالات به چالش بکشیم. ضمنا هر چقدر خودمان را بیشتر در معرض اطلاعات بگذاریم و بیشتر در آن‌ها تامل کنیم احتمالا الهامات بیشتری دریافت خواهیم کرد. در نتیجه ایده‌های بهتری خواهیم داشت.

 

منابع:

سعید عقیقی، کتاب داستان‌گویی در فیلم کوتاه، نشر جیکا

اتو کروزه، فن و هنر داستان‌نویسی، نشر اختران

مصاحبه‌ی نگارنده با محمدرضا اصلانی زمستان۰۲

 

نویسنده و گردآورنده: زهرا مرادپور

این مقاله را به اشتراک بگذارید:
دیدگاه‌ها:

5 پاسخ

  1. آفرین به شما خانم زهرا مرادپور دست مریزاد
    نوشته بسیار مفیدی ارایه داده اید، بسیار کاربردی ست. من از شما قدردانی می کنم، از این راهنمایی های بسیار آموزنده.
    همچنین رفتار حرفه ای شما در ارایه منابع ستودنی ست.

  2. نمیدونم‌‌‌چرا شبها‌ موقع‌ خواب،وقتی‌ چراغها‌خاموش شدن‌ واطاق‌ تاریک،و بچه‌ها ساکت،کلمات‌ وجملات‌‌وشعروتخیل‌‌ هجوم‌ میارن‌،
    اماوقتیکه‌ نورروشن‌ بشه‌ یاصدایی‌ بلند،همه‌ فرارمیکنن‌ وفردا،عادی،یادم‌ به‌ سختی‌ میاد،
    رنجم‌ میده‌ ،من‌ میتونم،اما فقط شبها‌ وهنگام‌ تاریکی‌ وسکوت،
    روزها‌،اما خلع‌ سلاح‌ ودست‌ خالی،تسلیم‌ هیاهو‌ وکار ساختمانی سخت‌،
    دلم‌ به‌ حال‌ خودم‌ میسوزه،ساکت‌،
    پنهانش‌کن‌،مسخره‌ هست‌،ازش‌ هیچی‌ نگو‌ واون‌ ،فقط دلخواهته‌

  3. خیلی عالی و مفید بود و ممنون که کتاب‌های خوبی معرفی کردین. خیلی وقته که تو فکر نوشتن زندگی‌نامه خودم هستم. اما چیزی مانعم می‌شه که با خوندن این مقاله‌ی خوب متوجه شدم که هر چه زودتر باید شروع کنم و به مانع‌ها را پشت سر بگذارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *