من و شما بیستوچهار ساعت در روز زمان داریم. و این یعنی، تا آنجایی که من می توانم درک کنم، تقریبن همان مقدار زمان روزانهای است که به میکل آنژ، پاستور، شکسپیر یا تای کاب داده شده است.
-سینکلر لوئیس
یکی از بهانههای همیشگی ما برای به تعویق انداختن نوشتن، کمبود وقت است. در طول ۲۴ ساعت روز یا در حال دستوپنجه نرم کردن با مشغلههایمان هستیم و یا آنچنان خستهایم که ترجیح میدهیم تمام وقت استراحتمان را به جستوجو در اکسپلور اینستاگرام یا بالاوپایین کردن شبکههای تلویزیون اختصاص دهیم. در این مقاله قصد داریم از زبان «سینکلر لوئیس» رماننویس و نمایشنامه نویس آمریکایی که در سال ۱۹۳۰ موفق به دریافت جایزهی نوبل ادبیات شد، به دغدغهی کمبود وقت برای نوشتن بپردازیم.
زمانی فرا رسید که من ناامیدانه فهمیدم که اگر قرار باشد بدون هیچ قیدوبندی بنویسم، پس باید بنویسم. …تصمیم گرفتم در عوض وقت نداشتن برای نویسندگی، برای خسته شدن وقت نداشته باشم. در عمل سرتاسر رمان را در قطار مینوشتم و بقیهاش را گاهگداری که وقتی برای نوشتن نداشتم.
این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم در پاسخ به میل نوشتن چه واکنشی نشان بدهیم. ما آتش به اختیاریم؛ میتوانیم شوق نوشتن را با بهانههای بیپایانی که میآوریم، بُکشیم و یا چنان در روح علاقهمان به نوشتن بدمیم که انتخابی جز شکار وقتهای مردهی روز برای نوشتن نداشته باشیم.
رفتوآمد به نیویورک بین سیوپنج تا پنجام دقیقه طول میکشید. روزنامهی صبح را بین هفت یا هشت دقیقه تمام میکردم و بعد از آن، با آن که همواره دلم میخواست، دربارهی گلف و آببها و تامانی(یک سازمان سیاسی در نیویورک) با همسفرانم حرف نمیزدم. اطرافم را نگاه میکردم و آماده میشدم که با تعجب نگاهم کنند. پوشهی مانیل صافی را بیرون میکشیدم، با خودکار نوشتن را آغاز میکردم و از آن پوشهی روی زانویم، که بهجای میز کارم بود، بهره میبردم. هر صبح تقریبن بین ۵۰ تا ۵۰۰ کلمه مینوشتم.
در طول روز چقدر منتظر میمانیم؟ چند دقیقه در راه رسیدن به محل کارمان هستیم؟ در تمام آن دقایق چه میکنیم؟ بیایید خودمان را از بیرون نگاه کنیم و انتخابهایمان در وقت انتظار را بسنجیم. کافیست کمی به این انتخابها بیندیشیم، خیلی زود درمییابیم آنقدرها هم که مدعی هستیم، نوشتن را دوست نداریم. وگرنه ترجیح میدادیم بهجای گوش دادن موزیک، اینستاگرامگردی، چت کردن و بررسی گروهها و کانالهای بیپایان تلگرام، برای ۵ دقیقه هم که شده قلم به دست بگیریم یا چند سطری در نوت گوشیمان بنویسیم.
شب که به قطار برمیگشتم معمولن چنان خسته بودم که نای نوشتن نداشتم، اما گاهی اوقات از پس پنج دقیقه برمیآمدم. وقتی تنهایی ناهار می خوردم، فهمیدم که میتوانم دو یا سه روز از کارم را بدون اجباری برای پیدا کردن وقت برنامهریزی کنم. نمیدانم که آیا فکر کردن دربارهی پیرنگ داستان بیشتر از اندیشیدن به عدم امکان پیدا کردن وقت برای فکر کردن به پیرنگ زمان میبرد یا نه.
ما نیازمند برخورد صادقانه با خودمان هستیم. باید از زیر سایهی برخی واژهها و عبارتهایی که زیرشان پنهان میشویم تا همچنان از نوشتن طفره رویم، بیرون بیاییم. میتوانیم از خودمان بپرسیم اگر آوردن برخی از بهانهها را برایمان ممنوع کنند، چه میشود؟ فرص کنید نمیتوانید از «ایده نداشتن»، «ترس از شروع نوشتن»، «کمالگرا بودن» و «کمبود وقت» استفاده کنید تا ننوشتنتان را توجیه کنید، آنوقت چه میکنید؟ آیا دنبال واژههای بیشتری برای فرار از نوشتن میگردید یا به نزدیکترین قلم و کاغذی که مییابید چنگ میاندازید و بالاخره کاری که باید را میآغازید؟
اگر تصمیم گرفتید که تنها راه انجام دادن کاری انجام دادنش است، این کار را بدون استفاده از هیچکدام از این کلمهها انجام دهید: پویایی، گیرایی، جاز، شتاب، پشتکار، قوی، و مهمتر از همه با اراده.
به کلمههایی که برای توصیف ارتباطتان با نوشتن استفاده میکنید بنگرید. آیا میتوانید از امروز واژههای «سارق» و «شکار» را هم به آنها بیفزایید؟ آیا نمیتوانید تا پایان امروز در کالبد سارقی حرفهای فرو روید که بهراحتی میتواند سرجمع ۲۰ دقیقه از زمانهای مردهی روزش را بدزدد و آن را وقف انجام کاری کند که همواره عطش اشتیاق به انجامش را در قلب حس میکند؟
در ادامه لیستی از وقتهای مردهی روز را میآوریم تا ببینید چه فرصتهای نابی در طول یک روز وجود دارند که ولع شکار شدن به تور قلم ما را دارند:
- حین منتظر ماندن برای رسیدن ماشین/ قطار/ اتوبوس
- حین انتظار برای رسیدن آسانسور
- حین طی کردن مسافت رسیدن به محل کار
- در صف نانوایی
- در صف عابربانک
- در صف سازمانهای دولتی به وقت انجام کارهای اداری
- در صف مطب دکتر
- حین طی کردن مسافت از محل کار به خانه
- حین پختن غذا و انتظار برای دم کشیدن آن
- حین پخش تبلیغات وسط فیلم
- زمانی که به رختخواب میرویم(بهجای رد کردن حداقل ۷۳ استوری یا ۱۴۸ ریلز ناقابل)
- و…
شما کدام یک از زمانهای مردهی روزتان را با پاسخ دادن به میل نوشتن نجات می دهید؟ برایمان در کامنتها بنویسید.
پیشنهاد مطالعهی بیشتر:
چگونه نوشتن را راحتتر شروع کنیم؟
4 پاسخ
سلام، در چنین مواقعی غالبأ میشه یادداشت روزانه، دلنوشته، خاطره، ایده نوشت. به نظرم از نظر حس و حال و پرت شدن حواس مناسب نوشتن داستان و رمان نیستند، بالاخره داخل اتوبوس و قطار که مسافت طولانی هست با صف عابربانک تفاوت داره؟ نظر شما چی
درود بر شما دوست خوبم، چه سؤال خوبی.
در چنین مواقعی که انرژی زیاد و حوصلهی کافی نداریم، بهتره فقط حول محور موضوعمون آزادانه بنویسیم.
در واقع از این فرصت استفاده کنیم تا به موضوعمون فکر کنیم. حتا اگه در نهایت فقط به چند کلیدواژه هم برسیم خوبه، مهم فقط نوشتنه و این که درگیر یادداشتبرداری بشیم.
درست گفتی پگاه جان:
ما نیازمند برخورد صادقانه با خودمان هستیم.
در تمام زمینهها صداقت میتواند نجاتبخش باشد. وقتی بتوانم خودم را آنگونه که هستم ببینم. بدون نقاب، بدون کلیشه و بدون توهم؛ امیدست بتوانم موضوعهای دیگر را هم روشن ببینم و دربارهشان فکر کنم. «ندیدن شفاف خودم» اولین سد من برای تغییر است.
چقدر درست گفتی شادی جان. دقیقن همینطوره عزیزم. وقتی که نمیتونیم خودمون را از نگاه درستی ببینیم، کاری از پیش نمیبریم.