چگونه زندگی‌نامه خود را بنویسیم؟ | نکاتی کلیدی برای نوشتن خودزندگی‌نامه

چه کسانی می‌توانند زندگی‌نامه خودشان را بنویسند؟

اگر دست و پای مخالفتان را در یک تصادف از دست نداده‌اید، با یک نقص عضو عجیب به دنیا نیامده‌اید، جنگ را تجربه نکرده‌اید، شکست عاطفی عمیقی را تجربه نکرده‌اید، کسب‌وکار موفقی را راه‌اندازی نکرده‌اید، یکی از میلیاردرهای جهان نیستید، مدالی رنگی در مسابقات ورزشی و لوح تقدیری در مسابقات ادبی دریافت نکرده‌اید، در هیچ «ترین»ی نمی‌گنجید و در یک کلام یک آدم معمولی با زندگی معمولی هستید باز هم می‌توانید زندگی‌نامه خودتان را بنویسید.

شما در بطن زندگی خودتان هستید و شاید به همین دلیل است که همه چیز را معمولی و خالی از جذابیت می‌بینید. اما خوب است بدانید زندگی‌نامه‌ها ذاتا جذابیت و کشش زیادی دارند. چرا که در آنها عنصر مهمی به نام واقعیت وجود دارد. شاید همان برتری‌ای که یک فیلم مستند و واقعی نسبت به فیلمی صرفاً تخیلی دارد، زندگینامه هم نسبت به داستان داشته باشد: نوعی باورپذیری خاص. درست همان کاری که این جمله در ابتدای یک فیلم با ما می‌کند: «این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است.»

پس همۀ ما _فارغ از ویژگی‌های شخصیتی‌ای که داریم، شرایطی که در آن زندگی می‌کنیم، اتفاقاتی که تجربه می‌کنیم و …_ می‌توانیم زندگی‌نامۀ خودمان را بنویسیم.

استیو زوسمر در ابتدای فصل اول کتاب خود «زندگینامۀ خودتان را بنویسید» می‌نویسد:

لازم نیست حتماً آدم مشهوری باشید؛ شما باید این کار را بکنید؛ باید سرگذشت خودتان را بنویسید.

 

اما چرا؟ این کار چه منفعتی دارد؟

چرا باید زندگی‌نامه خودتان را بنویسید؟

اگر لذت شهرت را چشیده باشید یا پس از گذراندن شکست‌های پیاپی به موفقیت‌های عجیب و پیروزی‌های بزرگی دست یافته باشید احتمالا دغدغۀ چراییِ نوشتن زندگینامه را ندارید؛ پس اگر برای نوشتن زندگینامه‌تان دچار تردید هستید و به دنبال دلیل می‌گردید احتمالاً جزو این دسته نیستید. شما در گروه بزرگ انسان‌های به‌ظاهر معمولی قرار دارید که می‌توانند برای این کار، دلایل دیگری داشته باشند.

 

رد پایی روی ساحل شنی زمان

یکی از این دلایل پاسخ‌دادن به نیاز مهمِ میل به جاودانگی است. اغلب ما به‌خصوص با بالاتر رفتن سن‌مان به این فکر فرو می‌رویم که کاری انجام دهیم تا مرگ، نابودی کامل ما نباشد و به قول لانگ فلو «رد پایی روی ساحل شنی زمان» از خود به جا بگذاریم. نوشتن از خود و زندگی خود یکی از این کارهاست.

اما مانعی که همچنان در این مسیر خودنمایی می‌کند معمولی‌بودن و ارزشمند نبودن زندگی‌مان است که باید با توجه به نکتۀ زیر از سدّ آن عبور کرد:

همۀ ما منحصربه‌فردیم و در زندگی خود تجربه‌های منحصربه‌فردی داریم. یک رخداد مشترک را ما و دیگری به شیوه‌های متفاوتی درک، تجربه و احساس می‌کنیم. به همین دلیل است که این همه راجع به جنگ، عشق، بخشش، ایثار، انتقام، آزادی و … نوشته‌اند و هنوز هم می‌نویسند؛ چون هر کسی این مسائل را از دریچۀ نگاه خود روایت می‌کند و این، آن را متمایز و خاص می‌کند.

چنین نگرشی به مفاهیم بزرگ و کلی محدود نمی‌شود. مسائل ساده‌تر هم همین گونه است. تصور کنید شما و دوستتان هر دو به کلاس شنا می‌روید. آیا حس شما هنگام شنای پروانه با احساس دوستتان یکی است؟ آیا هدفتان مشترک است؟ افکارتان شبیه هم است؟ دلیل انتخاب این نوع ورزش برای هر دو شما یکی است؟

داستان می‌تواند جالب‌تر هم باشد. ممکن است شما در گذشته ترس از آب داشته‌اید و برای غلبه بر آن، پایتان به استخر باز شده یا ممکن است شنا ورزش خانوادگی شما باشد که از کودکی به اجبار والدین‌تان و بدون هیچ علاقه‌ای به آن تن داده باشید. هدف‌تان می‌تواند تفریح باشد، یا شرکت در مسابقات و کسب مقام قهرمانی، یا تخفیف دردهای کمر و بهبود سلامتی یا… . می‌بینید؟ تمام این تفاوت‌ها از ما و زندگی‌مان یک چیز منحصربه‌فرد می‌سازد؛ شاید چیزی شبیه اثر انگشت.

پس نباید اجازه بدهیم که تصورِ معمولی بودن، ما را از واقعیتِ منحصربه‌فرد بودن دور کند.

 

تاثیرگذاری

یکی از مهم‌ترین اهداف کسانی که قلم به دست می‌گیرند (فارغ از نوع نوشته‌شان، زندگینامه یا غیر آن) تاثیرگذاری است. فلان میلیاردر می‌خواهد با نوشتن از مسیر ثروتمند شدن و چگونگی عبور از بدبختی‌ها روی زندگی خواننده تاثیر بگذارد، دیگری با نوشتن از مبارزه با بهمان بیماری لاعلاج و رسیدن به سلامتی می‌خواهد از رمز و راز رسیدن به شفا پرده برداشته و آن را به مخاطب منتقل کند. فلان هنرمند موفق می‌خواهد با نوشتن از پستی و بلندی‌های راه رشد و موفقیت، اهمیت تلاش را به خواننده تزریق کرده و از این راه بر زندگی او اثر بگذارد. مثال‌هایی از این دست بسیارند، نکته‌ای که نباید فراموش کرد این است که تاثیرگذاری ابعاد کوچک‌تر و نه کم‌اهمیت‌تری نیز دارد. به مثال کلاس شنا برگردید. شاید شما قهرمان شنای 100 متر نباشید و از این رو به نظرتان چیز جالب و جذابی برای نوشتن نداشته باشید، اما اینکه با «ترس از آب» خود مقابله کرده و پیروز شده‌اید ارزشمند است. می‌دانید چه تعداد افراد دیگر هم هستند که می‌توانند در این حس با شما مشترک باشند و با خواندن داستان زندگی شما قدمی برای مقابله با این ترس و یا حتی ترس‌های دیگر خود بردارند؟ این یعنی تاثیرگذاری.

 

میراثی گران‌بها

80 سال دیگر را تصور کنید که نوه‌تان زندگینامه شما را برای فرزندش می‌خواند. جذاب نیست؟ دوست ندارید جزئیات زندگی پدر پدربزرگ‌تان را بدانید؟ با چنین میراث ارزشمندی می‌توانیم راجع به شرایط و سبک زندگی، افکار، احساسات و انتخاب‌های خود اطلاعات مفیدی به نسل بعد داده و از معنای زندگی خود با آن‌ها سخن بگوییم. علاوه بر این چنین نوشته‌ای از آنجایی که صادقانه، بی‌طرف و بی‌غرض نوشته شده خود سند معتبری از تاریخ و شرایط زمان زندگی ما خواهد بود. شاید روایت شما از دوران کرونا به روایت‌های دیگر هیچ شباهتی نداشته و گوشه‌ای پنهان از آن را آشکار کرده باشد و این برای نسل بعد و نسل‌های بعد بسیار ارزشمند است.

 

آیندۀ بهتر

مزایای نوشتن زندگینامه، مختص آیندگان و محدود به زمان پس از مرگ ما نیست. در زمان حیات نیز می‌توان از آن بهره برد. در هر سن و سالی که باشیم نوشتن از خود، زیروروکردن خاطرات، ارزیابی انتخاب‌ها و روی کاغذ آوردن مراحل مختلف زندگی، فرصت خوبی برای خودشناسی و خودکاوی است.

شاید نوشتن کمک کند از زاویه دیگری به یک ماجرای تلخ در گذشته نگاه کنیم و بتوانیم پس از سال‌ها کینه‌توزی، کسی را ببخشیم. نوشتن ممکن است حقایقی را برای‌مان آشکار کند، خاطرات فراموش‌شده‌ای را زنده کرده و برای لحظاتی ما را غرق لذت کند. نوشتن زندگینامه، تصویری کلی از زندگی‌مان به ما نشان داده و ما را با خود واقعی‌مان مواجه می‌کند. این کار خود نوعی نوشتاردرمانی است.

پس حتی اگر به چاپ زندگینامه خود فکر نمی‌کنید، باز هم نوشتن آن خالی از لطف نیست.

 

بدون شک دلایل دیگری نیز برای نگارش خودزندگی‌نامه وجود دارد. اگر دلایل بالا نتوانسته شما را برای نوشتن زندگی‌نامه‌تان قانع کند، به موارد دیگر فکر کرده و دلیل خاص خودتان را پیدا کنید.

 

چگونه زندگی‌نامه خود را بنویسیم؟

 

شروع زندگی‌نامه

شاید خیلی ساده‌لوحانه به نظر برسد، اما قدم اول برای نوشتن زندگی‌نامه، شروع‌کردنِ نوشتنِ زندگی‌نامه است. البته از دو زاویه می‌توان به این مسئله نگاه کرد:

زاویۀ اول، شروعِ نوشتن زندگینامه است. معمولاً دشوارترین بخش هر کاری، به‌خصوص نوشتن، شروع آن است. شاید به همین دلیل است که مارک تواین معتقد است:

راز پیش رفتن، در شروع کردن است.

 

گام‌های بعدی معمولاً پس از آغازکردن است که خودشان را به نویسنده عرضه می‌کنند.

اهمال‌کاری (موکول کردن به زمان مناسب و ایده‌آل)، کمال‌طلبی (داشتن بهترین شروع)، سردرگمی (انتخاب بین گزینه‌های زیاد) و موانع دیگری برای آغاز کردن وجود دارد که یکی از راه‌های عبور از این موانع قورت ندادن قورباغه است. بهتر است از راحت‌ترین بخش کتاب شروع کنیم، از یک اتفاق برجسته در زندگی‌مان، خاطره‌ای شیرین و خنده‌دار یا تلخ و آموزنده و … . این راهکار به دلگرم شدن نویسنده و پیش رفتن پروژۀ نوشتن کمک می‌کند.

 

زاویۀ دوم، شروع کتاب زندگینامۀ ماست که الزاما با شروع نوشتن ما یکی نیست.

اینکه کتابمان با چه جملات و مطالبی آغاز شود، تصمیمی است که شاید حین نوشتن بارها تغییر کند و درنهایت پس از نوشتن کل کتاب به سرانجام برسد. پس برای یافتن آن عجله نکنید. ما برای مجاب کردن خواننده به خواندن کتاب‌مان به یک شروع قوی و گیرا نیازمندیم. در واقع این شروع مثل یک قلاب عمل کرده و سرنوشت کتاب ما را رقم می‌زند.

نگاهی به پاراگراف ابتدایی کتاب خاکسترهای آنجلا (خاطرات فرانک مک‌کورت نویسنده، طنزپرداز و معلم امریکایی ایرلندی‌تبار) بیندازید و ببینید چگونه خواننده را با خود همراه می‌کند:

«پدر و مادرم باید در نیویورک می‌ماندند؛ نیویورکی که در آن‌جا با هم آشنا شدند و ازدواج کردند و من به دنیا آمدم. وقتی برمی‌گردم و به کودکی‌ام نگاه می‌کنم، اصلاً نمی‌فهمم که چطور شد که زنده ماندم. صد البته که کودکی‌ام تیره و تار بود… بدتر از دوران سیه‌روزی عادی یک کودک، دوران سیه‌روزی یک کودک ایرلندی است، و بدتر از آن سیه‌روزی کودک ایرلندی کاتولیک است.»

 

سه نکتۀ مهم درباره شروع

  1. اهمیت شروع فقط منحصر به آغاز کتاب نیست. بهتر است برای ابتدای هر فصل از کتاب و حتی هر پاراگراف وسواس بیش‌تری به خرج داد.
  2. حین نوشتن، ایده‌های زیادی برای شروع به ذهن‌مان می‌رسد که خام هستند، بهتر است راجع‌به آن‌ها بنویسیم، تا می‌توانیم بسط‌شان بدهیم و راه خلاقیت خود را سد نکنیم. هیچ جرقه‌ای را نباید دستِ‌کم گرفت.
  3. ساده‌ترین راه برای شروع زندگینامه این است که از تولد و جزئیات آن آغاز کنیم. «من در سال…. در شهر… در خانواده‌ای….. به دنیا آمدم.» اما ساده‌ترین راه همیشه بهترین راه نیست. داشتنِ یک خروجی خوب با ساختاری خطی و تقویمی، کاری محال و غیرممکن نیست؛ اما شاید بهتر باشد شیوه‌های مختلف را امتحان کرده و درنهایت بهترین ساختار را برای اثر خویش انتخاب کنیم.

 

اصول نوشتن زندگی‌نامه

در نوشتن زندگی‌نامه، خبری از اصول خشک و غیرمنعطف و چارچوب‌های محدودکننده نیست. این کتاب زندگی‌نامۀ شماست و شما می‌توانید به هر شیوه‌ای که دوست دارید آن را بنویسید؛ حتی ممکن است دست به ابتکار زده و سبکی نوین از زندگی‌نامه‌نویسی ارائه کنید.

اما نکته اینجاست که برای زیر پا گذاشتن اصول و قواعد و خلق شیوه‌ای جدید نیز ابتدا باید این اصول را بشناسیم. در ادامه به تعدادی از این مبانی که در فرآیند نوشتن به ما کمک می‌کنند می‌پردازیم:

 

انتخاب شکل و قالب خودزندگی‌نامه

خودزندگینامه که به آن شرح حال، اتوبیوگرافی، زندگینامۀ خودنوشت، حسب حال، زندگینامۀ شخصی و گاهی اعترافات نیز گفته می‌شود را می‌توان در قالب‌های متفاوتی چون خاطرات، وقایع‌نگاری، نامه‌نگاری و یادداشت‌های روزانه نوشت. انتخاب قالب مناسب، کاملاً به نوع زندگی و سلیقۀ شخصی شما بستگی دارد.

 

داستان‌گویی

احتمالاً شما هم موافق این موضوع هستید که مهم‌ترین مهارت یک نویسنده مهارت قصه‌گویی اوست. نوشتۀ ما بدون داستان، به مقالات خشک و جدی دانشگاهی می‌مانَد که نه کششی در خواننده ایجاد و نه لذتی برای او فراهم می‌کند. مردم دوست دارند قصه بخوانند و این رمز نوشتن یک زندگینامۀ موفق است: خوب قصه بگوییم.

 

نگو، نشان بده

این قانون مشهور داستان‌نویسی را باید روی کاغذ بزرگی نوشته و روی میز کار و مقابل چشمانمان قرار دهیم. انتخاب کلمات عینی و ملموس است که منجر به ایجاد ارتباطی حسی میان نویسنده و خواننده می‌شود. گزاره‌های انتزاعی راه به جایی نمی‌برند.

 

جزئیات

از جزئیات غافل نشوید. با حذف جزئیات، زندگی ما به یک نسخۀ کپی از زندگی انسان‌های دیگر تبدیل می‌شود. قبولی در دانشگاهی دور از شهر محل سکونت و تجربۀ زندگی در خوابگاه دانشجویی، داستان زندگی آدم‌های بسیاری است؛ آنچه داستان ما را متمایز و خواندنی می‌کند جزئیات این زندگی خوابگاهی است. جزئیات اولین دیدار با هم‌اتاقی‌ها، دعوا بر سر انتخاب تخت، گرفتن مچ یکی از بچه‌های اتاق کناری حین دزدی، گرسنگی‌های نیمه شب و خالی بودن یخچال، اختلاف بر سر روشن یا خاموش بودن کولر، وضعیت شستن لباس در خوابگاه، تجربۀ زلزلۀ نیمه شب و خوابیدن در حیات خوابگاه و هزاران جزئیاتی از این دست است که بافتنش به همدیگر تاروپود زندگینامۀ جذاب ما را تشکیل می‌دهد.

 

چگونه با جزئیات بنویسیم

 

حواس پنجگانه

یکی از راه‌های تزریق جزئیات به متن، بهره بردن از حواس پنجگانه است. درواقع راه ارتباطی ما با دنیای بیرون و دیگران از طریق این پنج حس است و از آنجایی که این حواس بین انسان‌ها مشترک است، استفادۀ هنرمندانه از آن‌ها می‌تواند با ایجاد هم‌حسی، به درک بهتر تجربۀ ما توسط مخاطب و ساخت فضایی آشنا برای او کمک کند. خواننده وقتی از خواندن خاطرۀ ما در زلزلۀ نیمه شب در خوابگاه لذت می‌برد که بتواند خودش را در چنین شرایطی تصور کند. دیدنِ تکان‌های ناگهانی تخت و کمد، شنیدنِ صدای داد و فریاد بچه‌ها همراه با آهنگ گام‌هایشان هنگام فرار، بی‌حس شدن بینی از شدت سرما در حیاط خوابگاه، محکم به آغوش کشیدن پتویی که خودمان را به زور زیرش جا داده‌ایم و ترسی که ضربان قلب‌مان را نامنظم کرده نمونه‌هایی از به کار بردن حواس پنجگانه است که می‌توان با تمرین، چگونگی بیان آن‌ها را بهبود بخشیده و اثرگذاری‌شان را افزایش دهد.

 

طنز

افزودن میزان مناسبی از چاشنی طنز به نوشته، خوانندۀ کم‌حوصله را به خواندن ترغیب و کتاب را از ملال‌آور بودن دور می‌کند. البته استفاده از طنز ظرافت‌های خاص خودش را دارد که با مطالعه، تمرین و اعتماد به شوخ‌طبعی خود حاصل می‌شود. توجه به نکات زیر نیز می‌تواند مفید باشد:

زیاده‌روی نکنید.

از خودتان مایه بگذارید.

تمسخر با طنازی فرق دارد. مراقب باشید با توهین، تحقیر و تمسخر دیگران اعتبار کتاب‎تان را زیر سوال نبرید.

 

مطالعۀ مطلب زیر دربارۀ اصول زندگی‌نامه‌نویسی می‌تواند مفید باشد:

اصول زندگی‌نامه‌نویسی و خاطره‌نگاری | چگونه داستان زندگی خودمان را بهتر و راحت‌تر بنویسیم؟

 

پایان کتاب

اهمیت و تاثیر پایان‌بندی کتاب زندگینامه‌مان اگر بیشتر از آغاز آن نباشد، کم‌تر هم نیست. گاهی یک اثر ماندگاری‌اش را مدیون پایان خوبی است که دارد و این شاید آرزوی هر نویسنده‌ای باشد. اما نوشتن یک پایان تاثیرگذار و مانا کار ساده‌ای نیست. توجه به نکات زیر می‌تواند مفید باشد:

احتمال اینکه از ابتدا بدانیم می‌خواهیم چگونه کتاب را به پایان برسانیم کم است؛ این تصمیمی است که معمولاً حین نوشتن و پس از آن (با توجه به همه چیزهایی که نوشته‌ایم) می‌گیریم. پس عجله نکنید. اجازه بدهید کارِ نوشتنِ داستان زندگی‌تان تمام شود، کمی استراحت کنید تا ضمیر ناخودآگاه‌تان مدتی روی آن کار کند و دوباره به متن بازگردید. شاید این بار جرقه‌ای در ذهنتان روشن شد.

  • پایان‌بندی کلیشه‌ای را فراموش کنید. استفاده از جملات باسمه‌ای معمولاً نتیجه‌ای معکوس دارد. چرا که خوانندۀ هوشمند چنین مفاهیمی را پس می‌زند.
  • پایان داستان زندگی‌مان قرار نیست الزاماً شاعرانه، الهام‌بخش، نمایشی و عبرت‌آموز باشد. تلاش برای ارائۀ چنین پایانی، نتیجه را تصنعی و ساختگی می‌کند. خودتان باشید.
  • روده‌درازی نکنید. به دنبال پایانی مفصّل و طولانی نباشید. به تعبیر استیو زوسمر در کتاب «زندگینامۀ خودتان را بنویسید»، پایان باید کمی غیرمنتظره و ناگهانی باشد.

 

عنوان کتاب

احتمالاً برای شما هم پیش آمده که کتابی را فقط به‌خاطر عنوان جذابش خریده و خوانده باشید یا برعکس عنوان کتابی شما را از خریدن و خواندن آن منصرف کرده باشد. این یعنی موفقیت یک کتاب تا حدی به عنوان آن گره خورده است. پس انتخاب یک عنوان مناسب برای داستان زندگی‌تان آن‌قدر اهمیت دارد که بخش مهمی از پروژۀ نوشتن کتاب را به خود اختصاص بدهد.

  • ممکن است پیش از نوشتن کتاب عنوان آن را بدانید. و اساساً نوشتنِ کتاب خود را بر مبنای آن عنوان برنامه‌ریزی کنید.
  • گاهی نیز انتخاب عنوان به پس از اتمام کتاب موکول می‌شود. در این صورت بهتر است چندین بار نوشته‌تان را با دقت بخوانید و حتی سعی کنید خلاصه‌ای کوتاه از آن را بنویسید تا به جوهر کتاب خود پی برده و عنوان مناسبی را برگزینید.
  • عنوان کتاب می‌تواند الهام گرفته از برش مهمی از زندگی‌تان باشد.
  • نگران استفاده از عنوان کتاب دیگران نباشید. چون عنوان کتاب کپی‌رایت ندارد. گرچه بهتر است با احتیاط این کار را بکنید.
  • بهتر است عنوان کتاب خیلی طولانی نباشد. اگر عنوانی که مدنظرتان است طولانی است می‌توانید از عنوان فرعی کمک بگیرید.
  • علاوه بر عنوان، زیبایی ظاهری کتاب (صفحه‌آرایی، طراحی جلد و …) نیز مهم هستند. از آن‌ها غافل نشوید.

 

چالش‌های نوشتن زندگی‌نامه

 

از چه بنویسیم؟

پیش از این به «چگونه‌نوشتن» پرداختیم؛ اما احتمالا وقتی مقابل صفحۀ سفید قرار می‌گیریم سوال مهم دیگری نیز ذهنمان را مشغول و دستمان را متوقف می‌کند: از چه بنویسیم؟

تعداد کسانی که می‌دانند می‌خواهند دقیقاً در زندگینامه‌شان چه بنویسند زیاد نیست. اکثر افراد هنگام نوشتن دچار نوعی سردرگمی می‌شوند. احساس می‌کنند چیز دندان‌گیری در زندگی‌شان نبوده، برای همان بخش ارزشمند زندگی‌شان هم حافظه‌شان آن‌طور که باید یاری نمی‌کند، گویی قسمت‌هایی فراموش شده‌اند و قسمت‌های فراموش‌نشده نیز واضح و شفاف نیستند. پس نگران نباشید. شما تنها نیستید.

 

راهکارهایی برای حل این مشکل وجود دارد که در ادامه به تعدادی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

1- کشف اینکه چه نوع یادگیرنده‌ای هستید.

در کتاب «میراث تو داستان زندگی توست» نویسنده به تحقیقاتی اشاره می‌کند که افراد را بر حسب نوع یادگیری‌شان طبقه‌بندی می‌کند. «بیشتر ما یک الگوی یادگیری غالب و یک الگوی فرعی داریم. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که 60 درصد مردم بصری، 25 درصد شنیداری و 15 درصد لمسی هستند.»

پیشنهاد نویسندۀ کتاب این است که ابتدا راه غالب یادگیری خود را بشناسیم، سپس با تمرکز بیشتر روی آن و تحریک و برانگیختنش، برخی خاطرات را زنده کرده و وقایع مختلف را به یاد بیاوریم. تصور کنید یک یادگیرندۀ شنیداری هستید در این صورت باید به آنچه که می‌شنوید بیشتر توجه کنید. صدای بازی بچه‌ها در کوچه، صدای نالۀ گربه‌ای در نیمه شب، صدای ترمز اتوموبیل یا هر صدای به ظاهر تکراری دیگری می‌تواند جرقه‌ای برای شروع نوشتن باشد. از طرف دیگر رجوع به حافظۀ شنیداری و در معرض صداهای آشنا قرار گرفتن نیز کمک‌کننده است. گوش کردن به آهنگی که همیشه حین مسافرت در ماشین پدر پخش می‌شد، غرق شدن در صدای آبشاری که سیزده‌بدرها کنارش اتراق می‌کردید، یا حتی تمرکز روی صدای سرخ شدن سیب‌زمینی در ماهیتابه می‌تواند نقطۀ شروع یک داستان خوب از زندگی‌تان باشد.

البته از دو حس مهم بویایی و چشایی نیز نباید غافل شد.

 

2- آزادنویسی

اگر با فضای نوشتن بیگانه نباشید حتماً واژۀ آزادنویسی به گوش‌تان خورده است. تمرینی که غلبه بر ترس از کاغذ سفید را ممکن و خشکی قلم نویسنده را درمان می‌کند. رسیدن به ایده‌های ناب، تقویت مهارت نوشتاری و بهانه‌های ننوشتن نیز از مزایای آزادنویسی است.

در مطالب زیر می‌توانید راجع به اصول آزادنویسی و تکنیک‌های آن بیشتر مطالعه کنید:

آزادنویسی | راهی برای تقویت مهارت نوشتاری

اصول آزادنویسی | تمرین درست و سنجیدۀ نوشتن

 

3- نوشتن به کمک مضامین

ریچارد کمپبل و چریل اسونسون در کتاب خوب خود «میراث تو داستان زندگی توست»، روشی خلاقانه برای نوشتن زندگینامه ارائه کرده‌اند. آن‌ها 10 مضمون اصلی زیر را (که معمولاً برای همۀ مردم صرف‌نظر از نژاد، جنسیت یا فرهنگ مهم است) پیشنهاد و برای هر کدام سوال‌هایی مطرح کرده‌اند تا به کمک آن‌ها دسترسی به مخزن حافظه و واکاوی وجوه عمیق‌تر زندگی راحت‌تر و کشف گنجینه‌های داستان زندگی لذت‌بخش‌تر شود.

دوراهی‌های جاده

خانوادۀ من، خویشتن من

معنای ثروت

کار زندگی من

سلامتی و بهروزی

معادلۀ زن-مرد

پایان زندگی

از مادیات به معنویات

اهداف زندگی من

میراث‌نامۀ من

 

آن‌ها سپس 25 مضمون دیگر را نیز به این مضامین اضافه کرده و با افزودن 300 تجربۀ متفاوت زندگی در زمینه‌های مختلف در پایان کتاب، پاسخ‌دادن به سوال «از چه بنویسیم؟» را ساده‌تر کرده‌اند.

 

4- مصاحبه

مصاحبه یکی از مراحل مهم و حیاتی در زندگینامه‌نویسی است. اما این منحصر به نوشتن زندگی دیگران نیست. در نوشتن زندگینامۀ خود نیز برای پر کردن شکاف‌هایی که در حافظه‌مان هست (اطلاعات و رخدادهای فراموش‌شده) و همچنین کشف رمز و رازهای زندگی‌مان (وقایع و حادثی که پیش از تولد ما بوده و ما از جزئیات آن‌ها بی‌خبریم ولی در زندگی‌مان تاثیر داشته است) به مصاحبه کردن با دیگران نیازمندیم.

انتخاب افراد درست، طراحی سوالات هوشمندانه و هدایت پاسخ‌ها به سمتی که نقاط تاریک ذهن ما را روشن کند نکاتی است که رعایت‌شان، مصاحبه را کارآمدتر و موثرتر می‌کند.

 

میزان مجاز خودافشایی

همۀ ما کم‌وبیش در زندگی‌مان رازهایی داریم که فاش شدن‌شان می‌تواند عواقب کوچک و بزرگی در پی داشته باشد. این رازها و رخدادهای محرمانه، اگر خوب روایت شوند، جذابیت زیادی ایجاد و احتمالاً به دیده شدن و فروش کتاب کمک می‌کنند. و این جا همان دوراهی‌ای است که باید تصمیم بگیرید: پرداختن هزینه‌های خودافشایی در مقابلِ تیزتر شدن شاخک‌های خواننده. و البته سوال مهمی که پیش می‌آید: «خودافشایی تا کجا؟»

قانون یا قاعدۀ خاصی وجود ندارد. این کتاب، زندگینامۀ شماست و تصمیم‌گیری دربارۀ این موضوع کاملاً به خودتان بستگی دارد. اما بهتر است ابتدا همه چیز را روی کاغذ بیاورید و سپس برای حذف کردن یا نکردن آن‌ها تصمیم بگیرید. این نکته را نیز فراموش نکنید که اگر گوشه‌ای از خودافشایی‌های ما دامن دیگران را می‌گیرد احتیاط بیشتری باید کرد.

 

پایبندی به واقعیت و حقیقت

یکی از تفاوت‌های مهم میان داستان زندگی و داستان، استفاده از تخیل است. در داستان دستمان باز است و پَر پرواز ذهنمان آزاد تا به هر آنجا که می‌خواهد سرک بکشد؛ اما در نوشتن خودزندگینامه ملزم به بیان واقعیت هستیم. گرچه آزاد گذاشتن تخیل فرصت نگارشی عالی و بی‌مانع را فراهم می‌کند اما محدودیتی هم دارد: اجازه نداریم با حقایق بازی کنیم، آن‌ها را تحریف کنیم یا به نفع خودمان تغییرشان بدهیم. در زندگینامه‌نویسی باید به واقعیت و حقیقت پایبند باشیم. البته این به معنای گفتنِ تمامِ حقیقت نیست. حذف مطالبی که به‌نوعی موجب رنجش دیگران می‌شود، نه مصداق دروغ و فریب که نشانۀ احترام به حقوق دیگران است.

 

 

چاپ کتاب

پس از اتمام نوشتن کتاب، وقت تصمیم‌گیری برای انتخاب شیوۀ انتشار کتاب است. ممکن است انتخاب‌مان کتاب الکترونیکی و درگیر نشدن با صنعت چاپ باشد، که در این صورت می‌توانیم آن را به‌سهولت در رسانۀ شخصی خود (سایت، کانال تلگرام و …) و یا به کمک سایت‌های شناخته‌شده‌ی انتشار کتاب الکترونیکی منتشر کنیم.

انتشار کتاب به صورت کاغذی گزینۀ وسوسه‌کننده‌ی دیگری است که علی‌رغم وجود دردسرهای هزینه و پخش، همچنان ارزشش را دارد. اگر نویسندۀ ناشناخته‌ای هستیم و این زندگینامه، اولین کتابمان، شاید ناچار باشیم کتاب را با هزینه خودمان و با تعداد محدودی چاپ کنیم. اتفاقی که چندان هم غریب نیست و پیش از این برای اولین آثار نویسندگان بزرگی چون هنری میلر، نیچه، جیمز جویس، مارسل پروست، صادق هدایت، جولیا کامرون و … نیز رخ داده است.

نکتۀ مهم این که فارغ از انتخاب شیوه‌ی انتشار کتاب، از تاثیر فضای مجازی نباید غافل بود. انتشار بخش‌های کوچکی از کتاب‌مان حتی پیش از انتشار آن، قدم کوچک اما موثری برای تبلیغ و فروش آن خواهد بود.

 

چگونه خودزندگی‌نامۀ بهتری بنویسیم؟

 

1- مطالعۀ نمونه‌های خوب

آشنایی با نمونه‌های موفق و بررسی رمز موفقیت آن‌ها یکی از راه‌های بهتر نوشتن است. گرچه نباید خود را بیش از حد درگیر نمونه‌ها و الگوبرداری از آن‌ها کرد.

برایان د. آزبورن نویسندۀ کتاب «زندگینامه و شرح‌حال‌نویسی» گفته است:

«قبل از انتشار کتاب من هیچ کتابی دربارۀ زندگینامه‌نویسی در انگلستان وجود نداشت. اما چند صد سال قبل از انتشار این کتاب چند اثر از بهترین زندگینامه‌های دنیا در همین انگلستان نوشته شد.»

پس در کنار یادگیری از دیگر زندگینامه‌ها، باید به خودمان به عنوان نویسنده و تجربه‌گر اعتماد و به خلاقیت‌مان اجازۀ بروز و ظهور بدهیم. چه‌بسا سبک خاص و جدیدی (بدون شباهت به قالب‌ها و سبک‌های رایج) ابداع کرده و در متنوع‌تر بودن این نوع نوشته سهمی داشته باشیم.

 

2- تقویت مهارت نویسندگی

کتاب زندگینامۀ ما، پیش از این که داستان زندگی ما باشد، یک نوشته است و هر نوشته‌ای برای خوانده شدن، به برقراری ارتباط با مخاطب نیازمند است، که این مسئله تا حد زیادی به هنر و توانمندی نویسنده در نوشتن بستگی دارد. اگر می‌خواهیم خودمان داستان زندگی‌مان را بنویسیم بهتر است به نکات زیر توجه ویژه‌ای داشته باشیم:

  • تقویت زبان
  • دقت در به کار بردن واژه‌ها
  • تلاش برای ساده و قابل‌فهم نوشتن (دوری از پیچیده‌نویسی)
  • آشنایی با اصول ویرایش و ویراستاری
  • دوری از کلیشه‌ها
  • بهره بردن از حواس پنجگانه
  • رعایت اصول داستان‌نویسی
  • شناخت مخاطب خود و به کار بردن لحن و زبان مناسب
  • و …

 

3- مدیریت زمان و برنامه‌ریزی

نوشتن کار دشواری است، حتی اگر داستان زندگی‌مان باشد. داشتن یک برنامۀ جدی و روزانه، از طولانی‌شدن فرآیند نوشتن و در نتیجه دلسرد شدن از آن جلوگیری می‌کند. ساخت ریزعادت‌ها، کمک گرفتن از فرد دیگری به‌عنوان حامی برای انگیزه دادن به ما و پیگیری روند کارمان، تعیین تشویق و تنبیه‌هایی برای خودمان و … از جمله کارهایی است که می‌توانیم برای گنجاندن اوقاتی برای نوشتن در زندگی پرمشغله‌مان انجام دهیم.

 

زندگی‌نامه‌نویسی

شاید با مطالعۀ این مقاله، برای نوشتن داستان زندگی‌تان مصمم‌تر شده باشید، شاید حتی دست به کار شده و بخشی از آن را نیز نوشته باشید. به شما تبریک می‌گوییم، چرا که قدم در راهی پرکشش، آموزنده و چالش‌برانگیز گذاشته‌اید.

حال ممکن است یک گام فراتر رفته و بخواهید داستان زندگی فرد دیگری را بنویسید. در این صورت یا به سوژۀ خاصی علاقه‌مندید یا باید با توجه به علاقۀ خود و مطالعه و تحقیق او را پیدا کنید. کلام پایانی اینکه نکاتی که در این مقاله گفته شد _با کمی تفاوت_ برای نوشتن زندگی‌نامۀ دیگران نیز مفید و قابل استفاده خواهد بود. مثلاً نقش تحقیق و مصاحبه پررنگ‌تر است.

کتاب «چگونه زندگی‌نامه بنویسیم؟» نوشتۀ برایان د. آزبورن و ریچارد سایر نیز منبع خوبی برای نوشتن زندگی‌نامه است.

 

نویسنده: زهرا شجاعی

 

6 پاسخ

  1. باسلام واحترام خدمت خانم زهرا شجاعی بسیار عالی و مفید بود استفاده کردم.

  2. درودبرشما نویسنده گرامی خانم زهرا شجاعی، بسیار جامع و کامل راهنمایی های لازم را در اختیار خواننده علاقمند به زندگینامه نویسی گذاشتید .حین خواندن مطالبتان حقیقتا حقیقتا چراغ های ذهنم یکی یکی روشن شدند و برای این دست از نوشتنها، هدایتم کردند .
    خوشحالم که در این موقعیت از عمر پایم به این جا که در واقع خانه لحظه های شماست، باز شد، تا بدانم که من هم می توانم از زندگی شخصی ام بنویسم و اگر هم موفق به انتشارش نشدم به فرموده نویسنده محترم در مقاله خوب شما آن را بعنوان میراثی ارزشمند برای آیندگانی که نمی دانم چه کسانی خواهند بود، به یادگار بگذارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *